گنجور

حاشیه‌ها

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید:

در این  سروده تنها دو واژه عربی امده جوشن شهد
چه فسون ساختند و باز چه رنگ 
آسمان کبود و آب چو زنگ 
که دگرگون شدند و دیگر سان 
به نهاد و به خوی و گونه و رنگ 
آن شد از ابر همچو سینه غرم 
وین شد از برگ همچو پشت پلنگ 
زیر ابر اندر آسمان خورشید
خیره همچون در آب تیره نهنگ 
زیر برگ اندر آب پنداری 
همچو در زیر روی زرد زرنگ 
آب گویی که آینهٔ رومیست 
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ 
وز دژم روی ابر پنداری 
کآسمان آسمانه ایست خدنگ 
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده بزرگ اورنگ 
آنکه نام پیمبری دارد
که بسی جایگاه کرده بچنگ 
آنکه دو دست راد او بزدود
ز آینهٔ رادی و بزرگی زنگ 
نیست فرهنگی اندر این گیتی 
که نیاموخت آن شه، آن فرهنگ 
ماه با فر او ندارد فر
کوه با سنگ او ندارد سنگ 
سایه تیغش ار به سنگ افتد
گوهر از بیم خون شود در سنگ 
هر کجا بوی خوی او باشد
بر توانی گرفت مشک به تنگ 
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس زخواسته تنگ 
هر کجا او بود نیارد گشت 
زفتی و نیستی بصد فرسنگ 
هر کجا نام او بری نبود
بد و بیغاره و نکوهش و ننگ
هر که پر دل تر و دلاورتر
نکند پیش او بجنگ درنگ 
ای جهان داوری که نام نکو
سوی تو کرد زان جهان آهنگ 
آفریننده جهان بتو داد
نیروی رستم و هش هوشنگ 
نشود بر تو زایچ روی بکار
هیچ دستان و تنبل و نیرنگ 
خسروا خوبتر ز چهره تو
چهره ای نیست در همه ارتنگ
دشمن تو ز تو چنان ترسد
که ز باز شکاردوست  کلنگ 
زهره دشمنان بروز نبرد
بردرانی چو شیر سینه رنگ 
تا به روم اندرون نیاید چین 
تا به چین اندرون نیاید زنگ 
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو  وننگ
دست و گوش تو جاودان پرباد
از می روشن و ترانه چنگ
مهرگانت خجسته باد و دلت 
بر کشیده بر اسب شادی تنگ

امیررضا رجبی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۵ در پاسخ به شهرام شمس دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » بسم الله الرحمن الرحیم:

سلام وقتتون بخیر

من از این کانال تلگرام نسخه صوتی رو گوش دادم و چون در فایل صوتی توضیحات و شرح بود اکثر باب ها را متوجه شدم. بسیار خوانش عالی‌ست.

پیوند به وبگاه بیرونی

مونس در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

خیلی ممنونم برای خوانش 🌸✨️

فاریان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۷ در پاسخ به احمـــدترکمانی دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » قطرهٔ باران:

بسیار بسیار ممنون به خاطر توضیح و عکس! بدون آن بعید بود متوجه معنیش بشوم!

ابوتراب. عبودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

سید حسین موسویان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل:

بیت ۸، نادرست: کل یاب/ درست: کلّ باب

بیت ۱۵، نادرست: که/ درست: گه

 

وحید یزدی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:

مولانا خطاب به اشک روی گونه‌‌اش می‌گوید که به یار من که باعث شادی قلبم است، آن کسی که با بودنش گویی من در بهشت و در فصل بهار هستم و به تماشای او می‌پردازم. اگر شبی به یاد من افتادی، یاد خوبی‌های من بیفت نه بدی‌ها و بی‌ادبی‌های من

وحید یزدی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

ای کسی که ماه در آسمان هم تو را نیافت. رخ زرد تو که نشان از عشق حقیقی تو می‌باشد، ارزشمندتر سرخی شفق است. معمولا چهره سرخ برای مردم جذاب‌تر است، اما رخ زرد عاشق خدا، بر همه چهره‌‌ها برتری پیدا می‌کند 

بهار نارنج در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

سلام

بنظر غزل الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها نیز هم وزن و هم قافیه با این شعر است

محمد مهدی کریمی سلیمی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

در این غزل حافظ به خوبی این سرّ بزرگ را هویدا می کند که معشوق خودِ ماییم؛ که اشتباهی متوهم شده ایم معشوق دیگری است و ما عاشق او شده ایم. در حالی که ما عاشق انعکاس تصویر خودمان در آیینه شدیم و خودمان خبر نداریم. 
بعد از بیان سرّ در بیت های 3 تا 6، در بیت 8 سرنوشت خودش را پیش بینی می کند که این گونه فاش کردن اسرار عاقبت الامر سرش را به باد خواهد داد و او را شهرۀ جهان خواهد ساخت (که البته بخش دوم به حقیقت پیوست).
آری عزیز، هرچه هستی تویی و بس. انسان های دیگر هم این جامِ جهان‌بین را مثل تو دارند. فکر نکن جام آنان از تو متفاوت است؛ تو نتوانسته ای نیک در جام خود بنگری.

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

مِی بیاور که ننازد به گلِ ...

کشی که بدونه وضع جهان، آشفته‌ست...

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

ای که از دفترِ عقل، آیت عشق ...

ندانی دانست: نتوانی دانست

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

آن شد اکنون که ز اَبنایِ ...

در این دانستن: این ماجرا را دانست. «در» اضافه‌ست...

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

آن شد اکنون که ز اَبنایِ ...

آن شد: تمام شد...

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

عرضه کردم دو جهان بر دلِ ...

دل کارافتاده: دلی که به‌راه افتاده

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

قدر مجموعهٔ گل، مرغِ سَحَر ...

مرغ سحر: بلبل

رضا صالحی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

صوفی از پرتو مِی رازِ نهانی ...

از پرتو: به سبب قرارگرفتن در مسیر و وجود

سعید بیگی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

درود و سلام بر کاربران عزیز گنجور

 

من یک فارس‌زبان از اطراف تهرانم و با زبان شیرین ترکی از قدیم آشنا بودم، اما با ادبیات ترکی هیچ آشنایی نداشتم.

روزی در دوران دانشجویی، این مصراع زیبای «حیدربابایه سلام» را روی جلد کتاب دوستی دیدم:

«حیدربابا دونیا یالان دونیادی!»

با دیدن این مصراع، به قدری ذوق‌زده و مشتاق شدم که از ایشان ـ که خدایش بیامرزد ـ خواستم بگوید؛ این شعر از کیست؟

ایشان گفتند از روانشاد «استاد شهریار» است.

همان روز پس از پایان کلاس‌ها، با هم به کتابفروشی‌های خیابان انقلاب رفتیم و من یک جلد «حیدربابایه سلام» استاد شهریار را که بدون ترجمه هم بود خریدم و به سختی غیر قابل توصیفی تلاش کردم، بخش‌هایی از آن را بخوانم و بفهمم.

دوستم که ترک‌زبان بود، خیلی کمکم کرد. اما تمام معانی در ذهنم نمی‌ماند و نیاز بود دوباره بازگردم و بخوانم و معانی واژگان نوشته شده را ببینم.

همان جا آرزو کردم؛ ای کاش استاد شهریار این اشعار را به زبان فارسی هم سروده بودند. اما افسوس! این کار نشده بود و چند سالی می‌شد که استاد آسمانی شده بود. روحش شاد و یادش گرامی!

سراغ ترجمه‌های فارسی را گرفتم، اما هنوز چیزی در دسترس نبود. اگر هم بود چاپش تمام شده بود و تجدید چاپ نشده بود.

منِ عاشق ادبیات و علاقه‌مند به استاد شهریار و حیدربابایه سلام، آنقدر دست و پا شکسته خواندم و خواندم و خواندم و از دوستانم کمک گرفتم تا پس از حدود یک سال، توانستم تا حدودی هم شعرها را درست بخوانم و هم معانی آنها را دریابم و اینجا یک اتفاق شگفت‌انگیز روی داد!

هر بند و گاه هر مصراعِ شعر را تابلویی رنگارنگ می‌دیدم که با خاطرات من از دوران گذشته ـ از کودکی تا آن روزگار ـ بسیار نزدیک بود و مرا به وَجد می‌آورد. به‌ویژه که هم متولد روستا بودم و هم ساکن روستا و با این صحنه‌ها زندگی می‌کردم!

با این وجود؛ پیگیر ترجمۀ فارسی به نظم بودم و چند ترجمه آن را خریدم. امروز ترجمه‌های فارسی «حیدربابایه سلام» به نظم از آقایان: کریم مشروطه چی، دکتر محمد علی سجادیه، میر صالح حسینی و روانشاد دکتر بهروز ثروتیان را دارم و گاه می‌خوانم و لذت می‌برم.

باید بگویم؛ هر چند «هنر تاب ترجمه ندارد!» اما هر یک از این عزیزان و دیگر مترجمان، تلاشی ارزشمند برای شناساندن بخش‌هایی از زیبایی‌های این اثر داشته‌اند و امروز می‌دانم که چرا استاد شهریار خود به ترجمۀ منظوم فارسی این اثر نپرداخته‌اند.

زیرا یک اثر هنری را به هیچ روی نمی‌توان به زبانی دیگر ترجمه کرد و تمام دقایق و ظرایف آن را منتقل نمود.

منِ فارس‌زبان؛ وقتی توانستم زبان ترکی را ـ به عشقِ اشعار ترکی استاد شهریار و به ویژه «حیدربابایه سلام» ـ قدری بیاموزم، لذتی را که از خواندن اصل متن ترکی می‌برم، از هیچ ترجمه‌ای حتی ترجمه به نثر مورد تایید استاد شهریار هم نبرده‌ام!

***

اما بعد؛ دکتر ثروتیان در پیشگفتار ترجمۀ «حیدربابایه سلام» با مقایسۀ یک آیۀ قرآن در ترجمه‌های مختلف، بر این نکته تاکید نموده‌اند که با اینکه تمام مترجمان، دانشمند و تقریبا مسلط به زبان عربی و فارسی بوده‌اند و تلاش نموده‌اند بهترین ترجمه را عرضه کنند؛ اما هیچ کدام به معنا و مفهوم اصلی آیه به طور کامل نرسیده‌اند و این طبیعی و روشن است؛ هر چند هر ترجمه برخی نکات و ظرایف را بیان و منتقل نموده است.

سپس نمونه‌هایی از ترجمۀ بند نخست «حیدربابایه سلام» از آقایان: میر صالح حسینی، کریم مشروطه چی، دکتر محمد علی سجادیه و ناصر منظوری؛ آورده‌اند و بیان کرده‌اند که هیچ مترجمی ادعای بهترین و کاملترین ترجمه را نداشته و ندارد و نمی‌باید داشته باشد!

سپس اصرار دوستان و احساس وظیفه برای معرفی این اثر ارزشمند به فارسی زبانان را دلیل تلاش برای ترجمه به نظم کرده‌اند و خود نیز هیچگاه ادعا نکرده‌اند که بهترین ترجمه را انجام داده‌اند.

بخشی از متن سخنان ایشان از صفحۀ 28 ترجمۀ «حیدربابایه سلام»: «... و اگر من با علم به زحمت و مشقت این کار و کثرت انتقادگران، دست به این کار خطیر زدم؛ نیّتی جز نقل احساس و پیام واقعی شهریار به زبان فارسی و معرفی بخش کوچکی از ادبیات غنی و گستردۀ زبان ترکی نداشتم ...»

و در بخشی دیگر چنین می‌نویسند: «... با این همه، خود می‌دانم که با همۀ توفیق در انتقال احساس و حرف دل شهریار، به آنچه می‌خواستم و در دل داشتم کاملا دست نیافته ام و حتی در چند جای به خاطر وزن و قافیه از مطلب دور افتاده ام. از همین روست که در بخش سوم این دفتر ابیات ترکی استاد را عینا نقل کرده‌ام و ترجمۀ لفظ به لفظ و منثور آن را به فارسی نوشته‌ام. ...»

***

نمونۀ ترجمۀ بند نخست «حیدربابایه سلام» از چند ترجمۀ منتشر شده:

 

*** اصل شعر روانشاد استاد شهریار:

 

(( حیدربابا، ایلدیریملار شاخاندا

سئللر، سولار، شاققیلدییوب آخاندا

قیزلار اونا صف باغلییوب باخاندا

سلام اولسون شوکتوزه، ائلوزه!

منیمده بیر آدیم گلسین دیلوزه! ))

 

* ترجمۀ آقای کریم مشروطه چی:

 

(( حیدربابا، به گاه چَکاچاکِ رعد و برق

امواج آب غُرّد و کوبد به صخره فرق

صف بسته دختران به تماشا، به رسم شرق

آنگه ز من سلام بر آن دودمانتان

باشد که نام من برود بر زبانتان ))

 

* ترجمۀ آقای دکتر محمد علی سجادیه:

 

(( هنگامۀ فُروز پیاپی ز برقِ چند

سیلابها خُروش زده تند می‌روند

صف بسته دختران و بر آن خیره می‌شوند

حیدربابا به شوکت تو، قوم تو، سلام

باشد زبان گشوده، کنی یاد من به نام ))

 

* ترجمۀ آقای دکتر بهروز ثروتیان:

 

(( حیدربابا، چو ابر شَخَد، غُرّد آسمان

سیلابهای تند و خُروشان شود روان

صف بسته دختران به تماشایش آن زمان

بر شوکت و تبار تو بادا سلام من

گاهی رَوَد مگر به زبان تو نام من ))

 

* ترجمۀ آقای میر صالح حسینی:

 

(( حیدربابا، در غوغای بهاران

غُرّش آسمان و سیل و طوفان

به هنگام نظارۀ دختران

شادمان کن، به پاسخ سلامی

یادمان کن، به نامی و کلامی ))

 

* ترجمۀ آقای ناصر منظوری:

 

(( حیدربابا، تو جِستنِ تُندَرون

تو خُروشِ سیلابای گُستَرون

صف که زدن به دیدنش دخترون

سلام بر اون ایل و بر اون دور باد

نام منم جاری بر اون شور باد ))

 

* در اینجا از تمامی عزیزان علاقه‌مند به شعر و ادبیات فارسی و ترکی خواهش می کنم؛ همه با هم بکوشیم، مَنِش و روش گذشتگان فرهیختۀ این سرزمین را در پیش گیریم و در بیان نظرات خویش چون آن بزرگان، ادب و متانت را زیور و زینت سخنان خود نماییم.

در پایان ضمن سپاس از عزیزان سایت وزین گنجور، درخواست می کنم در صورت امکان یک ترجمۀ دیگر را در کنار این ترجمه قرار دهند تا علاقه‌مندان بتوانند بهرۀ کافی را از این اثر گرانقدر ببرند. شاد، تندرست و بهروز و پیروز باشید.

علی شیدایی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:

یا آنکه نیست از خط بر عارضت ...

درود، گمان میکنم صورت صحیح مصرع اول از بیت هشتم، باید چنین باشد :

با آنکه نیست از خط بر عارضت نشانی 

‌...

علی میراحمدی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ عطار » سی فصل » بخش ۱:

کاملا مشخص و مسلم است که این اشعار ضعیف اثر طبع عطار نیشابوری نیست. 

آثار مسلم عطار :دیوان اشعار(غزلیات، قصاید، ترجیعات) 

منطق الطیر،الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه(مثنویات)

مختار نامه(رباعیات) 

 تذکرة الاولیا (نثر) 

۱
۶۱۸
۶۱۹
۶۲۰
۶۲۱
۶۲۲
۵۴۰۴