گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح وزیر ضیاءالدین عراق بن جعفر

 

ای بر مراد رأی تو ایام رامضا

بسته میان بطاعت فرمان تو قضا

از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف

وز فر تو فزوده وزارت بسی بها

خلق خدای را برعایت تویی پناه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح ملک اتسز و حسب حال خود

 

ای جاه تو فراخته اعلام کبریا

صافیست اعتقاد تو از کبر و از ریا

در عقد ملک در جلال تو واسطه

در چشم فتح گرد براق تو توتیا

دست مبارک تو و طبع کریم تو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴ - د رمدح شمس الدین ابوالفتح محمد بن علی وزیر

 

ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا

بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا

از طبع تو فروخته شد آیت هنر

وز کف تو فراخه شد رأیت سخا

چرخ از مناقب تو ستاند همی علو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سید تاجدالدین ابوالغنایم رافعی شیبانی

 

ای تاج دین تازی و ای سید عرب

ای خدمت جناب تو اقبال را سبب

ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست

بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب

ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح صدرالدین علی وزیر

 

تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟

کز دست آن طلب شدم آواره طرب

من با عزیمت هرب و فتنه از قفا

من با هزیمت ضرر و چرخ در طلب

گه مالدم بعربدها دهر بوالفضول

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - نیز در مدح اتسز

 

ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب

جان عدو سؤال حسام ترا جواب

بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر

چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب

پیرایهٔ روان شده مهر تو، چون خرد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - هم در مدح اتسز

 

زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب

دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب

از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی

در سینه هیچ شادی و در دیده هیچ خواب

زردست چهرهٔ من و از شرم دشمنان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران

 

ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب

طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب

زان جا که راستیست ندارند در جهان

پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب

بندند، گردهی تو اجازت ، چو بندگان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب

وز اشک دیده ساخته‌ام مستقر در آب

آتش علم گرفت مرا در میان دل

تا من فگندم از غم عشقت سپر بر آب

من در میان آتش و این نادره نگر :

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح اتسز

 

ای از خزاین کرمت خلق را نصیب

در کشف مشکلات جهان رأی تو مصیب

از فیض جود تو همه آفاق را نصاب

وز نور عدل تو همه اسلام را نصیب

عون تو را عیان هدی را شده مجیر

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدیحه گوید

 

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - هم در مدح اتسز گوید

 

شاها! زمان مجد و معالی زمان تست

ملک زمان و ملک زمین جمله ز آن تست

هر سو که تو عنان کشی ، ای شاه بی شریک

تأیید کردگار شریک عنان تست

پیر و جوان مسخر امر ، تو گشته اند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - نیز در ستایش اتسز

 

جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست

مردانه وار در صف عشقت قدم زدست

بر جان ز حادث زمانه رقم زدند

آنرا که او ز عشق تو بر دل رقم زدست

بس دل که در رکاب تو دست متابعت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح خاقان کمال الدین

 

ای آنکه حضرت تو بقدر آسمان شدست

وز حادثات صدر تو ما را امان شدست

با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو

از جور چرخ حافظ پیر و جوان شدست

حکم تو پیشوای شهور و سنین شدست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

ای آنکه روزگار بطبعت مسخرست

عزم تو باقضای سمایی برابرست

جاوید باد ، تاکه در ایام ملک تو

از خبث کافری همه عالم مطهرست

کشته ترا صمیم بیابان قرار گاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح سید طاهر علوی

 

آنی ، که حشمت تو در ایام ظاهرست

ذات تو از عیوب چو نام تو طاهرست

فرخنده رعایت شرف تو بهر مکان

چون آیت بنوت جد تو ظاهرست

از کف باذل تو قوام مکارمست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

خوارزمشاه بر همه شاهان مقدمست

اسباب خسروی همه او را مسلمست

صدر جریدهٔ همه ابنای دولتست

بیت قصیدهٔ همه اعقاب آدمست

از جاه او قوام قوانین ملتست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در مدح سید مجدالدین گوید

 

ای آنکه بی‌تو هیچ نظامی جهان نداشت

بر هیچ‌حق زمانه چو تو قهرمان نداشت

تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم

روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت

گردون ز خاندان نبوت بهیچ قرن

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

چون بر وزد بچهرهٔ تو ، ای نگار ، باد

گردد ز نقش چهرهٔ تو پرنگار باد

هستم غلام باد ، که هر صبح دم مرا

آرد نسیم طرهٔ تو ، ای نگار ، باد

هر روز بامداد ز آسیب زلف تو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

شاها، به پایگاه تو کیوان نمی‌رسد

در ساحت تو گنبد گردان نمی‌رسد

جایی رسیده‌ای به معالی و مرتبت

کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمی‌رسد

آن می‌رسد به روضهٔ آمال از کفت

[...]

وطواط
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode