سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من
اگر به طالع من بازگردد اختر من
به حشر نامهٔ اعمال اگر برون آرم
پر از حکایت هجران توست دفتر من
چگونه بر رخ خوبان نظر کنم که مدام
خیال روی تو سدیست پیش منظر من
هلال ابرویت ای آفتاب کشور حُسن
طلوع کرد و چو کتان بسوخت پیکر من
ز واژگونی بخت این گمان نبود مرا
که روزگار نشاند تو را برابر من
خیال زلف تو دوشم به خواب بود امروز
چو ناف آهوی چین مشکبوست بستر من
شب فراق تو خوشوقت از آن شدم که گرفت
ز گریه داد دل از هجر دیدهٔ تر من
به یار راز نهانی نگفته باز آمد
رقیب دست نخواهد کشید از سر من
نگفتیام که «اگر ناتوان شوی گیرم
به دست دست تو» وقت است ای توانگر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوقش صحبت میکند. او به اوج آسمان اشاره میکند و آرزو دارد که ستاره بختش به او بازگردد. در دفتر زندگیاش تنها داستانهای جدایی معشوقش ثبت شده است. شاعر از چهره زیبای معشوقش و تأثیر آن بر احساساتش میگوید و به ناراحتیهای ناشی از دوری و جدایی اشاره میکند. او به خوابهایی که درباره معشوق دیده اشاره کرده و از غم دلتنگی و اشکریزی سخن میگوید. در انتها، او به رابطه مخفیانه با یارش اشاره کرده و نشان میدهد که رقیبی وجود دارد که نمیگذارد به سادگی از او جدا شود. شاعر امیدوار است که اگر زمانی ناتوان شود، معشوقش همیشه در کنار او باشد.
هوش مصنوعی: اگر ستاره من دوباره به دنبالم بیفتد، درست است که بر فراز آسمان گردنکشی کنم.
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت نامهٔ اعمالي که نوشتهام را بیرون بیاورم، میبینم که پر از داستانهای دوری و جدایی توست، ای دوست.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به چهره زیبای دیگران نگاه کنم وقتی که همیشه تصویر تو جلوی چشمانم است؟
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلربایت مانند هلال ماه درخشید و همانند آفتابی که بر جمال زیبایی میتابد، وجود مرا به آتش کشید و به شدت دچار عشق و سوزش کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر بدبیاری و بدفطرتی روزگار، هرگز فکر نمیکردم که روزی تو مقابل من قرار بگیری.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب خیال زلف تو را دیدم، امروز بستر من مانند بستر آهوی خوشبو و نرم است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو خوشحال شدم زیرا اشکهای من به خاطر دوریات، دل نشان داد.
هوش مصنوعی: به محبوب خود اسراری نگفتم و حالا که رقیب در آمده، او از سر من دست برنخواهد داشت.
هوش مصنوعی: نمیگفتی که اگر در کاری ناتوان شوی، من دستت را میگیرم و کمک میکنم. حالا ای قدرتمند، زمان آن فرا رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک...
...نیست در سر من
مرا...
...یارست در برابر من
ز عشق...
[...]
بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من
که جز هوای وصال تو نیست در سر من
براه عشق تو خاکم، طریق من اینست
درین طریق نباشد کسی برابر من
غم تو در دل تنگم نشست و منفعلم
[...]
حباب نیست ز خون گرد دیده تر من
هوای غیر تو بیرون شده است از سر من
بسوخت آتش حیرت مرا نمی دانم
چه کرده ام ز چه رنجیده است دلبر من
بپای بوس توام ره بهیچ صورت نیست
[...]
غضنفر کلجاری به طبع همچو پلنگ
رسید و خواست که خود را کند برابر من
ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت
غریب جانوری دور گشت از سر من
خوشم بسایه ات ای سرو نازپرور من
مباد کم نفسی سایه ی تو از سر من
چنین که محو جمال توام نمی دانم
منم مقابل تو یا تویی برابر من
قدم به کلبه ی من نه که رشک خلد شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.