Mahmood Shams در ۲۲ دقیقه قبل، ساعت ۰۰:۱۹ در پاسخ به Hana Ahmadian دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱:
قطعا و بی شک اگر آگاهی و مطالعه داشتید نه ظاهری و سطحی این چنین سخن نمی گفتید !! اینجا دیگر حافظ نیست که بشه سفسطه کرد تمام آثار ایشان از جمله دیوان شمس رنگ و بوی معنویت و عارفانه دارد که از عشق زمینی و مجاز به عشق الهی و حقیقی از شمس تا آفریده شمس و جهان هستی
ضمن اینکه در آثار اساتید مولانا یعنی عطار و سنایی
به وضوح دیده میشه اینطور اشعار که مولانا و دیگر عارفان بنام استفاده و بهره برده اند !!
بنده در اشعار کهن مطالعه وسیعی داشتم و دارم و شما یک فرد آگاه و عمیق پیدا نمی کنید که چنین حرفی بزنه جز عوام چه برسد به پژوهشگر و مولانا شناس !!
اینطور نگاه ها و نظرات سطحی و عوامانه برای دو سه دهه اخیر
که به واسطه گسترش فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای
بدون استدلال و منطق که متاسفانه زیاده شده !!
مثل تعدادی از مردم که قرآن را حتی یکبار کامل با معنی و مفهوم نخوانده اند ولی مدام در مورد دین و اسلام اظهار نظر می کنند !!!
فرادست در دیروز جمعه، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند
ما دل به عشوه که دهیم ،اختیار چیست ؟
-------------------------
مستور همان روح انسان است که نامرئی و نادیدنی است
و مست جسم انسان است که مست لذتهای دنیایی و دیدنی است
روح وجسم انسان در ذهن انسان در کشمکشی دایمی هستند
تا انسان را بسوی خود بکشند تا یکی کنترل انسان را بدست بگیرد
روح با دنیای روحانی و معنوی قبل از تولد و بعد از مرگ در عشوه گریست
و جسم با لذتهای جسمانی در دنیای جسمانی فعلی در عشوه گریست
اما اختیار با ماست ما باید تعادل را برقرار کنیم
اصل ما روح ماست و جسم فرع وابزاریست برای رشد روحمان
نه تارک دنیا شویم نه دنیا زده
یوسف شیردلپور در دیروز جمعه، ساعت ۲۱:۱۷ در پاسخ به Ali Maghsoudi دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:
درود برشما دوست عزیز روی همان وب
خانم ملیکا رضایی کلیک کنید... 💛🌱
علی میراحمدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:
پای لنگ تفکر بشری در شاهراه حکمت خدواندی
آدمی حالتی دارد که اگر دنیا به کامش گردد طغیان کرده و به گناه و فساد و تباهی میپردازداصلا بسیاری از استعدادهای انسان در رنجها و دردها و بلاها شکوفا میگردد و بارور میشود.
عقل ناقص خیامی به حکمت خداوندی راه ندارد که چنین میگوید
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز جمعه، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰
گر فلک ، دیده بر آن چهرهٔ زیبا فکنَد
ماه را ، موی کشان کرده ، به صحرا فکنَدهر شبی ، زان بگشاید فلک ، این چندین چشم
بو که ، یک چشم ، بر آن طلعتِ زیبا فکندهمچو پروانه ، به نظّارهٔ او ، شمعِ سپهر
پَر زنان ، خویش ، بر این گلشنِ خضرا فکندخاک او زان شدهام ، تا چو مِیی نوش کند
جرعهای بویِ لبَش یافته ، بر ما فکنَدچون دلِ سوخته ، اندر سرِ زلف اش بستم
هر دم از دست بیندازد و در پا فکندزلف ، در پای چرا میفکنَد ، زانکه کمند
شرط آن است ، که از زیر به بالا فکنَدغم اش ، از صومعه ، عطّارِ جگر سوخته را
هر نفَس ، نعرهزنان ، بر سرِ غوغا فکنَد
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
ذبیح الله احمدی
جلیل شهناز
ابوعطا
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
موسیقی ایرانی
حسین قوامی
همایون خرم
ابوعطا
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
چنین شنیدم ، که لطفِِ یزدان ، به رویِ جوینده ، دَر نبندد،
دَری که بگشاید ، از حقیقت ، بر اهلِ عرفان ، دگر نبنددچنین شنیدم ، که هر که شبها ، نظر ز فیضِ سحر نبندد،
مَلَک ز کار اش ، گِرِه گشاید؛ فلک به کین اش ، کمر نبندددلی که باشد ، به صبحْ خیزان ، عجب نباشد ، اگر که هر دَم،
دعایِ خُود را ، به کویِ جانان ، به بالِ مرغِ اثر نبندداگر خیال اش ، به دل بیاید ، سخن بگویم، چنانکه طوطی،
جمالِ آئینه تا نبیند ، سخن نگوید، خبر نبنددبرِ شهیدانِ کویِ عشق اش ، به سرخرویی عَلم نگردد،
به رنگِ لاله ، کَسی که ، داغِ غم اش ، به لَختِ جگر نبنددبه زیردستان ، مکن تکبّر؛ ادب نگهدار ، اگر ادیبی،
که سربلندیّ و سرفرازی ، گذر بر آهِ سحر نبنددز تیرِ آهِ چُو ما فقیران ، شود مشبَّک ، اگر که شبها،
فلک بر انجم ، زرِه نپوشد ؛ قمر ز هاله ، سپر نبندد«صفا» ، به رندی ، کجا تواند ، دَم از بیاناتِ عاشقی زد،
هر آنکه نالد ، به نالهٔ نِی ، چُو نِی ، به هر جا کمر نبندد
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد:
شیرینی: رشوه
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
یعنی آگاه بود که مرغ جانش از قفس بدن و پادشاه روحش از خانه تن به میدان عشق رفته و کسی در خانه نیست.
علی میراحمدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:
اگر آزاده به کام خود آسان رسیدی که دیگر آزاده نبودی!
اصلا آزادگان از آنرو آزادگانند که از امتحان های سخت و آزمونهای دشوار پیروز و سربلند بیرون آمده و نام و ننگ را وانهاده اند.
احتمالا جناب خیام در فلک مورد نظر خود بر سر هر کوی و برزنی شرابخانه ای هم دایر و برقرار میکرده که به صورت شبانروزی به مردمان سرویس بدهند تا پیش از رهسپار شدن به سوی عدم و دیار نیستی ،مستی را دریافته باشند!
زهی فلک و زهی فلک گردان!
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست
سعدی
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
رخت برده: صفت مفعولی یعنی سفر کرده و مرده
در اینجا کنایه از بدبخت است.
بهزاد رستمی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:
تا زان سر کوی پا کشیدم
دستم از کار رفت و پا هم
احساس میکنم این بیت هم مشکل وزن داشته باشه
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
هفت اندام: به حسب ظاهر اول سر، دوم سینه ، سوم پشت ، چهارم و پنجم هر دو دست ، ششم و هفتم هر دو پای. و به حسب باطن دماغ ، دل ، جگر، سپرز، شش ، زهره و معده.
بهزاد رستمی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:
جسارت میکنم، ولی میشه گفت: مبدا تو شدی و منتها هم
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
بلبله: کوزه آب دسته دار، صراحی
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
به نظر رطب در معنی سخنان شیرین به کار رفته.
محسن عبدی در دیروز جمعه، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
در سه کلمه چوب و چون و چوپان
همهجایی چو وجود دارد که به نوعی جناس است.
Mahmood Shams در ۱۲ دقیقه قبل، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱: