گنجور

حاشیه‌ها

علی.نیشابور در ‫۴ دقیقه قبل، ساعت ۰۷:۵۰ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

سلام رضا نازنین

اینقدر خاکی و بی ریا و اینقدر پخته آگاهی می بخشی.

سپاس بیکران

بهرام چگینی در ‫۲۰ دقیقه قبل، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹:

مصرع اول چجوری تلفظ میشه؟

فرید وحدت در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۳:۵۶ در پاسخ به محمد رضا نظام دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » کتان و ماه:

درود بر شما،توضیحی عالی داده اید،جالب است که در بیتی از صائب به ترکیب ماه و کتان بر خوردم،...هر چند پایه تو به گردون رسیده است....ای ماه از کتان خبری می گرفته باش...‌که در جستجو به توضیحات عالی و مکفی شما رسیدم سپاس بسیار🙏

یار سیستانی در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۰۳:۴۸ در پاسخ به همایون دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

رباعی با فضای فکری سعدی همخوانی دارد

البته من اشعار ابوسعید را نخواندم

از هر کدام است، روحش شاد!

شاپور ثابتی در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۰۳:۴۰ در پاسخ به علیرضا محمدی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

دوست عزیز بهترست که بدانید: محمدابن عبدالله خودش از راهزنان بوده است و فقط در دورانی که در دوران جوانی در خدمت خدیجه بوده، در کاروانهای او به امر بازرگانی مشغول بوده است. ولی پیش از به قدرت رسیدن و‌ با درگیری با سران و بازرگانان متمول قریش (به اصطلاح مشرکان و‌ در واقع روشنفکران) که اقتصاد شبه جزیره عربستان را می گرداندند، شغل و حرفه ی اصلی او و حامیانش راهزنی، غارت و چپاول کاروانهای قبایل عرب به ویژه کاروانهای قبایل قریش بود که از شهرهای دیگه به مکه آمد و شد می کردند.

تاریخ واقعی اسلام و محمد (نه تاریخ دروغین آخوندها) را بخوانید تا متوجه شوید که شغل و حرفه اصلی محمد راهزنی و غارت بوده است و نه چیز دیگر. به همین دلیل هم او بیش از ۲۳ جنگ (غزوه) داشته است. 

کوروش در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

هرکه مستوحش بود پر غصه جان

کرده باشد با دغایی اقتران

 

یعنی چه

 

کوروش در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

صبر شیر اندر میان فرث و خون

کرده او را ناعش ابن اللبون

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

چون زره دان این تن پر حیف را

نی شتا را شاید و نه صیف را

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

گرچه آن صوفی پر آتش شد ز خشم

لیک او بر عاقبت انداخت چشم

 

صوفی بر چه عاقبتی چشم انداخت ؟

کتک زدن اون مرد چه مشکلی میتونست برای صوفی بوجود بیاره ؟

 

کوروش در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۳۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

پس دروگر یعنی نجار ؟

علی میراحمدی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

 

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه؟

اگر نظر عرفا را در مورد آفرینش و تجلی الهی ندانید و  سابقه و پیشینه عرفانی در مورد مسئله آفرینش را که باید با مطالعه آثار عرفانی پیش از حافظ به دست بیاید نداشته باشید منظور حافظ را ازین غزل در نمیابید.
آن وقت است که از خود میپرسید:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه »یعنی چه؟!
ما نمی‌توانیم بدون داشتن پیشینه فرهنگی و دینی و عرفانی پرده از رخ شعر و اندیشه شعر حافظ برداریم

مهدی مقدم در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۹:۰۱ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴:

سپاس فراوان عزیز

محمد مهدی فتح اللهی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۸:

در بیت سوم برخی از منابع حرف (سلح) را نیاورده‌اند و بجای ان (قلج) آورده اند که در زبان ترکی به‌معنای سلاح و شمشیر است

محمد مهدی فتح اللهی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۸:

اصالت مولوی نه چیزی به معنای اشعار و آثار ایشان اضافه می‌کند و نه کم اما به‌هرحال مولوی‌دوستان، مشتاق فهمیدن اصالت ایشان هستند. آنچه که روشن است هم از لحاظ تاریخی و هم با کاوش در اشعار ایشان این است که مولانا ترک است.زاده‌ی بلخ( که شهر بلخ هم تحت سلطنت ترکان بوده در ان زمان و هم فرهنگی ترکی دارد).

خود مولانا می‌گوید: اصلم ترک است اگرچه هندی گویم

علی میراحمدی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۷:۳۴ در پاسخ به مهدی مقدم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴:

گویا پادشاه یمن راضی نیست که دخترانش را به پادشاه ایران بدهد اما از قرار پادشاهی و فرمانبری راضی به این وصلت شده است  .
در بیت زیر این موضوع را فاش میکند:
ز کینه به دل گفت شاه یمن
که از آفریدون بد آمد به من
اما در ادامه خود را سرزنش میکند که چرا دختردار شده و پسر ندارد:
بد از من که هرگز مبادم میان
که ماده شد از تخم نره کیان
میگوید بدی از من است که فرزندانم همه دختر(ماده)هستند!
«که هرگز مبادم میان» نفرینی است که به خود میکند
یعنی ای کاش نبودم و اصلا وجودی نداشتم!
«که ماده شد از تخم نره کیان» یعنی از نسل من که پادشاه هستم همه دختر بوجود آمده است

مهدی مقدم در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴:

معنی بیت زیر چیست؟ البته مصرع اول نامفهوم است برای من.

بد از من که هرگز مبادم میان

که ماده شد از تخم نره کیان

علی میراحمدی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:

پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد

وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

وقتی شعر حافظ را از فیلتر «اشارت»رد نکنی و آن را همینطور که هست معنا کنی نتیجه این می‌شود که دیوان حافظ را با سریال سیب ممنوعه اشتباه میگیری و تصور میکنی حافظ در دوران پیری عاشق و شیفته یک جوان شده است و از سر این عشق چنین داد سخن داده است.

همان حافظی که در غزلی دیگر گرفتار عشق دلبر محبوب چهارده ساله شده است و جای دیگر با شیرین پسران سر و سری دارد و همزمان رفیق فابریک شاه شجاع کرمانی هم هست!!

چنین شخصی اگر شعر هم نمیسرود الحق یکی از نوادر دوران بوده است!

پس از حدود دو دهه حافظ خوانی و حافظ پژوهی (که ادعایی هم ندارد)هنوز به خود اجازه  نمیدهم بیتی را شرح کنم!

Fatemeh N در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶:

درودها 

فکر کنم مصرع اول به عاشقان خود غلط باشه 

به عشاقانِ خود بنما....

گمنام در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:

ساقی به نور باده برافروز جام ما 

مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما 

 

این غزل هم وزن و هم قافیه این بیت از سعدی است.

دکتر صحافیان در ‫دیروز شنبه، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش(۲۷۳)
اگر دوستی دلسوز هستی، بر پیمان محبت باش! همه جا همراه باش چه در خانه، حمام یا گلستان(خانلری: حریف حجره)
۲- موهای پریشانم را به دست باد نسپار تا آشفته شود، پریشانی خاطر عاشقان را به سخره نگیر!
۳- اگر هم‌نشینی خضر و جاودانگی(پیوستگی حال خوش) را می‌خواهی، همانند چشمه جاودانگی از اسکندر جانت(ثروت و قدرت) دور باش!
۴-هر پرنده‌ای نمی‌تواند زبور عشق* بنوازد و نغمه‌سرایی کند، بیا و نوگلی برای این بلبل عاشق باش!
*کتاب داود نبی که به صورت سرود می‌خواندند و مزامیر ج مزمور بهترین سرودهای یهودیان و مسیحیان است.
۵- تو سرور و‌ معشوقی! به خاطر خدا این طریق خدمت را رها کن و در جایگاه سلطانی قرار گیر!
۶- بر دلم که مقیم حریم امن عشق شده است، دیگر شمشیر نکش! زین پس از نامهربانی با این دل پشیمان باش!
۷- تو شمع فروزنده انجمن هستی(نقطه تمرکز عاشقان)چون شمع یک زبان و یکدل باش(یکپارچه آتشین) به نهایت کوشش و خیال پروانه عاشق نگاه کن و خشنود باش!
۸-نهایت عشق و زیبایی در نظربازی و گره خوردن نگاه‌‌هاست در این شیوه از یگانه‌های زمان باش!
۹-دیگر سکوت کن حافظ و از ستم معشوق شکوه نکن! که گفت که حیران زیبارویی شوی؟!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۲
۳
۵۵۴۴