کایسا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
در شعر بیدل کلماتی مانند «طلسم» یعنی «نمود چیزی»
در شعر بیدل نباید دقیقا به معنی همان کلمه توجه کرد. پس طلسم یعنی «جلوهگر چیزی»
در بیتنمود ذره، طلسم حضور خورشید است
که گفته است فراموش کردهای ما رایعنی «نمود ذره جلوهگر حضور خورشید است»
در جایی دیگر میگوید:
روشندلان چو آینه بر هر چه رو کنند
هم در طلسم خویش تماشای او کننددر اینجا طلسم به معنی «وجود خویش» و «هستی خویش» است.
یعنی روشندلان چون به آینه نگاه کنند، هستی خودشان را میبینند، یعنی به خودت نگاه میکنی اما معشوق را میبینی، یک جور بیان وحدتالوجودی هم هست.
کایسا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:
در شعر بیدل کلماتی مانند «طلسم» یعنی «نمود چیزی»
در شعر بیدل نباید دقیقا به معنی همان کلمه توجه کرد. پس طلسم یعنی «جلوهگر چیزی»
در بیتنمود ذره، طلسم حضور خورشید است
که گفته است فراموش کردهای ما رایعنی «نمود ذره جلوهگر حضور خورشید است»
در همین شعر میگوید:
روشندلان چو آینه بر هر چه رو کنند
هم در طلسم خویش تماشای او کننددر اینجا طلسم به معنی «وجود خویش» و «هستی خویش» است.
یعنی روشندلان چون به آینه نگاه کنند، هستی خودشان را میبینند، یعنی به خودت نگاه میکنی اما معشوق را میبینی، یک جور بیان وحدتالوجودی هم هست.
فاطمه احمدی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:
سلام خواستم بپرسم اگه میشه این دو بیت رو معنی کنید
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
سورن صولت در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
حافظ است در مجلسی و دردی کشی در محفلی !
سهیل قاسمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۹ در پاسخ به بی نام دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
طنزه. مسخرهش کرده. هی عقب عقب بر میگشته، هفده، شانزده، پانزده... میگه همین جوری که عقب عقبکی برگردی میشی چهارده سیزده دوازده و همینجوری تا برسی به یک سالگی و یک ماهگی و بعد هم زمانی که توی شکم مادرت بودی!
سهیل قاسمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
فحششون داده خب! دقیقاً اینجا هم در بارهی پسرو ها نوشته! پسرو همون معنای مرتجع و متحجر را میدهد
سهیل قاسمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۴ در پاسخ به رضا کاوند دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
خیلی جالب بود. با کامنت شما من دقت بیشتری کردم. متوجه شدم که احتمالا آن زمان حرف ز را در پانزده و شانزده بکلی تلفظ نمیکردهاند. یعنی نوشته میشده اما خوانده نمیشده. اینجوری قافیهی این بیت هم درست میشود. باقی بیتها هم وزن و قافیهشان درست است. اولین فرصت میخوانم و میگذارم
کوروش در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم:
تا که بس سلطان و عالیهمتی
بندهٔ بندهٔ خود آید مدتی
یعنی کسانی که در واقع سلاطین و پادشاهان هستند بنده ی بندگانشون میشن یعنی بندگانشون به جاشون پادشاه میشن کلا همه چی وارونه
مسعود کاظمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۲ در پاسخ به مهناز ، س دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
درود بر شما سپاس بابت آگاهی دادن و نظر خوبتون
مسعود کاظمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۱ در پاسخ به میلاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
درود بر شما سپاس بابت آگاهی دادن و نظر خوبتون
محمدرضا آ در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۴ در پاسخ به مهدی قناعت پیشه دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰:
😐👎استغفرالله
محمدرضا آ در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۴ در پاسخ به علی بی ستاره دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
سلام
منظور از چهارده روایت متفاوت، شیوه های «خوانش» متفاوت هست و متن قرآن همیشه یکی بوده و هست و شیعه هم فقط یک نوع خوانش را قبول دارد.
فرهود در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش:
زره: موج روی آب
Khishtan Kh در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳:
چقدر زیبا ⭐
بردیا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:
زیبا
فرهود در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن:
ابریشمبها : یعنی مزد ساز زدن.
در قدیم تار ( امروزه سیم) ساز را از ابریشم میکردهاند.
فرهود در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
ماسیدن یعنی ورم کردن ، پندام گرفتن
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
۱_امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد
فِراق: جدایی. به شام: شد به شب رسید.
معنای بیت: امروز هم در جدایی تو سپری شد و به شب رسید. ای چشم من، اکنون نوبت نگهبانی و بیداری توست زیرا (از یار خبری نشد،و این به معنای آن است که نباید به خواب بروی.
۲_بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رِقت اندرون ضعیفم چو جام شد
احتمال: تحمل. جفا: بیمهری، بی وفایی، (سنگ جفا تشبیه صریح) رقت: نازکی. اندرون: دل. جام: شیشه. معنای بیت:بیش از این دیگر نمیتوانم بیمهریها و آزارهایی را که مانند سنگ بر سرم میبارد تحمل کنم، زیرا دل ناتوانم از نازکی مثل شیشه شده است و با سنگی دیگر میشکند.
۳_افسوس خلق میشنوم در قفای خویش
کین پخته بین که در سر سودای خام شد
افسوس ۱_ ریشخند، تمسخر ۲_ دریغ حسرت. در قفای خویش: از پشت سرم.
کین:در اینجا بیانی است« که این» در سر چیزی شدن: فدای چیزی شدن. سودای خام: خیال خام، آرزوی بیهوده و عبث.
معنای بیت: از هر جا میگذرم ریشخند با دریغ و تاسف مردم را میشنوم که پشت سرم میگویند: این آدم پخته و سرد و گرم روزگار چشیده را تماشا کنید که فدای خیالی خام و آرزویی عبث شده است.
۴_تنها نه من به دانه خالت مقیدم
این دانه هر که دید گرفتار دام شد
دانۀ خال: تشبیه صریح. مقید اسیر، گرفتار.
۵_گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم
چشمم دَروُ بماند و زیادت مُقام شد
زیادت شدن: افزایش پیدا کردن.
معنای بیت: با خود فکر کرده بودم که نیم نگاهی به او بیندازم (وقتی نگاه) زیبایی او چشمم را خیره کرده و مقام او در نظرم افزایش یافت.
۶_ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب
اکنونت افکند که ز دستت لگام شد
عنان: افسار، زمام"عنان نظر"(اضافه استعاری) بتاب: از مصدر تافتن تابیدن) برگرداندن. عنان تافتن به کنایه یعنی روی گرداندن، دوری کردن در این بیت نظر به اسب یا مرکب تشبیه شده و برای آن افسار و دهنه یی تصور شده است.
۷_نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد
افکند: به زمین میاندازد،از پای در میآورد فاعل این فعل همان "نظر" است.
دستت لگام شد: لگام اسب نظر از دستت خارج شد، لگام از دستت شدن به کنایه یعنی اختیار خود را از دست دادن.
معنای بیت:ای دل به تو نگفته بودم که لگام اسب وحشی نگاه را برگردان( و از نظر بازی دور کن؟اما گوش ندادی ، حالا که دیگر لگام از دستت خارج شده و اختیار خود را از دست دادهیی، تو را به زمین میزند.
۸_از من به عشق روی تو میزاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد
شکر شکن: قند خوردن.
معنای بیت: این شعر شیرین که از درون من میجوشد و بیرون میآید ،به عشق روی توست،طوطی قند میخورد که شیرین سخن میشود عشق تو مانند قند،کام طبع مرا شیرین میکند.
۹_ابنای روزگار غلامان به زر خرند
سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد
ابنای: روزگار. به طوع و ارادت: با کمال میل و از روی اخلاص، بی هیچ توقعی.
۱۰_آن مدعی که دست ندادی به بند کس
این بار در کمند تو افتاد و رام شد
مدعی: در اینجا بیشتر به معنای مدعی زهد و تقوا و پرهیزگاری است، کسی که مدعی بوده که هیچ زیبارویی نمیتواند دل او را برباید.
دست دادن: در اینجا یعنی حاصل شدن، اتفاق افتادن. کمند:ریسمانی که یک سرش را به صورت حلقه گره زدهاند به نحوی که با کشیدن ریسمان حلقه تنگتر شود از کمند برای شکار و بالا رفتن از جاهای بلند و اسیر کردن دشمن در جنگ استفاده میکردند در شعر گیسوی معشوق را از جهت بلندی و حالت حلقه وار زلف و قدرت اسیر کردن عاشق به کمند تشبیه کرده اند.
معنای بیت: آن مدعی زهد و مقاومت دربرابر زیبا رویان که در دام هیچ دلبری نمیافتاد این بار در دام تو افتاد و رام شد به نظر میآید که نخستین مصداق این مدعی خود شاعر است و با این سخن به خود طعنه زده است.
۱۱_شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام
جهدم به آخِر آمد و دفتر تمام شد
جهد: تلاش کوشش. به آخِر آمد: به پایان رسید دفتر تمام شد به کنایه یعنی بیش از این دیگر چیزی نمیتوان گفت مجالی برای سخن باقی نمانده است.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
امیر رحیمی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو:
درفشان اول :جمع درفش
درفشان دوم: درخشان
صحرا از آن همه درفش مانند یک سروستان شده و از دیبای درفشها ، ماه درخشان شده است
بهار میگوید ماهِ علم از دیبای درفش مشعشع شده است
کسروی میگوید: چو دیبای درفشان مه درفشان
ماه مانند حریر پرچم ها درخشان بود
این به معنی قرابت دارد اول اینکه ماه از دیبای پرچم ها درخشان نمیشود و دوم اینکه نقش هیچ کدام از پرچم ها ماه نبوده بلکه اشاره دارد به پرندگان و شیر .اسمی از ماه علم نیست
کایسا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶: