گنجور

 
حافظ

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟

پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند

عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب

تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز

این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید

خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر

کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند