ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
ما در تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری
در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق
گویند مگر باغ بهشت است و تو حوری
روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری
سعدی به جفا دست امید از تو ندارد
هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به توصیف حال عاشقانی میپردازد که در غیاب معشوق، دچار درد و رنج هستند. شاعر از سنگدلانی میگوید که به دوری معشوق عادت کردهاند و زندگی بدون او را سخت و ظلمانی میبیند. معشوق به نور تشبیه شده که جهانی را روشن میکند، در حالی که عاشقان در غم او گریزانند. شاعر به زیباییهای معشوق و ناتوانی خود در تحمل دوری اشاره میکند و میگوید که حتی صبر هم در برابر زیبایی و جذابیت معشوق دشوار است. در نهایت، سعدی تأکید میکند که حتی با وجود سختیها، امید خود را از دست نمیدهد و قبول دارد که تحمل جور معشوق بهتر از نداشتن اوست.
هوش مصنوعی: ما بدون تو نتوانستیم صبر کنیم و مانند سنگدلها دل به دوری تو سپردیم.
هوش مصنوعی: وقتی تو در چشم من بیایی، گویی که همهٔ دنیا برایم تاریک است و تنها تو نوری هستی که در این تاریکی میدرخشی.
هوش مصنوعی: افرادی به تو علاقهمند و جهانی به نور تو و روشنایی تو نیازمندند، اما ما از تو فراری هستیم و تو نیز از انسانها بیزاری داری.
هوش مصنوعی: جز زیبایی و جذابیت تو، چیزی را در کنار گلهای سبز و صورتی نشنیدم.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، به باغ بیا و با زیباییهای خود به حرکت بپرداز. مردم میگویند آیا این باغ بهشت نیست و آیا تو حوری نیستی؟
هوش مصنوعی: چهره تو به قدری زیباست که هیچکس نمیتواند در برابر آن صبر کند، اما چه میتوان کرد وقتی که صبر کردن ضروری است؟
هوش مصنوعی: سعدی میگوید که با مشکلات و سختیهایی که از طرف تو میرسد، دیگر نمیتواند به تو امیدوار باشد، و بهتر است که درد و رنج را تحمل کند تا اینکه به عشق تو دل ببندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن غالیه گون نقش نگر بر گل سوری
بر ماه دو هفته رقم است از گل سوری
چشم بد حساد که بر کنده ز سر باد
افکند ز تو دورم و فریاد ز دوری
از ظلمت فرقت برهان ذره وشم ز آنک
[...]
گر تو دل ما سوختی از آتش دوری
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری
دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور
[...]
مختار نبودم که فتادم ز تو دوری
درماندهام ای دوست به هجران ضروری
بیرون مرو از سینهٔ بیکینه که جانی
غایب مشو از دیدهٔ غمدیده که نوری
هر نامهٔ موزون که به سوی تو نوشتم
[...]
ای هر نفس تافته بر دل ز تو نوری
از سرّ تو جان یافته هر لحظه سروری
در سایه جان ز آتش سودای تو سوزیست
آن نیست که خاص است ظهورت به ظهوری
تا پرتو خورشید تو بر کون بتابید
[...]
سودای تو آتش زده در رخت صبوری
از آب کجا تشنه کند صبر به دوری
پای از دل اغیار برون نه که بریبی
در خانه ظلماتی ای پیکر نوری
خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.