حمیدرضا 🌐
حمیدرضا در ۱۱ روز قبل، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۹:
در صفحهٔ ۴۲ فصلنامهٔ قلم، شمارهٔ ۲۹، تابستان ۱۴۰۳ در مقالهٔ «یوسِف/یونِس» به قلم آقای منوچهر فروزندهفرد، اشاره شده که نحوهٔ تلفظ «یونس» در این بیت سعدی که به ضرورت قافیه میبایست به کسر نون خوانده شود با تلفظ قرائت قالب امروزی قرآنی آن که به ضم نون است متفاوت و مغایر است و سعدی یونس را به کسر نون ادا میکرده.
حمیدرضا در ۲۶ روز قبل، جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ هلالی جغتایی » مخمس بر غزل سعدی:
بنابر تحقیق آقایان امین یعقوبی و مهدی دهقان منتتشر شده تحت عنوان «تنازع در انتساب یک غزل به سعدی، مهستی و رفیع مروزی، امین یعقوبی و مهدی دهقان» دردوفصلنامهٔ تاریخ ادبیات، دورهٔ ۱۷، شمارهٔ ۱، بهار و تابستان ۱۴۰۳، صفحهٔ ۱۰۳ تا ۱۱۳، با توجه به ذکر ابیاتی از غزل منتسب شده به سعدی در این مخمس در منابع مقدم بر او شامل جوامعالحکایات، تاریخ جهانگشای جوینی و مکارم اخلاق این غزل نمیتواند از سعدی باشد.
در منابع مقدم این شعر به مهستی و همینطور به رفیع مروزی نسبت داده شده که به نظر نویسندگان این مقاله رفیع مروزی گزینهٔ قابل قبولتری است. اصل مقاله را در این نشانی مطالعه بفرمایید.
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
All your anxiety is because of your desire for harmony. Seek disharmony, then you will gain peace.
پیوند به وبگاه بیرونی
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا:
طبق این نوشته از استاد مجید سلیمانی این حکایت مولانا در مثنوی برگرفته از مخزنالاسرار نظامی است:
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:
استاد مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز راجع به این بیت که اصلاً از نظامی است و نقل قول مولانا از آن چنین نوشتهاند:
... در مخزن الاسرار نظامی آمده که باز بط را ملامت میکند که آخر این چه «سبک زندگی» است؟
پای در این بحر نهادن که چه؟ بار در این موج گشادن که چه؟
پس مثلِ من «خیز و بساط فلکی درنورد...»
و چون بط همراهی نمیکند، به این ختم میکند و میرود:
ای که درین کشتی غم جای توست / خون تو در گردن کالای توستمنتهی شما که میدانید بط و مرغابی و اُنسشان با دریا نزد مولانا چیست! مرغ خاکی که خبر از بطن دریا ندارد به مرغابی فخر خروشد؟ پس همان بیت نظامی را در دیوان آورده امّا با این پاسخ بط که:
سر بنهم من که مرا سر خوش است / راه تو پیما که سرت ناخوش است!
دوست چو در چاه بود چَه خوش است / دوست چو بالاست، به بالا خوش است...و همین گفتگو و معنی باز در مثنوی:
باز گوید بطّ را کز آب خیز / تا ببینی دشتها را قندریز!
بطّ عاقل گویدش ای باز، دور / آب ما را حِصن و امن است و سرور
حِصن ما را، قند و قندستان تو را / من نخواهم هدیهات، بِستان، تو را...
متن کامل نوشتهٔ ایشان را اینجا بخوانید.
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۰ - مقالت یازدهم در بیوفایی دنیا:
استاد مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز راجع به این بیت و نقل قول مولانا از آن چنین نوشتهاند:
... در مخزن الاسرار نظامی آمده که باز بط را ملامت میکند که آخر این چه «سبک زندگی» است؟
پای در این بحر نهادن که چه؟ بار در این موج گشادن که چه؟
پس مثلِ من «خیز و بساط فلکی درنورد...»
و چون بط همراهی نمیکند، به این ختم میکند و میرود:
ای که درین کشتی غم جای توست / خون تو در گردن کالای توستمنتهی شما که میدانید بط و مرغابی و اُنسشان با دریا نزد مولانا چیست! مرغ خاکی که خبر از بطن دریا ندارد به مرغابی فخر خروشد؟ پس همان بیت نظامی را در دیوان آورده امّا با این پاسخ بط که:
سر بنهم من که مرا سر خوش است / راه تو پیما که سرت ناخوش است!
دوست چو در چاه بود چَه خوش است / دوست چو بالاست، به بالا خوش است...و همین گفتگو و معنی باز در مثنوی:
باز گوید بطّ را کز آب خیز / تا ببینی دشتها را قندریز!
بطّ عاقل گویدش ای باز، دور / آب ما را حِصن و امن است و سرور
حِصن ما را، قند و قندستان تو را / من نخواهم هدیهات، بِستان، تو را...
متن کامل نوشتهٔ ایشان را اینجا بخوانید.
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:
آقای وحید عیدگاه در کانال تلگرامشان راجع به این بیت نوشتهاند:
تصحیح یک بیت حافظ
بیت زیر که در اغلب چاپهای متداول دیوان حافظ دچار تحریفی ظریف شدهاست، اگر جدا از بیتهای دیگر در نظر گرفته شود بیاشکال به نظر میرسد:
نصرت الدین شاه یحیی آنکه خصم ملک را/ از دم شمشیرِ چون آتش در آب انداختی
(حافظ به سعی سایه، ۴۲۲).اما اگر دیگر بیتها را در نظر بگیریم متوجه میشویم که معنا و ساخت دستوری ردیف در بیت مورد بحث متفاوت است. «انداختی» اینجا «او میانداخت» معنی میدهد و در بیتهای دیگر «تو انداختی»، چنان که در مطلع میبینیم:
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی/ لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی
(همان جا).مسأله اینجاست که تلفظ «انداختی» به معنای «تو انداختی» با تلفّظ «انداختی» به معنای «او میانداخت» فرق میکردهاست. اوّلی همان «انداختی» بودهاست ولی دومی به صورت /andāxtē/ (با یای مجهول) خوانده میشده. پس این دو با هم در ردیف یک شعر جای نمیگرفتهاند.
برای گشودن گره کار نباید در پی یافتن تحریفی در ردیف شعر حافظ بود. تحریف رخ دادهاست اما در جای دیگر و به طور مشخّص، در مصراع نخست که در آن «ایکه» به «آنکه» دگرگشته شدهاست. اینک صورت درست بر پایهٔ چاپ شادروان نیساری:نصرت الدین شاه یحیی ای که خصم ملک را/ از دم شمشیرِ چون آتش در آب انداختی
(دیوان حافظ، ۱۳۸۷، چاپ سخن، ص ۵۲۹).
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
آقای مجید سلیمانی ذیل نوشتهای حذف شده در کانال تلگرام کاریز اشاره کردهاند که «معروفی» نام نوعی کلاه صوفیانه است. نقل قول از آقای سلیمانی:
در ترجمهٔ غزل: باز بنفشه رسید، جانب سوسن دو تا
یافته معروفیی هر طرفی صوفیی / دستزنان چون چنار رقصکنان چون صبا
De tous les côtés un soufi, Prend la main d’un homme célèbre, (p 33)چنین ترجمه شده که «هر صوفیای دست مرد مشهوری را گرفته است»، حال آن که صفت شهرت، در ترجمهٔ «معروفی» اینجا مناسبتی ندارد. معروفی نوعی کلاه صوفیانه است، چنان که سعدی هم در بوستان گوید:
کسی راهِ معروف کرخی بجُست / که بنهاد معروفی از سر نخست
اینجا هم اشاره به سرمستی صوفیان است که دستزنان و رقصکنان هر سو میگردند و دستار و کلاهشان از سر افتاده است.پایان نقل قول.
انواع دیگر کلاههای صوفیانه به نقل از کانال تلگرام ویراستار (آقای حسین جاوید):
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور:
آقای مجید سلیمانی ذیل نوشتهای حذف شده در کانال تلگرام کاریز اشاره کردهاند که «معروفی» نام نوعی کلاه صوفیانه است که به این ترتیب شاید بتوان آن را در این بیت ایهام بین این معنی و معنی شهرت و معروفیت در نظر گرفت. نقل قول از آقای سلیمانی:
در ترجمهٔ غزل: باز بنفشه رسید، جانب سوسن دو تا
یافته معروفیی هر طرفی صوفیی / دستزنان چون چنار رقصکنان چون صبا
De tous les côtés un soufi, Prend la main d’un homme célèbre, (p 33)چنین ترجمه شده که «هر صوفیای دست مرد مشهوری را گرفته است»، حال آن که صفت شهرت، در ترجمهٔ «معروفی» اینجا مناسبتی ندارد. معروفی نوعی کلاه صوفیانه است، چنان که سعدی هم در بوستان گوید:
کسی راهِ معروف کرخی بجُست / که بنهاد معروفی از سر نخست
اینجا هم اشاره به سرمستی صوفیان است که دستزنان و رقصکنان هر سو میگردند و دستار و کلاهشان از سر افتاده است.پایان نقل قول.
انواع دیگر کلاههای صوفیانه به نقل از کانال تلگرام ویراستار (آقای حسین جاوید):
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
آقای محسن احمدوندی در کانال تلگرام شعر، فرهنگ و ادبیات در مورد این بیت و بیت بعد و تأثیر رسالهٔ قشیریه در آن این یادداشت را نوشتهاند:
🗒یادداشت
🔺مولوی و رسالهٔ قشیریه
✍محسن احمدوندیرسالۀ قشیریّه یکی از اُمّهات متون صوفیّه است و کمتر متنی در حوزۀ عرفان و تصوّف اسلامی میتوان یافت که بعد از این اثر نوشته شده باشد و از آن تأثیر نپذیرفته باشد، از کشفالمحجوب هُجویری بگیرید تا تذکرةالاولیای عطّار و از آثار مولوی بگیرید تا آثار سعدی. یکی از کسانی که از حکایتها و روایتهای رسالۀ قشیریّه در نوشتههایش بهره برده است مولاناست. قشیری در رسالۀ خود حکایتی با این مضمون از بایزید بسطامی نقل میکند:
شیخ ابویزید مردی را پرسید که «چه پیشه داری؟» گفت: «خربنده.» گفت: «خدای خرِ تو را مرگ دهاد تا بندۀ خدای باشی [نه بندۀ خر]» (قشیری، ۱۳۸۷: ۳۶۱).
مولانا همین حکایت را از قشیری گرفته و با همین ایجاز مثالزدنی در غزلیّات شمس اینگونه به نظم درآوردهاست:
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت: «چه پیشه گزیدی، ای دغا؟»گفتا که «من خربندهام» پس بایزیدش گفت: «رو،
یارب، خرش را مرگ ده تا او شود بندهیْ خدا»
(مولوی، ۱۳۷۶: ۵۰)
◾️منابع
ـ قشیری، عبدالکریم ابن هوازن. (۱۳۸۷). رسالۀ قشیریّه، ترجمۀ ابوعلی حسن ابن احمد عثمانی. با تصحیحات و استدراکات بدیعالزّمان فروزانفر. تهران: زوّار.ـ مولوی، جلالالدّین محمّد ابن محمّد. (۱۳۷۶). کلّیّات شمس تبریزی. بهانضمام شرححال مولوی به قلم بدیعالزّمان فروزانفر. چاپ چهاردهم. تهران: امیرکبیر.
[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیستوپنجم فصلنامهٔ قلم در صفحات ۵۰-۵۱ منتشر شده است.]
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
آقای مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز در مورد عبارت «بر در اسرار مرا» چنین نوشتهاند:
بر در اسرار مرا...
ویدیوی جلسهای را میدیدم که آنجا سخنران غزلی از مولانا خواند:
یار مرا غار مرا عشقِ جگرخوار مرا...
خوب هم خواند امّا این بیت را که:
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی / سینهٔ مشروح تویی بر در اسرار مرا
اینگونه خواند که «بردرْ اسرارِ مرا»... (وجه امری از فعل دریدن) و میبینم که این خوانش گویا عمومیتی دارد.استاد عزیز شفیعی کدکنی در گزیده اولیه خود از دیوان شمس این مصرع را به همین صورت آورده بود: «بردرْ اسرارِ مرا» یعنی همان فعل امر از دریدن. در «گزینش و تفسیر غزلیات شمس تبریز»، از آن بازگشتهاند منتهی خوانش بسیار متفاوت دیگری آوردهاند که «سینه مشروح تویی، پُر دُرِ اسرار مرا» همراه با این توضیح که «یعنی سینهای سرشار از دُر (مروارید) اسرارِ الهی». چون گزینش اشعار، جز موارد معدودی که خودشان هم اشاره کردهاند، بر اساس چاپ مرحوم فروزانفر است، جای آن بود که به نظرم توضیحی در باب این تغییر یا پیشنهاد جایگزین در مقابل ضبط تصحیح مرجع بیاید.
به نظر من، هیچ یک از آن دو خوانشِ «بردرْ اسرارِ مرا» و «پُر دُرِ اسرار، مرا» مناسب نیست، نه به لفظ و نه به معنی، یا دست کم تکلّفی غیرضروری است.
امّا صورت چاپ استاد فروزانفر همین «بر در اسرار» است. این فرض هم که فروزانفر عین ضبط دستنویس را آورده و نسخ قدیم بین پ و ب تفاوتی نمیگذاشتهاند، دست کم در اینجا، درست نیست. شیوهٔ تصحیح او را در ابیات دیگر یا در توضیح پانویسها میتوان دید. منتهی من دستنویس نافذ پاشا که مبنای تصحیح استاد بوده را دیدم که هم بین پ و ب تفاوت گذاشته (مگر جایی که شکل دیگری نتوان خواند) و هم هر جا لازم بوده اعراب آورده است. عکسی آوردم. هم بیت را میبینیم و هم دقیقاً صورت کتابت کلمهٔ «پُر» در «عالم پُر شور نگر» یا به مثال حرف پ در «پرسش همچون شکرش». محتمل نیست که همچو کاتبی «پُر دُر» را «بر در» بنویسد. تصویر نسخه کهنتر چستربیتی را هم افزودم که باز به روشنی پ و ب را مشخص کرده: «عالم پرشور نگر» و آنجا هم «بر در اسرار» است.
بگویم که رجوع به نسخ و یافتن غزل و دیدن ضبط متن و قیاسِ دستخط به قصد تشخیص اصل آن در مقابل خوانشهای محتمل دیگر و آوردن عکس و تصویر مهم است. یک عنصر حاشیه و تزیینی و دکوراتیو در یادداشت نیست! راهبر و شاهدیست که نویسش و خوانشهای کهن و نزدیکتر به متن اصلی در نسخ مرجع چه بوده است.
امّا جدای ضبط نسخ، «سینهٔ مشروح تویی، بر درِ اسرار، مرا» به چه معنی؟ هماهنگ با ابیات دیگر، از آن یار طلب عنایت و دستگیری میکند، چنان که خواجه نگهدار مرا، آب دِه ای یار مرا، بیش میازار مرا... اینجا هم از آن نوح، از آن روح، از آن سینه مشروح میخواهد که او را، چو نامحرم، «بر درِ اسرار» نگذارد، بیرونِ در نگذارد، «راه ده ای یار مرا»... یار مرغ کوه طور است، او امّا با منقاری شکسته و زخمی، یار صاحب سینه مشروح است، او محروم و بر درِ اسرار. همان تصویر آشنا که نامحرم چو حلقه بر در، امّا پشت در است. میخواهد که او را محرم خود کند، «چون ببینی محرمی گو سرّ جان»، «بار ده ای یار مرا»، او را به درون راه دهد، و شریک اسرار آن سینه مشروح کند، تا خام و محروم نماند. خام بمگذار مرا... به واقع همان معنی و تصویر است که مولانا مطلع غزل دیگری کرده است، در همان وزن و قافیه:
آه که آن صدرِ سرا میندهد بار مرا / مینکند محرمِ جان، محرمِ اسرار مرا...
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۹:
آقای مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز در مورد این غزل و تاریخ سروده شدن آن چنین نوشتهاند:
خواب بدیدهام قمر...
شبِ شنبه، یازدهم آذر ۶۳۵ هجری شمسی، مولانا این غزل غریب را سروده است:
واقعهای بدیدهام لایق لطف و آفرین
خیز معبّر الزمان صورت خواب من ببین...غزل را آغاز میکند تا از صورت ماه خوب خواب خود بگوید... امّا نمیتواند. شهر آشوب است. خبری دیگر آمده، در پی خبرهای موحش پیشین.
«در شب شنبهای که شد پنجم ماه قعده را / ششصد و پنجه است و هم هست چهار از سنین
هست به شهر ولوله، این که شدهست زلزله / شهرِ مدینه را کنون، نقل کژ است یا یقین؟»
گویی شایعه درافتاده که در شهر مدینه زلزله آمده است. از علایم آخر الزمان است گویا. «ای فلک در فتنهٔ آخر زمان / تیز میگردی بده آخر زمان!» عالم پر از کین است:
«جوق تتار و سویُرُق، حامله شد ز کین افق / گو شکم فلک بدر، بو که بزاید این جنین...»این سال ۶۵۴، همان سالی بود که هولاکو لشکرکشی جدیدی را به قصد گسترش فتوحات مغول در غرب، دفع اسماعیلیه و مطیع ساختن خلیفه بغداد آغاز کرد. پیش از آن البته، نواحی آسیای صغیر، خراجگزار مغول شده بودند. روزگار سختی بوده و همه جا وحشت و سخن از ایلغار مغول. این است که مولانا گاه از دیگران میخواسته سخن بگردانند: «ز لاف فتنه تاتار کم کن، ز ناف آهوی تاتار برگو...» آخر تکرار این خبرها، چه سودی دارد، جز نیش دوباره بر ریش؟
چون نکنیم یادِ او هست سزا و داد او / کینه چو از خبر بود بیخبریست دفعِ کین...اینجاست که آن داستان جالب را میآورد، نیرنگ معزّمان و رمّالان و کیمیاگران شیّاد، در یاد آوردن آن چه که اگر به خود بود شاید هرگز به خاطر نمیآمد.
رمّالی که به عاشقی مسکین نوشتهای میدهد که در زمین دفن کند تا به مرادش برسد. منتهی شرطش آن است که به هنگام دفن، به یاد «بوزینه» نیافتد!
خواست یکی نوشتهای، عاشقی از مُعزِّمی / گفت بگیر رُقعه را، زیرِ زمین بکُن دفین
لیک به وقتِ دفنِ این، یاد مکن تو بوزنه! / زان که ز یادِ بوزنه دور بمانی از قرین
هر طرفی که رفت او تا بنهد دفینه را / صورتِ بوزنه ز دل میبنمود از کمین
گفت که آه اگر تو خود بوزنه را نگفتیی / یاد نبُد ز بوزنه در دلِ هیچ مُستَعین...در این سال، صلاح الدین هنوز در قید حیات بوده است امّا غزل خطاب به حسام الدّین است.
حمیدرضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
آقای مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز در مورد نحوهٔ خواندن «نی» در عبارت «ور تو بگوییم که نی» اینطور نوشتهاند:
از نی و نی
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم / ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
استاد عزیز شفیعی کدکنی در پانویس خود بر این بیت در مجموعه گزیده غزلیات شمس آورده است که:
«نی: نه، حرفِ نفی. نشان میدهد که در تلفظِ عصرِ مولانا و یا تلفظِ عصرِ رایج در حلقهی یارانِ او، حرفِ نفی به همان گونهای تلفظ میشده است که «نی» به معنیِ قَصَب، نیِ در نیشکر.» و این یادداشت به همین نکته میپردازد.
و بعد آوردهاند: «در ادوارِ مختلفِ زبان فارسی و در لهجههای متفاوتِ آن، این کلمه تلفظهای متفاوت داشته است و این نکته را از تأمل در قوافی شعرها میتوان به دست آورد.» و سپس افزوده که منوچهری آن را با کلماتی از نوع هجی و ردی قافیه کرده و نیِ نیشکر را هم با می، جُدَی و طَی قافیه کرده است.»توضیح نخست استاد را من اینگونه میفهمم که این دو واژه نی و نی در زبان مولانا تلفظ یکسان داشتهاند (گرچه اشاره نکردهاند که آن تلفظ چه بوده است) و اگر این خوانش درست باشد، چنانکه خواهیم دید، شواهد آن را تایید نمیکنند.
به واقع، هم جستجو و تامل در قوافی، و هم تصریح نسخ، شهادت میدهند که دست کم در زبان مولانا حرف نفیِ نی بر وزن بی (ni)، و نی نیشکر، نَی (nay) خوانده میشده است، دقیقاً مطابق مثال ابیات منوچهری.
قراین بسیارند. پیش از همه، دو ضبط همین بیت را از نسخ اساس تصحیح استاد فروزانفر آوردهام که فتحه روی نَی نیشکر دیده میشود. برای روشنی بیشتر، بیت دیگری افزودم:
بُد بی تو چنگ و نَی حزین / بُرد آن کنار و بوسه این.
به بیت پیشین هم توجه کنیم. پَی، که بعد به کارمان میآید و نَی و این را در جای جای نسخ میتوان دید.
اما نزدیکترین و مشهورترین شاهد ما همان «بشنو این نَی، چون شکایت میکند..» در آغاز نسخه قونیه است و فتحه بر روی نَی آشکار است.قراین در قوافی را همچنان در خصوص نَی نیشکر پی بگیریم. دقّت کنیم که بسیاری از کلمات همقافیه فارسی مانند دَی و مَی و پَی و کَی هم مانند «نی» امروزه خوانش متفاوتی دارند اما از تطابق قافیه با واژگان عربی، که تلفظ قاعدهمند دارند، همچون حَی، شَی، فَی و طَی، میتوان خوانش درست را تشخیص داد.
از جمله در دیوان داریم:
شکّران در عشق او بگداختند / سربریده ناله کن مانند نی
که همقافیه شده است با شی و حی و آن کلمات فارسی که آمد.
و
چون همیشه آتشت در نی فتد / رفت شکّر زین هوس در جانِ نَی
همراه با فَی، طَی...
در مثنوی:
دو دهان داریم گویا همچو نی / یک دهان پنهانست در لبهای وی
و به قاعدهی قیاس، وَی را هم ببینید که:
مدرسه و تعلیق و صورتهای وی / چون به دانش متّصل شد گشت طَیو امّا نیِ حرف نفی و تلفظ آن که ni بوده. من اینجا آن شبه فعل نی به معنی «نیست» را، که خیلی پرکاربردتر است، کنار میگذارم که مقصود ما سرراست باشد.
ابتدا از مثنوی:
دفع میگفتم، مرا گفتند نی / نیست چون تو عالمی صاحب فنی
چون مرا پنجاه نان هست اشتهی / مر تو را شش گِرده، همدستیم؟ نی
میزند کفلیز کدبانو که نی / خوش بجوش و برمجه ز آتشکُنی
تو ز جایی آمدی وز موطنی / آمدن را راه دانی هیچ؟ نی
تو چنان جلوه کنی؟ گفتا که نی / بادیه نارفته چون کوبم منی؟
و دیوان:
آن جا که منم چو من نگنجم / گنجد دگری؟ بگو که نی نی...
و با دعوی، معنی، آری، یعنی و مانی همقافیه شده است.
و همچنین
نکنی خمش برادر چو پُری ز آب و آذر / ز سبو همان تلابد که در او کنند یا نی؟
و همراه با جانی، کانی، فلانی، دهانی، زبانی...من اینجا نظرم به آثار و زبان مولانا بود. امّا همین را میتوان ادامه داد و دید که این قاعده در باب نی و نَی، نزد قدما، دست کم تلفظ غالب و رایج و راسخ بوده است:
به مثال حافظ که آشنای اذهان است:
لبش میبوسم و در میکشم می... تا آنجا که «حدیث بی زبانان بشنو از نی»
همراه خوی، طی، می، پی، وی...
و جای دیگر...
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می... تا «به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی»
همراه با الْکَی، شَی، طی، علَی و البته دَی، وَی و کَی (به معنی پادشاه)نظامی:
بیا ساقی آن جام رخشنده می / به کف گیر بر نغمهی نای و نی
و تلفظ می را هم که پیشتر ذکر کردیم.در شاهنامه امّا نی با می، ری و پی آمده که به ظاهر همگی با فتحه خوانده میشدهاند. در اینجا همقافیگی با کَی، به معنی شاه، که در نسخ قدیم (و در تصحیح خالقی مطلق) فتحه هم دارد، یاری میکند:
برفتند یکسر به فرمان کَی / چو آتش که برخیزد از خشک نی
خود از جای برخاست کاووس کی / برافروخت بر سانِ آتش زِ نیو در خصوص حرف نفی... این شاهد از حدیقه سنایی در مدح:
گر بخواهی تو جانش از معنی / کَرَم و خُلق او نگوید نی...و به همین بسنده کنیم، از ترس بلندی کلام و ملالت آن امیرِ تُرکِ مست که در مثنوی سراغ مطرب آمد و بر سر او کوفت که آخر تا چند «میکشی در نی و نی راه دراز؟»
.
حمیدرضا در ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۳ در پاسخ به فرهود دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:
پیشنهادتان مشکلی وزنی دارد. نون کین نمیتواند ساکن باشد.
حمیدرضا در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۹ در پاسخ به vafa دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
با درود، ملاک گنجور منبع چاپی است که تصویر آن زیر شعر قابل مشاهده است و تمام این ابیات داخل آن هستند. انتظار نمیرود داوری شخصی کاربران -حتی اگر پژوهشگر باشند- در ویرایش متن انعکاس پیدا کند و با منبع کاغذی تناقض ایجاد شود. لطفاً هیچگاه با سلیقه یا نتیجهگیری شخصی در متون دست نبرید. جای انتشار این گونه داوریها مقالات علمی و ادبی یا حاشیههای گنجور است نه متن گنجور.
حمیدرضا در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
دکتر محمدرضا ضیاء در شرح صوتی این غزل (در دسترس ذیل شعر) اشاره میکنند که دربارهٔ این که ریشهٔ کلمهٔ «شحنه»، نحوهٔ تلفظ آن (به فتح یا کسر شین) و این که عربی است یا ترکی است بحث وجود دارد.
در این مورد این نوشته از کانال تلگرام نسخهٔ خطی جالب است:
💠 « شحنه » یا « شهنه » ؟! کدام درست است؟¹
#نسخه_خوانی
[در واژۀ ] « شهنه » که در صفحۀ 48 ، ضمن قصیدۀ مشرق [مشرق طهرانی] آمده، «هاء هوّز» نه تنها غلط نیست، بلکه صحیح و صحیحِ صحیح است؛ زیرا [مقام و] منصبی است بسیار مهم به شخصی مورد اعتماد، [که] از طرف شاه داده میشده.
«شه» ، مخفّفِ «شاه» است و « نِهْ » ، مخفّفِ « نهادن » [که] لغت فارسیِ اصیلِ پدر-مادردار است.
اگر [اشخاص] بیسواد یا نادانی، « حاء حطّی » یا به گفتۀ اینروزیها [ امروزیها با ] «حاء جیمی» نوشتند، که تازی [یا عربی] نمیشود. همچنانکه یک دوشیزۀ زیبای ایرانی را اگر عبا به سر و دوشش افکنند، سامی [ یعنی عرب] نمیشود.
بر فرض آنکه [حتی] هزار سال پیش هم، «شهنه» را «شحنه» نوشتهباشند، لغت مال ماست. [ یعنی این واژه فارسی است].ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸 نویسنده: خداویردی بن محمد ابراهیم خان قاجار، متخلص به «ادب».
📕 نسخۀ خطی تذکرۀ ایلخانیه ، به شمارۀ 8588 کتابخانۀ مجلس.
✍️ ¹- در همین خصوص، شاهدی از یک نسخۀ خطی دیگر نیز هست که بعدا تقدیم میشود.
〰️🍃🌺
حمیدرضا در ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۳ در پاسخ به شعیب صبّار دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:
اینجا را ببینید:
حمیدرضا در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۹ در پاسخ به پریشان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
با درود، این ه کسره نیست. ه کسره در متون کهن سابقه ندارد و غلط جدیدی است. در نسخههای خطی اگر نگاه کنید زیر شعر میبینید که به همین شکل نوشته شده. «ده روزه» روی هم یک کلمه و صفت است برای مهر گردون یعنی مهرِ گردونِ دهروزه.
حمیدرضا در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۳ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعیدا » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱:
احتمالاً نسخه خطی مرجع افتادگی داشته یا ناخوانا بوده.
حمیدرضا در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۳ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
یعنی من بنده و فرمانبر شاه زمانه هستم. از این بیت به بعد مدح پادشاه است. «خسرو» در اینجا با «شیرین» در مصرع اول تناسب دارد. معشوق را «شیرین» زمانه دانسته (شیرین معشوقه خسرو پرویز) و متناسب با آن شاه همعصر خود را خسرو پرویز زمان.