گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دکتر صحافیان

دکتر صحافیان 🌐

تاریخ پیوستن: ۱م خرداد ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۴۵۱


دکتر صحافیان در ‫۶ روز قبل، شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:

چون نسیم بهار در موهای خوش‌بویش چین و شکن انداخت و بوی خوشش را پراکند، به مشام هر شکسته‌دلی که رسید جان تازه گرفت.
۲- کجاست هم نفس لحظات عاشقی‌ام تا مفصل و مشروح بیان کنم که دل از دوری‌اش چه می‌کشد؟!( بیت اضافه در خانلری: برید صبح وفا نامه‌ای که برد به دوست/ز خون دیده ما بود مهر عنوانش)
۳- زمانه همانند چهره زیبایت را بر برگ گل کشید، اما از شرمندگی زیبایی بی‌وصفت در غنچه پنهانش کرد(خانلری: ساخت-تشبیه تفضیل- حسن تعلیل برای غنچه بودن)
۴- از پیمودن راه عشق خسته شدی و مقصدی آشکار نشد، شگفتا از این راه زیبای بی‌پایان!
۵- امید است که شکوه دیدار کعبه عذرخواه سالکان شود چه آنکه جان زنده دلان از سختی‌های راه و هجران کباب شد( ایهام: تنها عذر برای این که چرا سالکان زنده دل از شوق یار جان نسپرده‌اند این است که بهانه دیدار کعبه را بیاورند و سپس جان دهند)
۶- به این دل شکسته عشق که چون یعقوب در خانه احزان است، چه کسی نشانی از یوسف زیبای دل از چاه چانه معشوق می‌آورد؟!
۷- در این فکرم که سر زلفش را بگیرم و برای دادخواهی به پیش خواجه(وزیر یا پادشاه) ببرم، تا حق مرا از این همه نیرنگش بستاند.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

چه حال خوشی دارد شیراز و کیفیت بی‌نظیرش خدایا آن را برایمان نگه دار(ایهام: آرزوی باقی ماندن حال خوش)
۲- آب رکن آباد، که زلالی آن عمر خضر می‌دهد، پیوسته آباد باد و چشم بد از آن دور.
۳-نسیمی که میان جعفرآباد و مصلی به جان آدمی می‌وزد بوی عبیر می‌دهد.
۴- آری به شیراز بیا و از مردم صاحب کمال آن دریافت‌های قدسی جویا شو!(خانلری: بجوی)
۵- هر که در شیراز نام قند مصری ببرد، زیبارویان شیرین‌کار او را سرافکنده کنند(خانلری: اینجا)
۶- راستی باد صبا! از آن زیباروی آوازه‌خان چه خبر داری، احوالش چطور است؟!
۷-آن پسر زیبای شیرین اگر خونم را هم بریزد چون شیر مادر حلالش باد!
۸- خدایا از این خواب شیرین بیدارم نکن! که با خیال او خلوتی دلچسب دارم.
۹- ای حافظ! آنگاه که از دوری چنین شیرینی می‌ترسیدی چرا شکر ایام وصال را بجا نیاوردی؟!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یک‌دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش(۲۷۸)


شرابی تلخ آرزو دارم که پهلوانی را از پادرآورد، تا یک لحظه از شر و شور هستی آسایش یابم(خانلری: شرابی مست... برآسایم-شراب مست مانند پرتگاه گیج و زخم وقیح صفت خود شراب است که جوشان و خروشان و کف بر لب است- اگر یک لحظه آسایش به چنین شرابی نیاز دارد پس آسایش کلی چگونه ممکن است؟ بیان خوبی برای جهان پر شور و شر است که در بیت ۲ بیان می‌شود)
۲- آری سفره زمانه سفله‌پرور شیرینی آسایش ندارد، این زیاده‌خواهی و آرزوی آسایش را از جهان سراسر تلخی و شوری از دل بیرون کن!
۳- شراب بیاور که از فریب آسمان ایمن نیستیم و بازیگری زهره چنگ‌نواز و مریخ جنگاور هم کمکی نمی‌کند.
۴- کمند شکار بهرام را رها کن و جام شراب بردار که من صحرای جهان را پیموده‌ام نه نشانی از بهرام است و نه گور خری که شکار می‌کرد( ایهام: گور بهرام مشخص نیست- خانلری: جام می بردار)
۵- آری راز دهر را آگر می‌جویی در شراب صاف به تو نشان خواهم داد، ولی به شرط آنکه به آنان که دلی نابینا و طبعی ناموزون دارند نشان ندهی!
۶-توجه و نظر کردن به درویشان با بزرگی و خواجگی منافات ندارد سلیمان با آن شکوه به مورچگان توجه داشت(تلمیح به آیات ۱۹-۱۷ سوره نمل)
۷- کمان ابروی معشوق از حافظ سرپیچی نمی‌کند ولی از بازوی بی‌زورش در کشیدن کمان عشق به خنده آمده است(تلمیح به داستان ناتوانی افراسیاب از کشیدن کمان سیاوش)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲۷ روز قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
به بوی گل، نفسی همدم صبا می‌باش(۲۷۴)
هنگام بهار و رویش لاله‌ها شراب بنوش، از ظاهرآرایی دور شو! با بوی گل‌‌ها، لحظه‌ای با نسیم بهاری هم‌نفس شو!(ایهام: گردی لاله و دور قدح و چرخیدن جان)
۲- نمی‌گویم که تمام سال می‌پرست باش! سه ماه شراب بخور و نه ماه دیگر پارسایی کن( ایهام و معما: سه ماه بهار مراد باشد با توجه به بیت نخست-طنز برای ریشخند زاهد که همین سه ماه بهار است!)
۳- آنگاه که پیر و مراد عشق، تو را به شراب راهنمایی کند، بنوش و از آن بخشایش خداوند را جستجو کن!(ایهام و ارتباط با بیت قبل)
۴- اگر می‌خواهی چون جمشید از رازها آگاه شوی، با جام جهان‌بین درونت همراه شو!(ایهام جام جهان‌بین: پیر مرشد- پیر درونی)
۵- گرچه کار جهان همانند غنچه بسته و پیچیده است تو مانند باد بهار گشایش‌گر باش!(معرفی ذات جهان و اندرزی دل‌انگیز و شاعرانه)
۶-در این جهان به دنبال وفاداری نباش! اگر سخنم را نمی‌پذیری، بیهوده به دنبال سیمرغ و اکسیر باش(ایهام: هر که جسته است آنها را پیدا نکرده- اگر بیابی هم بی‌وفایی جهان را جبران نمی‌کند و سرانجامت مرگ است)
۷- از ناآشنایان طریقت و ناآگاهان پیروی نکن! بلکه با رندان پاکیزه آگاه هم‌نشین شو!(خانلری: رندان آشنا)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲۷ روز قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش(۲۷۷)
بلبل عاشق همیشه به پیوستن به گل می‌اندیشد و گل به عشوه‌گری در کار عاشقی(تزاید شوق)
۲- تمام دلبری و دلربایی در عاشق‌کشی نیست، معشوق بلندمرتبه آن است که نگرانی عاشق خدمتکار خویش را داشته باشد.
۳- رواست که خون در دل یاقوت به جوش آید، آنگاه که سفالینه بی‌ارزشی رونقش را از بین ببرد(ایهام: کسانی که با فریب، هنر خود را بر صاحبان هنر برتری داده‌اند و...)
۴- بلبل زیبایی صدایش را از مدد و فیض گل فراگرفته وگرنه این همه ترانه و سرود در منقار او ودیعه نهاده نشده است(نمونه‌ای دیگر نظیر لعل و خزف)
۵- ای رقیب که از کوچه معشوقه ما عبور می‌کنی، بترس که دیوارش سرت را خواهد شکست(ایهام: اگر معشوق حال خوش باشد آنکه به ادعا و اجبار بخواهد به آن برسد آسیب می‌بیند)
۶- خدایا معشوق ما را که شوق چندین کاروان دل همراهی‌اش می‌کند با سلامتی احاطه‌اش کن!
۷-ای دل عاشق! هم‌نشین شدن با آسودگی گرچه خوشایندت شده اما جانب عشق بسیار گرامی است با وجود سختی‌های بی‌حدش کوتاهی نکن!
۸- صوفی میگسار خوش است که کلاهش کج شده است دو جام دیگر به او بده تا سربندش نیز پریشان شود و بیفتد.
۹- محبوب من! دل حافظ را که به دیدن چهره بی‌مثالت انس گرفته، نازپرورده دوران شیرین وصال است، آزارش نده!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

اگر باغبان بخواهد پنج روز بهار را هم‌نشین گل باشد، باید بر بیدادگری خار فراق صبری چون بلبل داشته باشد.
۲- ای دل عاشق چون به زنجیر موهایش اسیر شدی، از پریشان احوالی گلایه نکن، پرنده زیرک، پس از به دام افتادن تحمل پیشه می‌کند(مصراع دوم ضرب المثل است)
۳- رند وارسته‌ای که وابستگی جهان را در درون سوزانده، با ملاحظه و حسابگری چه کار دارد؟! آنکه در کار پادشاهی است نیازمند این تدبیر و نگرانی است(طنز)
۴- در طریق و سلوک عشق، تکیه بر پارسایی و دانش کفر و ندیدن حقیقت است، سالک اگر صد هنر دارد، نیازمند توکل و سپردن راه به خداوند است(غزالی اصل هشتم کیمیای سعادت را در توحید و توکل قرار داده یعنی توحید دیدن خداوند در اسباب است)
۵- با چنین موها و چهره زیبایی، هر که به دنبال نظربازی یاسمن برای چهره و سنبل برای موها باشد، حرام است( حسن تعلیل برای حرام بودن نگاه)
۶- البته برای رسیدن به گیسوی یار باید از چشمان مستش بسیار ناز کشید(خانلری: نرگس ترکانه)
۷- ای ساقی! اکنون که در حضوریم، تا کی در گرداندن جام شراب درنگ می‌کنی، چون نوبت عاشقان رسید، باید پیوسته جام‌رسان باشی( ایهام: دور و تسلسل دو اصطلاح در فلسفه که باطل است)
۸- حافظ کیست که چون بزرگان بدون موسیقی رود، شراب ننوشد، عاشق بیچاره چنین تجملاتی ندارد.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

ای پشمینه‌پوش از بوستان حال خوش، گلی بچین و این دلق وصله بر وصله را به خار بده و دور بینداز! پس از آن زهد خشکت را به شراب گوارا ارزانی کن!(خانلری: زهد تلخ- ایهام: خواری مرقع- قرار دادن خار در مرقع جهت مزید ریاضت)
۲- گزافه‌ها و ادعاهای کرامت و شطح‌های خداگونه را با آهنگ موزون چنگ کنار بگذار! تسبیح و لباس فاخرت را به ساقی و شرابش ببخش!(طیلسان: لباسی فاخر در ابتدا مخصوص یهودیان و مسیحیان و بعدها ردای قاضی و خطیب و ‌‌...)
۳- و اما زهد ناخوشایند را که معشوق و ساقی به هیچ می‌انگارند در حلقه( اشاره به حلقه زاهدان و صوفیان) گل‌ها به نسیم بهاری ببخش و رها شو!
۴- ای سالار عاشقان(ایهام: حضرت حق)شراب سرخ رهزنم شد(و این سخنان بر زبانم جاری شد- راز عشقم فاش شد) به فرورفتگی زیبای چانه معشوق از خون من درگذر!
۵- پروردگارا! در موسم بهار از خطایم گذشت کن! و از این ماجرا و دعوی به موزونی سرو جویبار گذشت کن!(ایهام: معشوق چون سرو- این۵ بیت دارای طنز می‌باشد)
۶- ای پیر و مراد که به سرچشمه دلخواهت رسیده‌ای، از این دریا قطره‌ای به من خاک‌نشین هدیه کن!(تضاد آب و خاک)
۷- به سپاس این‌که روی معشوقان ندیده‌ای تا به درد عشق گرفتار آیی، از ما به بخشایش خداوندی گذر کن!
۸- ساقیا! چون پادشاه شراب صبحگاه، می‌نوشد، بگو تا جام طلایی‌اش را به حافظ شب زنده‌دار ببخشاید(تضاد صبح و شب، عبادت و می‌خواری)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش(۲۷۳)
اگر دوستی دلسوز هستی، بر پیمان محبت باش! همه جا همراه باش چه در خانه، حمام یا گلستان(خانلری: حریف حجره)
۲- موهای پریشانم را به دست باد نسپار تا آشفته شود، پریشانی خاطر عاشقان را به سخره نگیر!
۳- اگر هم‌نشینی خضر و جاودانگی(پیوستگی حال خوش) را می‌خواهی، همانند چشمه جاودانگی از اسکندر جانت(ثروت و قدرت) دور باش!
۴-هر پرنده‌ای نمی‌تواند زبور عشق* بنوازد و نغمه‌سرایی کند، بیا و نوگلی برای این بلبل عاشق باش!
*کتاب داود نبی که به صورت سرود می‌خواندند و مزامیر ج مزمور بهترین سرودهای یهودیان و مسیحیان است.
۵- تو سرور و‌ معشوقی! به خاطر خدا این طریق خدمت را رها کن و در جایگاه سلطانی قرار گیر!
۶- بر دلم که مقیم حریم امن عشق شده است، دیگر شمشیر نکش! زین پس از نامهربانی با این دل پشیمان باش!
۷- تو شمع فروزنده انجمن هستی(نقطه تمرکز عاشقان)چون شمع یک زبان و یکدل باش(یکپارچه آتشین) به نهایت کوشش و خیال پروانه عاشق نگاه کن و خشنود باش!
۸-نهایت عشق و زیبایی در نظربازی و گره خوردن نگاه‌‌هاست در این شیوه از یگانه‌های زمان باش!
۹-دیگر سکوت کن حافظ و از ستم معشوق شکوه نکن! که گفت که حیران زیبارویی شوی؟!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

به پیشم بیا، دل تنگم مونسی چون تو می‌خواهد، تا برای رازهای پوشیده دل سوخته‌ام محرمی باشد.(ایهام در معشوق: حال خوش)
۲- از شرابی که در میکده عشق می‌فروشند، دو، سه جام به ما بده هر چند ماه رمضان باشد!(خانلری: مصطبه عشق. شراب آگاهی- درنوردیدن قشر شریعت برای آگاهی- شریعت طریق حقیقت است و اگر خود هدف باشد به خودخواهی و خودپرستی می‌انجامد)
۳- آری ای عارف راه‌یافته! پس از نفی خودخواهی، در خرقه‌ات آتش بزن و تلاش کن پیر و مراد رندان جهان شوی!
۴-به معشوق که دلش نگران توست بگو: بگو الان به حضور می‌رسم، منتظرم باش(ایهام و طنز: سوالی بودن رسیدن- نگرانی از سلامت جان)
۵- دلم در حسرت و دوری لب یاقوتی خون شد، ای صندوقچه عشق با همان مهر و نشان دست نخورده باش!
۶-آرزو دارم بر دل معشوقم غباری ننشیند پس ای اشک‌ها چون سیلی به دنیال نامه‌ام جاری شوید.
۷- اکنون،حافظ هوس جام جهان‌نما دارد پس به او بگو در تحت عنایت آصف، وزیر جمشید(سلیمان) باش!(غنی با خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع تطبیق داده‌ است. تاریخ عصر حافظ، ۲۷۳)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:

از آن موهای سیاه دلکش، گلایه بسیار دارم! که از آن آشفتگی وصف ناپذیری کشیده‌ام.
۲- مبادا کسی به امید وفاداری معشوق، ترک دل و دین کند! که من در این معامله افسوس و پشیمانی بسیار خورده‌ام( از یک طرف شوق معشوق به قیمت ترک همه چیز و از طرف دیگر ناز و بی‌وفایی یار!)
۳- به دنبال نوشیدن جرعه‌ای شراب(رسیدن به حال خوش)، که برای هیچ کس آزاری ندارد، از مردمان نادان(تعریض: ظاهر بینان و زاهدان) به رنج وصف ناپذیری افتاده‌ام.
۴- ای زاهد از کنار ما به سلامت عبور کن که این شراب سرخ( ایهام:شراب عشق) دل و دین را وصف ناپذیر می‌برد.(اشاره لطیف به بیت ۲ و ادامه در ابیات بعد)
۵- زیرا در راه عشق گفتگوهای جادویی و طاقت فرسایی است و با صدای بلند به ناآشنایان می‌گویند نبین و و نپرس!
۶- آری من هم میل به گوشه‌نشینی و سالم ماندن از بلای عشق داشتم اما چشمان فتنه‌گر، زیبایی و ناز بی‌اندازه دارد!(خانلری: پارسایی و سلامت)
۷- در درد بی‌پایان عشق گفتم از فلک، صورت حال زارم را بپرسم، گفت من هم در چنبر چوگان سرنوشت چون توام.(اشاره: شوق و عشق افلاک برای جاذبه و چرخش)
۸- گفتم اکنون موها را برای ریختن خون کدام عاشق بیچاره‌‌ای، تاب داده‌ای! گفت این حکایتی طولانی و پیچیده است، به قرآن قسمت می‌دهم که از آن سوال نکن(اشاره: جبر معشوق در فریبندگی چون جبر چرخش افلاک)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

در فراقت درد عشق وصف ناپذیری تحمل کرده‌ام و زهر فراق را چشیده‌ام(خانلری: درد عشقی: ته مانده ناصاف جام را چشیده‌ام)
۲- جهان را بسیار گردیدم و سرانجام معشوقی وصف ناپذیر انتخاب کردم.
۳- در آرزوی خاک درگاهش آب چشمانم بی‌وصف فرو می‌بارد.
۴- آری دیشب از دهان او سخنان وصف ناپذیری شنیدم(ایهام در معشوق و سخنان به الهامات)
۵- چرا به اعتراض، لبانت را می‌فشاری که از او نگویم؟! آری شیرین لبی وصف ناپذیر برگزیده‌ام(ایهام: گزیده‌ام: بوسیده‌ام)
۶- بدون حضورت در کلبه حقیرانه خود، رنج‌های وصف ناپذیری کشیده‌ام.
۷- و چون حافظ، گمنام راه عشق به مقامی وصف ناپذیر رسیده‌ام.
* از غزل‌های متوسط یا ضعیف حافظ.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

هم‌سفر دل پر شورم، اقبال نیک من است و راهنمایم نسیم دل‌نواز شیراز، که چون باغی آراسته است(با توجه به بیت بعد، این سفر یا درونی و معنوی است و یا شرح چند سفر محدود حافظ، که از همراهان گلایه دارد)
۲- دیگر از کوی معشوق سفر نکن، تو را در این عشق شیرین، سفرهای معنوی درونی و کنج خانقاه کافی است.
۳-اگر از گوشه سرزمین دل اندوهی برخاست، پناهگاه تو حریم امن پیر مغان است(دیر مغان و هر آنچه تحت اشراف پیر مغان است مرکز شادی جان است.سرشت این پیر درونی و آرمانی چنان است که نمی‌گذارد پیروانش کمترین اندوه یا دغدغه‌ای به دل راه دهند!شرح شوق، ۲۸۸۴)
۴- بر سکوی بلند میخانه بنشین و ساغر شراب بنوش(تصویر و نقاشی آزادگی و رهایی) که از مال و مقام جهان، همین قدر تو را بس است.
۵-بیشتر از این نخواه و بر خودت سخت نگیر، نهایتا!(طنز)جام شراب و معشوق زیبایی چون ماه برایت کافی است(خانلری:که شیشه می لعل)
۶- سرنوشت سررشته کامیابی را به نادانان می‌دهد و تو هنرمند و دانشمندی و گناهکار!(ر.ک.جهان بینی در ادبیات)
۷-هوای شیراز که به آن خو گرفته‌ای و پیمان معشوق دیرینه، برای عذرخواهی از ترک سفر کافی است(ترک سفر یا نیمه‌کاره گذاشتن سفر)
۸- به منت بیگانگان دل نسپار که از هر دو جهان، خشنودی خداوند و انعام پادشاه کافی است(شعر مدحی برای دریافت صله)
۹- هیچ ذکر دیگری نیاز نیست حافظا!دعای سحری و درس صبحگاهی بس است!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

یار زیبای گلچهره، از گلستان این جهان بی نیازمان می‌کند. آری از چمن این جهان، سایه آن دلبر سروقد خرامان، بس است.(خانلری: سرو چمان)
۲- من و هم‌نشینی با ریاکاران فریبنده؟! هیچ وقت! به جای این گران‌جانان که سنگینی حضورشان را بر حال خوشم حس می‌کنم، پیمانه شراب سنگین برای ما کافی است.
۳- قصر بهشت را به پاداش کردار نیک می‌دهند، برای ما قلندران آزاد و گدایان آستان حضرتش، همان دیر مغان کافی است(در ارتباط با بیت ۷)
۴- بر لب جوی زندگی بنشین و گذر ثانیه‌ها را مشاهده کن! همین اشاره از جهان گذارن برای ما کافی است(خانلری: کاین اشارت- ایهام: با توجه به بیت آخر، حافظ بر غزلهای خود که چون آب روان هستند نظاره می‌کند)
۵- در ماحصل جهان و آزارش اندیشه کن! اگر شما مشتاق ادامه این سود و زیان هستید، برای ما کافی است(بازار و آزار جناس مطرف- آزار با سرشت جهان عجین شده)
۶- چون چنین دلبری داریم چه نیازی است که بیشتر درخواست کنیم؟! هم‌نشینی او پادشاهی‌ای است که ما را از همه چیز بی‌نیاز می‌کند.
۷-خدایا از درگاه خویش، دورم نکن! حتی به بهشت! آری سر کوی تو از همه هستی، برایمان کافی است.
۸- حافظ‌ از آبشخور سرنوشت گلایه کردن، دور از انصاف است(اعتراض به خداست- از روی آگاهی کامل نیست چون همه سرنوشتمان برای ما قابل مشاهده نیست)طبعی چون آب زلال و غزل‌هایی چون جوی روان برایمان کافی است!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷:

ای نسیم صبا در آرزوی عبور تو از ساحل زیبای رود ارس هستم تا بر خاک سرزمینش که معشوق در آنجاست(شاه شجاع یا سلطان احمد ایلکانی) بوسه زنی و نفست چون مشک خوشبو شود.
۲- منزل معشوق* که بر او هر دم از جان عاشقم صد درود می‌فرستم پر از صدای زنگ شتران و شنربانان بینی!
* سلمی: از نمادهای محبوب و مکان او نیز مورد جستجوی عارف عاشق.
۳- در این شور و رونق، کجاوه معشوق را ببوس و با حال زار ابراز کن: ای مهربان معشوق! از دوری‌ات سوختم، به فریادم برس!
۴- من عاشق که گفتار نصیحت‌کنندگان را چون نوای موسیقی می‌دانستم و به هیچ می‌گرفتم، اکنون از درد فراق گوشمالی می‌خورم و برای پندآموزی‌ام کفایت است.
۵- چون به درد عشق گرفتار آمدی، بی‌دلهره شب‌ها به عشرت‌جویی بپرداز که شب‌روان عیار با فرمانده پاسبانان، آشنایی‌ها دارند(خانلری:شبگیر کن بی ترس)
۶- آری عشق‌‌بازی، آسان نیست باید در این راه سر ببازی، زیرا گوی عشق را با چوگان خواهش‌های نفس نتوان زد( خانلری: ورنه گوی عشق)
۷- دل عاشق با شوق جانش را به چشمان زیبا و‌ مست یار می‌دهد، هر چند هشیاران اختیار خود به کسی ندهند( طنز)
۸-طوطیان در میان نیشکرها به جشن و عشرت می‌پردازند و مگس بیچاره از روی حسرت دو دست بر سر می‌زند( حالت دست زدن کنایه از محرومان از شادی لحظه و طوطیان عارفان لحظه باز)
۹- نام حافظ اگر بر قلم ( که چون زبان است)معشوق یا شاه رود، خواسته مرا کفایت می‌کند.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

دلم رمیده لولی‌وشی است شورانگیز 
دروغ‌وعده و قتال وضع و رنگ‌آمیز(۲۶۶)
دل عاشقم آواره دلبری لولی‌وش و دل‌انگیز است، با وعده‌های دروغین از روی ناز و اندام کشنده و فریب‌آمیز(خانلری: دلم ربوده)
۲- هزار جامه پاکدامنی و پارسایی، فدای پیراهن چاک
 مهرویان باد(لولیان بی‌حفاظ بوده و پیراهن چاکدار می‌پوشیده‌اند)
۳- با خیال شورانگیز خال زیبا و خوش‌بویت در خاک آرام می‌گیرم و گورم از این خیال مشکبو خواهد بود(واج آرایی حرف خ و مصوت آ که تعالی را می‌رساند- این بیت در نسخه خانلری نیست)
۴-فرشته از عشق بی‌بهره است و عشق موهبت خاک است پس ای ساقی جام بخواه و گلاب(شراب: نسخه قدسی و انجوی) بر خاک آدم بریز(شرح سودی:گلاب استعاره از باده است- مرسوم است که بر خاک مرده گلاب می‌ریزند)
۵- آری بر کفنم، پیاله شراب ببند تا سحرگاه قیامت با این شراب هراس روز رستاخیز را از یاد ببرم(طنز جسورانه- نکته عرفانی در مستی و بیخودی و گذر از هراس‌ها)
۶-به درگاهت زخمی و تنگدست آمده‌ام، بخشایشی کن! جز عشق تو هیچ پناه و تکیه‌گاهی ندارم.
۷-با شوق بشتاب! پیام‌آور میخانه عشق، دیشب رازی را آشکار کرد: در خرسندی و خشنودی باش و از سرنوشت پرهیز و فرار نکن(رضا نهایت مقامات است و بدایت احوال. کشف المهجوب،۲۲۶- احوال آمدنی است- هدیه الهی- و مقامات به دست آوردنی. مصباح الهدایه، ۱۲۴)
۷- یگانگی عشق می‌گوید که میان عاشق و معشوق جدایی نیست، ای حافظ! وجود خودت حجاب است، پس برخیز تا یگانگی را مشاهده کنی(محتوای اصلی اشعار عرفانی: سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد- آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم- حجاب، آسمان و زمین نیست، عرش و کرسی نیست، پنداشت و منی تو حجاب است، از میان برخیز به خدای رسیدی.اسرار التوحید ۱، ۲۸۷
حجاب‌ها را هفت‌صد، برخی هفت‌هزار و حتی هفتادهزار گمانه زده‌اند اما شمس تبریزی می‌گوید: به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این حجاب‌ها را کی بگذریم؟ همه حجاب‌ها یک حجاب است جز آن هیچ حجابی نیست و آن، این وجود است. مقالات ۹۹)
دوبیت اضافه در خانلری:
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد/نه آب سرد زند در سخن به آتش تیز
مباش غره به بازی خود که در خبر است/هزار تعبیه در حکم پادشاه‌انگیز

نکته: مطالب غزل وقتی قوی و عرفانی است باید قوت عشق هم بیشتر باشد  از این رو در بیت اول سه صفت بسیار قوی و ویرانگر برای معشوق ذکر می کند.

 پیوند به وبگاه بیرونی
آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

از کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-باز کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-با شروع عشق دینم را بر سر موهای دلکشت به باد دادم(کفر ممدوح: خروج از دین متعارف و درآمدن به مذهب عشق)
۳- اکنون ای ساقی از آن شراب چون آتش جرعه‌ای بپوشانم! چه آنکه من در خیل پختگان عشقش، خام هستم(خانلری: یک جرعه‌ای ده)
۴- موهای زیبا و خوش‌بویت را به غلط مشک ختن نامیدم، از شرم و حسرت اشتباه هر لحظه موهای تنم چون تیغ بر من فرود می‌آیند.
۵- از آنگاه که خورشید چهره تو را در خلوت با من دیده است چون سایه پیوسته به دنبال من است(خورشید از شوق یا از حسادت چون سایه به دنبال یافتن توست)
۶- یک روز اشتباهی یا تصادفی معشوق، نامم را صدا زده است، اهل دل از این نوای شیرین هنوز بوی جانان می‌شنوند(حسن تعلیل برای شهرت حافظ و بیان راز لسان الغیبی)
۷- آری این لطف ازلی است و لبان شیرینت چون ساقی از ازل جرعه‌ای به من چشانده که هنور از آن سرمست و بیخودم( ادامه بیت قبل)
۸-و این بی‌تابی آرام نمی‌شود آری گفته بودی آرام جانت در جان دادن است ولی من به غمهای عشقش جان سپردم، و آرام نیستم(بی‌قراری عشق)
۹- حافظ حکایت شیرینی لبش را به رشته نوشتار آورد، از انواع خطوطی که می‌نویسم آب زندگانی می‌چکد( خانلری: لعل لبت- ایهام: در قلم اوردن: جمع بستن به اعتبار تعدد قلم‌ها درون قلمدان-ادامه بیت ۶ و ۷)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

برخیز ساقی و در پیاله طلایی‌ام شراب شادی‌افرین بریز پیش از آنکه جمجمه من در زیر خاک بپوسد(خاک‌‌انداز: خاک اندازیده:به خاک انداخته شده)
۲- آخرین اقامتگاه ما وادی خاموشان همان گورستان است اکنون شوری(انتقال و جاودانگی حال خوش) در گنبد آسمانها بینداز. تقابلی میان وادی مسطح و گنبد دایره‌ای آسمان.
۳- چشم آلوده به اغیار از چهره دلربای معشوق دور است او را در آیینه صافی دل می‌توان دید(خانلری: بر رخ جانان نه رواست)
۴- سوگند به صفا و خرمی‌ات ای سرو! آنگاه که در خاک آرام گرفتم دیگر ناز نکن و سایه‌ای بر خاکم بینداز!
۵- دل ما را که از سر زلفانت چون مارگزیده شده است به شفاخانه پادزهر لبانت بکشان!
۶- دولت و اقبال این جهان پاینده نیست، از همین اکنون آتشی از جگر جام ارغوانی(ایهام: از ته دل)بر آن بینداز(خانلری: ثباتی نکند)
۷- از فراوانی اشک، در آن غوطه زدم و غسل کردم، اکنون به گفته اهل طریقت پاکم و‌ اجازه دارم بر آن پاک‌سرشت نظر بیفکنم.
۸- خدایا! زاهد خودپسند که از این همه شور عشق و حال خوش جز عیب نمی‌بیند، دود آه سینه عاشقان را بر آیینه‌اش انداز تا از جمال یار محروم شود:
خشت سر خم ز ملکت جم خوش‌تر!
بوی قدح از غذای مریم خوش‌تر!
آه سحری ز سینه خماری
از ناله بوسعید و ادهم خوش‌تر!(رباعی ۱۰۵ خیام)
۹- از بوی خوشش همانند شکوفایی گل، لباست را چاک بده و نثار اندام موزونش کن!
آرامش و پرواز روح 

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

ساقی بیا کشتی وجودمان را در رودخانه شراب بینداز تا فریاد و ولوله شوق در جان پیر و جوان برخیزد(حال خوشی که همگان را به وجد آورد)
۲-مرا به کشتی‌ای پرشراب بینداز، آری این معنای نیکویی کردن و در آب اتداختن است.
۳- آری اشتباه کردم که از راه میکده برگشتم، بزرگواری کن و دوباره به راه راست برگردانم(خطا: ایهام به شهر زیبارویان در ترکستان)
۴- اکنون برایم از آن شراب سرخ مشکبو، جامی بیاور تا آتش رشک و حسد در دل گلاب زبانه کشد.
۵- اگر چه اکنون مست و خراب عشق شده‌ام ولی نظر عنایتی بر من ویران بینداز!(خانلری: مست و خرابی)
۶-اگر در نیمه شب خواهان تماشای آفتابی، از چهره دختر گلچهره تاک(خم شراب) پرده بردار!(بنمردبم تا ز بوالعجبی/ بندیدیم صبح نیمه شبان.تاربخ جهانگشای جوینی)
۷- نگذار پس از مرگ به خاک بسپارندم، پیکرم را به میکده ببر و در خم شراب بینداز(شوق بی‌وصفی که با مرگ هم تمام نمی‌شود)
۸- ای حافظ! وقتی از ستم زمانه جان به لب شدی، به سوی،دیو اندوه تیر شهاب بینداز(ایهام ناوک شهاب: حال خوش- شوق- شراب)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

ساقی بیا کشتی وجودمان را در رودخانه شراب بینداز تا فریاد و ولوله شوق در جان پیر و جوان برخیزد(حال خوشی که همگان را به وجد آورد)
۲-مرا به کشتی‌ای پرشراب بینداز، آری این معنای نیکویی کردن و در آب اتداختن است.
۳- آری اشتباه کردم که از راه میکده برگشتم، بزرگواری کن و دوباره به راه راست برگردانم(خطا: ایهام به شهر زیبارویان در ترکستان)
۴- اکنون برایم از آن شراب سرخ مشکبو، جامی بیاور تا آتش رشک و حسد در دل گلاب زبانه کشد.
۵- اگر چه اکنون مست و خراب عشق شده‌ام ولی نظر عنایتی بر من ویران بینداز!(خانلری: مست و خرابی)
۶-اگر در نیمه شب خواهان تماشای آفتابی، از چهره دختر گلچهره تاک(خم شراب) پرده بردار!(بنمردبم تا ز بوالعجبی/ بندیدیم صبح نیمه شبان.تاربخ جهانگشای جوینی)
۷- نگذار پس از مرگ به خاک بسپارندم، پیکرم را به میکده ببر و در خم شراب بینداز(شوق بی‌وصفی که با مرگ هم تمام نمی‌شود)
۸- ای حافظ! وقتی از ستم زمانه جان به لب شدی، به سوی،دیو اندوه تیر شهاب بینداز(ایهام ناوک شهاب: حال خوش- شوق- شراب)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

حال خونین‌دلان که گوید باز؟
وز فلک خون خم که جوید باز؟(۲۶۲)
کیست که حال عاشقان و خون دل‌هایشان را دوباره بیان کند؟! و کیست که ازفاک بابت ریختن خم شراب(شراب: خون خم- ریختن خون: کنایه از به هم زدن حال خوش که کار فلک است) خون‌خواهی کند؟!
۲- می‌پرستان چنان چشمان خماری دارند که نرگس شرم دارد از روییدن( تعریض آنان که خماری می‌پرستان را رقم زده‌اند)
۳- به جز افلاطون که در خم شراب می‌رفت(خلطی عامیانه میان افلاطون و دیوجانوس-دیوجانوس برای بی‌نیازی از لباس درون خمی می‌رفت که مناظره او با اسکندر معروف است)چه کسی رازهای حکمت را به ما بگشاید؟!(هم نشینی افلاطون با خم شراب اشاره به این است‌که حال خوش خود راز یا بیانگر راز  است)
۴-آری آنکه مانند لاله، دریوزگی ورزد چهره خویش را به خوناب شرم خواهد شست(حسن تعلیل برای شکل و رنگ لاله)
۵-اگر ساغر لبش را نبویم، دلم چون غنچه گشوده نمی‌شود( خانلری:ساغر لاله‌گون)
۶- چنگ رازهای بسیاری از عشقمان را در پرده‌های موسیقی بر ملا کرده است پس تارهای ابریشمینش را ببر تا ادامه ندهد.
۷- حافظ اگر عمری داشته باشد با شوق به گرد بیت الحرام خم، طواف خواهد کرد(جسارت حافظ در بیت الحرام خواندن خم شراب در راز حال خوش عرفانی آن نهفته است)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۲
۳
۲۳