گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رضا از کرمان

رضا از کرمان

سلام بنده محمدرضا ذویاور ساکن کرمان شاعر و دوستدار شعر وادب  ومخلص تمامی همراهان گنجور میباشم


رضا از کرمان در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

او قفااش دید چون تخییلیی کرد او را آرزوی سیلیی

سلام  در پاسخ به جناب خرسند

 تخییلیی = آدم خیالاتی ،توهم زده،اختلال روان پریشی پارانوید

توضیحات را جناب آقای مروتی داده اند ولی لازم به ذکر است مولانا با این تمثیل به بیماری روان پریشی جامعه که در پی آزار رساندن به هم هستند اشاره کرده درکل  این یکی از بخش های عالی از مثنوی است که به پاسخ  مسایل عرفانی  در قالب سوال وجوابهای شاکی وقاضی پرداخته قاضی به مثابه پیر فرزانه وشاکی به مثابه مرید  آمده است .

  شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۱۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روح‌اند:

سلام در پاسخ به حضرتعالی وتذکر بجای شما به همراهان گنجور 

از چند بیت قبل مولانا موضوع بحث را عوض میکند ومیفرماید آن کشنده میکشد من چون کنم ؟  در سه بیت بعد درمورد رفتار اسب وسوارکار (فارس) را به مثال گرفته  بنده به نوعی  یک سوار کار  وآشنا با اصول سوارکاری  هستم در سواری ما یک قانون داریم خصوصا در هنگام گشت صحرایی رفتن با اسب  که میگه سوار مبتدی مناسب اسب خبره و سوار باتجربه مناسب اسب مبتدی   است در بیت  ۲۳ به همین اصل اشاره داره میگه اسب خام یا اسبی که تازه سواری شده ،در زیر سواری سوارکار با کشیدن متناوب دهنه به اسب یادآوری میکنه که حواسش باشه سوارکار بر پشت او نشسته ،واسب باهوش اون اسبی است که هوای سوارش رو داشته باشه 

 بعضی از اسبها بسیار نجیب وباهوشند وهرگز هنگام سواری رفتاری مثل جفتک زدن یا شانه خالی کردن یا کپ دادن از خود نشون نمیدن که سوارش زمین بخوره  

بیت بعدی خدا درقلب تو وذهن تو در انجام امور تصرف میکنه ودویست آرزو برات بوجود میاره ولی باز عزم تو را به دلایلی میشکند  ودلشکسته میشوی  حالا تو که دیدی بارها  اون تصمیمات تورو بر هم زده  وان خدایی که با قضایش تمام افکار وتدابیر تورا در هم شکسته چگونه به فرمانروایی وحاکمیت او ایمان نمی آوری  وتسلیم اتفاقات نمیشی و قضای الهی برات مسلم نشده 

 

  شاد باشی  

 

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان:

از حق ان الظن لا یغنی رسید ...

سلام 

 در این بیت باز مولانای عزیز به زیبایی از یکی از آیات قرآن بجا استفاده برده ،در سوره یونس آیه ۳۶ داریم  :

و ما یتبع اکثرهم الا ظنا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا   

 بیشترشان  جز از گمانی پیروی نکنند  وهمانا گمان،  بی‌نیازی از حق نمی آورد 

معنی بیت بعد هم چنین است  :از دو گمان هرکدام غالبتر باشد ،آن را ترجیح میدهند ولی تو هرگز در روشنی خورشید تابان هیچ جدالی نمیتوانی داشته باشی 

 یعنی ای کودکانی که بر اسب های چوبین نشسته ودامان خود را گرفته اید در پوچی امور دنیوی هیچ جای شکی نیست و موضوعی اظهر من الشمس است .

  شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۴ در پاسخ به رضا شاهی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

سلام 

لطف کنید بر اساس نظری که دادید این بیت را معنی کنید .

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

پس خشم من زان سر بود وز عالم ...

سلام 

 بر خلاف نظر اکثر دوستان  اگر به معنای بیت ۱۴ نگاه کنید جهان به معنای جهیدن درسته   وآقا محسن خ درک درستی از معنی بیت داشته

معنی بیت این است ما بر درگاه آستان خدایی هستیم ولی از گنجی که در درون داریم غافلیم وهر لحضه به کاری نو مشغولیم و از اصل خدایی خود غافلیم و هرجایی شده‌ایم در هر لحضه موضوعی جدید ذهن ما را درگیر میکنه وتوجه ما را از حضور خدایی پرت میکنه در صورتی که بر درگاه وآستان حضور هستیم وبا برداشتن یک گام میتوانیم به خرگه شاه وارد شویم ولیکن به این سو وآن سو میجهیم ، و خشمی که ازعالم دیگر میآید مقصود جهان دیگر نیست  چون جهان دیگر منشا فیض وخیره وخشم از آن عالم نمی آید منظور آن وجه غیر خدایی ماست به بیت ۱۴ توجه بفرمایید  در اینجا داره تاکید میکنه.

دوستانی که جهان را به معنای عالم قبول دارند لطف کنند یک معنی واضح از بیت برایم بنویسند ممنونم.

 

رضا از کرمان در ‫۴ روز قبل، سه‌شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

سلام  عزیزم 

 بله  دقیقاً درست میفرمایید  خدا را شکر که جهل ایشان لااقل بر بعضی از فضلا پوشیده نمانده وهمچون جلاال الدین ایشان را رسوای خاص وعام مینمایید تا شاید تاج سروری که از حاشیه نویسی، بدین رستم های خیالی  عطا شده ، از سر ایشان بردارند وبه رستم های حقیقی ببخشند  ای هیج برای هیچ بر هیچ مپیچ  ضمناً بعضی از این مخنثها شاید بنظر مخنث وجاپلوس وسترون باشند ولیکن   به قول شیخ اجل سعدی شیرین سخن 

هرپیسه گمان مبر نهالی   شاید که پلنگ خفته باشد. 

محالست که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند

 سوی دریا عزم کن زین آبگیر /// بحر جو و ترک این گرداب گیر 

  شاد باشی عزیزم 

 

رضا از کرمان در ‫۴ روز قبل، سه‌شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴:

سلام 

  آقای هژیر مهر افروز در البوم آیان از این غزل  به زیبایی استفاده کرده است .

 

رضا از کرمان در ‫۸ روز قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیه‌السلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیه‌السلام:

سلام

  با توجه به ابیات قبلی این برداشت را میشود داشت  : 

در ابیات قبلی عارفان روترش را به خارپشت مشابهت داده  که برای اینکه عوام الناس مزاحم  حالات روحی آنان نگردند با این ظاهر سازی (بد خلقی) خود را از ایشان در امان میدارند مانند پرچین دور باغ که باغ را از سرقت دزدان مصون میدارد  در ادامه بنظرم داره همین مطلب را توضیح بیشتر میده تا زیبارویانی که طبعی خارگونه دارند (مزاحمان دنیا پرست) عیش وعشرت معنوی تورا بر هم نزنند .

برای دو چاردانگ  اگر دوستان راهنمایی بفرمایند ممنونم  شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۱۰ روز قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۷ - دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بی‌مشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوه‌های تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ:

سلام 

   این که پر واضحه  عزیز  درویش پس از دیدن مشایخ بدون کار کردن براش روزی میرسید  پس مقداری پول خرد ( حبه) از کارکرد قبلی اش  در آستین لباسش ( جبه) داشت  که دیگه نیازش نبود ودر قسمت بعد اگه بخونی داد به  پیرمرد هیزم فروش و باقی حکایت. با دقت بخونی وارتباط قبل وبعد رو دریابی راحته عزیزم

 

رضا از کرمان در ‫۱۱ روز قبل، سه‌شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۰ - در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود:

 سلام

    عزیزم به بخش بعدی توجه کن که پیامبر خود را به کشتی مانند کرده که هرکس بدان چنگ زند رهایی مییابد ( حدیثی است مشهور)  حالا اینجا هم داره میگه گرچه تو ظاهرا با خلایق در مصاحبت و در حشر ونشری پلک برهم میزنی مراد از زندگی کردن است ولی در واقع در کشتی اولیای الهی انگار در آرامش خفته‌ای وظل توجه ایشان به ساحل مقصود خواهی رسید  

نیست بر این کاروان این ره دراز /// کی مفازه زفت آید با مفاز 

 اگر خاطر مبارکتان باشد ،قبلا در توضیح بیت ۲۱۳ همین دفتر در پاسخ به سوال شما در خصوص سمیع وبصیر بودن خداوند به این بیت اشاره شد  در اینجا منظور چنین است که این بیابان دنیا گرچه برای ما آدمیان معمولی بسیار راه طولانی وسختی بنظر می آید ولی در نظر اولیا الله و واصلان کوی حقیقت  مسافت کوتاهی است زیرا هرلحضه آسمانها وزمین را در مینوردند . به بیت قبلش توجه بکن  تازه بعدش هم میگه 

این دراز وکوتهی مر جسم راست/// چه دراز وکوته آنجا که خداست 

چون خدا مرجسم را تبدیل کرد///  رفتنش بی فرسخ وبی میل کرد

 

 

رضا از کرمان در ‫۱۱ روز قبل، سه‌شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۲ - قصهٔ هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیه‌السلام:

سلام 

  عین تفسیر آقای کریم زمانی بر این بیت چنین است :

حضرت حق واقعا اکسیری عجیب وبی همتاست که چون نیمه پرتویی از او بر تاریکی افتاد ،آن را به خورشید مبدل کرد.

  شاد باشی عزیزم

 

رضا از کرمان در ‫۱۱ روز قبل، سه‌شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۴ - بازگردانیدن سلیمان علیه‌السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه‌ها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتاب‌پرستی:

سلام اقا کوروش 

  اگر خاطرت باشد در بخش ۲۲ سفیران بلقیس به عنوان هدیه طلای فراوان برای سلیمان آوردند ولی از دیدن ثروت سلیمان از هدیه خود خجل گردیدند  در این بیت سلیمان به آنها میگه تمامی طلا های من را هم به طلای خود بیفزایید وباز پس ببرید  در توضیح مصرع دوم آقای کریم زمانی چنین نوشته اند که در گذشته محتشمان بر فرج استر یا قاطر خود قفلی میزدند که حیوان باردار نگردد و بسته به موقعیت اجتماعی فرد جنس قفل متفاوت بوده مثلا آهنی یا از طلا   به گفته ایشان در این مصرع وبیت بعدی اشاره به این مطلب داره ،سلیمان میگه به کوری چشم دنیا پرستان این طلا را به فرج استر خود ببندید  زیرا طلا لیاقت شرمگاه قاطر را دارد  و زردی روی عاشق برای من کفایت است  وطلای عاشقان روی زرد ایشان است که دلیل بر محنت فراق  وریاضت ایشان  از معشوق است .

    البته در این تعبیر مغالطه‌ای شده است زیرا قاطر واستر   از آمیزش اسب والاغ تولید میشوند و از نظر فیزیولوژی مخنث  بوده و در آنان تمایل جنسی ویا در نوع ماده فحلی( قاعدگی  ) نیست که نیاز به قفل باشد ،البته ناگفته نماند که در مثل مناقشه نیست .

 

رضا از کرمان در ‫۱۲ روز قبل، دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ در پاسخ به AJS Saddiqi دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

سلام 

در جایی دیدم زیر شعر نوشته بود بسطامی در همین حد  ولی یقینا از مولوی نیست متاسفانه عده‌ای در اینترنت وفضای مجازی باعث انحراف اذهان عمومی میگردند. خلاصه هر گردی گردو نیست.

 

رضا از کرمان در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه:

و هرگز او را کسی ندید - مربع ...

سلام 

 مربع نشستن کنایه از چهار زانو نشستن است .

 

    طبق اقوال متفاوت زیارتگاه های مختلفی از عراق وشام ولبنان و جاهای دیگربه محل دفن سلطان ابراهیم ادهم منسوب شده است   که یکی از آنها در منطقه کوهپایه کرمان  واقع درحدود 25 کیلومتری شمال  شرق شهر کرمان است ، در میان جایی بدون سکنه وآبادانی دو مقبره قدیمی وجود دارد که  مزار شاه  نامیده میشود ودر افواه عمومی  به محل دفن سلطان ابراهیم ادهم معروف ومشهور گردیده است وبرای دسترسی به ان میبایست با گذر از طریق روستای دران کوهپایه  وعبور از رودخانه اب شوری بنام رودخانه غاربدانجا رسید نامگذاری  این رودخانه بواسطه غاری در مسیر آن است که به محل چله نشینی ابراهیم ادهم شهره گردیده . در اینکه این محل واقعاً محل دفن ایشان است یاخیر هیچ سند معتبری بنده نیافتم بجز سنگ نوشته بر روی مقبره ها که آنهم از ظاهر امر مربوط به دوره های گذشته نیست ومشخص است که نصب آن مربوط به دوره معاصر است که بر روی یکی نام ابراهیم ادهم وبر دیگری نام پیامبر قوم لوط حک گردیده است  وناگفته نماند که بارها این مکان مورد تخریب وکاووش سودجویان قرار گرفته وشاید سنگ های اولیه قبور نیز سرقت گردیده اند،( شنیدم که اخیرا اداره اوقاف اطاق روی مقبره ها را کلا بدلیل مسایل ایمنی وعدم استحکام بنا بدون در نظر گرفتن میراث فرهنگی مکان تخریب نموده) وذکر داستانهایی از کرامات ایشان در مسیر عبوری از طریق روستای حرجند در بخش کوهساران  مثلاً دشتی است وسیع  که تماماً بدون دلیل خاصی سنگ چین شده است که آن را مربوط به گمراه کردن افرادی که به دنبال ایشان بوده اند نسبت میدهند که پس از گذر زمان کماکان پابرجاست ودر صورت تخریب اعتقاد به درست شدن مجدد آن بدون همکاری کسی است .در کل فضایی خلوت وبدور از هیاهو است که برای خلوت گزینی مناسب ودارای حال وهوای عرفانی خاص خود میباشد که مورد استقبال سالکان وچله نشینان  است  ضمن اینکه  در روزهایی از سال مثل آخرین پنج شنبه آخر تابستان  وبعضی از روزهای خاص مذهبی پذیرای جمع کثیری از ساکنان محلی وارادتمندان ایشان وپخش خیرات ونذورات از سوی ایشان  میباشد  که سفر بدانجا خالی از لطف نیست .

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۰ در پاسخ به شاهحسین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:

سلام دوست عزیز 

     متن حاشیه  شما در قسمت پیشخوان کاربر در محل معرفی خودتان  اشتباها درج شده لطفا بازبینی واصلاح فرمایید. که با کلیک بر روی نام خودتان فوق همین حاشیه نوشته شما ،قابل رویت وبا کلیک برروی آیکون آدمک بالای صفحه و ورود به بخش پیشخوان کاربر قابل اصلاح است. 

شاد وسرافراز باشی عزیزم

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۹ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

سلام 

     ضمنا باید گفت که هل من یزید عبارتی قرآنی است که در آیه ۳۰ سوره ق آمده است

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۴ در پاسخ به بانو دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

بانوی گرامی سلام 

     احتمالا پس از گذشت این مدت که از سوال شما میگذرد به پاسخ خود رسیده اید ولیکن در حد بضاعت توضیحی خدمتتان معروض میدارم :

    عزیزم باز مثل همیشه بحث برسر جایگاه ویژه روح خداییست همان امانت الهی که کوهها وزمین وآسمانها از قبول آن سر باز زدند ولیکن انسان ظلوم جهول آن را پذیرفت   اول باید تفاوت تن وجان را درک کنیم  تن عبارت از کالبد خاکی ماست وجان همانست که به این کالبد اعتبار وحیات میبخشد  فرق یک انسان زنده با یک میت بی جان فقط در بود ونبود روح است یا همان جان  وگرنه ،از نظر ظاهری وفیزیکی میت با انسان قبل از فوت هیچ فرقی ندارد پس عزت ،اعتبار وشان انسانی هرکس صرفاً در روح اوست یا بهتر بگویم بخش نامیرای هر آدمی مولانای عزیز مثل همیشه دارد ما را به این تفکر وامیدارد که جان جان ما یا به عبارتی ماهیت ادامه حیات ما  در وجود ماست ولی متاسفانه  بدلیل تعلقات خاطر دنیوی ما ،جایگاهی ندارد واین چیز عجیبی نیست اگر با چشم بصیرت در رفتارو اعمال آدمیانی که در اطراف ما وجود دارند به  دقت نگاه کنیم به این نتیجه خواهید رسید که اغلب ما فقط در هر روز که از خواب برمیخیزیم تا شبانگاه که دست از فعالیت برمیداریم  بیشتر در فکر پرورش جسم وبقول استاد  پرویزشهبازی کسب  تایید دیگران در فربه کردن بعد فیزیکی خودمان هستیم ودر بعضی موارد از بعد اصلی خودمان وهمان جنبه روحانی خود غافلیم  ودلیل اینکه  خداوند ما را ظلوم وجهول گفته همین است که قدر این گوهر درونی واین بعد خدایی خود را نمیدانیم ودر قمار زندگی این گهر را مفت میبازیم وگوش به پند حکیم نمیدهیم که فرموده  مفروش خویش ارزان که توبس گرانبهایی   برای تصاحب مال بیشتر ،پست وسمت بالاتر وامکانات آسایشی مرفه تر و.... حاضر به هر معامله ای میشویم حاضر به پایمال کردن حق وحقوق دیگری میشویم  در این میان جایگاه آن جان یا روح خدایی کجاست ؟آنکه مالک اصلی هویت ماست ولی متاسفانه جای ندارد خداوند در ایه 14 از سوره مبارکه ال عمران پیامی ارزنده به ما میدهد آنجا که فرموده : "مردم را حبّ شهوات نفسانی، از میل به زنها و فرزندان و همیان‌هایی از طلا و نقره و اسبهای نشان دار نیکو و چهارپایان و مزارع در نظر زیبا و دلفریب است، (لیکن) اینها متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست منزل بازگشت نیکو". اول آیه در معرفی مواهب دنیوی کلمه زین للناس را آورده بدین تعبیر که اینها را زینت داده ایم یعنی اینها اصل نیست طلا را کسی زینت نمیدهد بلکه سکه مسی را باآب طلا ،مطلا  کرده وزینت میدهند  صرفاً برای فریب دنیا پرستان .به امید آنکه هریک از ما بتوانیم روح خداییمان را در جایگاه واقعی خود قرار داده وقدر دان این موهبت الهی باشیم .در بیت آخر هم کلید را به ما داده ومیگوید تا از این عقل معاش نگذری به این جایگاه رفیع نخواهی رسید.

تو به روح بی‌زوالی ز درونه باجمالی

تو از آن ذوالجلالی تو ز پرتو خدایی

 

شاد وسرافراز باشی عزیز

   

 

 

رضا از کرمان در ‫۱۵ روز قبل، جمعه ۲۲ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۳ در پاسخ به استاد سیاست دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۰:

سلام 

به ضرب المثل   زمستان میگذره روسیاهیش به زغال میمونه  نزدیکتره 

 

رضا از کرمان در ‫۱۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهم‌السلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:

سلام 

اگر صد چراغ خاموش یا روشن هم داشته باشی از یکدیگر جدایند و وحدتی بین آنها نیست

  مرند  =  مرده اند ،خاموشند

بیستند = ایستاده‌اند  ،کنایه از روشن بودن 

 

 

رضا از کرمان در ‫۱۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۸ - بقیهٔ قصهٔ بنای مسجد اقصی:

سلام 

هر تکه سنگی که از کوه جدا میشد یا میشکست علناً میگفت اول مرا برای ساخت مسجد ببرید  

در ابیات بعدی داره میگه که اجزای آن مسجد مرده نبودند وروح داشتند مثل دیوارهای بهشت وسنگها بدون حمال  می آمدند  وخود تمایل به مشارکت در ساخت مسجد را داشتند 

مقصود کلی از این ابیات شاید این است که همانگونه که تن آدمی به وجود روح زنده است سرای آخرت هم با حضور و وجود خداوند وطاعت مومنان زنده است .

شاد باشی

 

۱
۲
۳
۲۸