ای جاه تو فراخته اعلام کبریا
صافیست اعتقاد تو از کبر و از ریا
در عقد ملک در جلال تو واسطه
در چشم فتح گرد براق تو توتیا
دست مبارک تو و طبع کریم تو
موقوف بر سخاوت و مجبول بر سخا
از نکتهای خوب تو مضمون شده هنر
با وعدهای دست تو مقرون شده وفا
درماندهٔ حوادث و مجروح چرخ را
از همت تو راحت و از سعی تو شفا
سودیست مهر تو ، که نبیند کسش زیان
دردیست کین تو ، که نیابد کسش دوا
اوج جلالت تو به رفعت چو آفتاب
خاک ستانهٔ تو بصنعت چو کیمیا
از طبع توست سینه ناهید را طرب
وز رأی توست چشمه خورشید را ضیا
در بوستان عیش ، نهاد امید خلق
از ابر مکرمات تو با نشو و با نما
از خصم صد ولایت و از تو یکی پیام
وز مال صد خزانه و از تو یکی عطا
حساد آنچه از تو و رمح تو دیده اند
فرعون از کلیم ندیدست و از عصا
وقتی که زد زمانه فتد نعرهٔ جدال
جایی که پر ستاره شود شعلهٔ وغا
از فیض خون کشته ملمع شود زمین
وز گرد سم باره مقنع شود هوا
ارواح سر کشان همه چون باد بی خطر
و اجسام صفدران همه چون خاک بی بها
در دستها نهاده فلک نامهٔ اجل
بر شخصها دریده جهان جامهٔ بقا
آنجا بگرز خرد کنی تارک قدر
وانگه بتیر کور کنی دیده قضا
گردد زبیم خنجر فیروز فام تو
بیجاده رنگ چهره گردان چو کهربا
آسایش مخلف دولت کنی تعب
پیشانی منازع ملت کنی قفا
قانع شوی زحمله و بیرون شوی زحرب
پرداخته مهم و بر افراخته لوا
سرهای سرکشان همه در صحن معرکه
چون گندنا دروده بتیغ چو گندنا
شیری بوصف و نیزهٔ تو اژدها بشکل
کس را بود مقاوت شیر و اژدها؟
ای گنج محمدت چو تو نادیده قهرمان
وی تخت مملکت چو تو نادیده پادشا
خاک زمین زحزم تو یابد همی سکون
باد هوا ز عزم تو گیرد همی مضا
از شعله نهیب تو و لطف طبع تو
در آتش و در آب لهیب آمد و صفا
احرار را هوای تو چو روزه و نماز
زوار را جناب تو چون مروه و صفا
آسوده نیکخواه تو در روضهٔ نعیم
فرسوده بدسگال تو در قبضهٔ بلا
با زایر جناب تو گوید عطای تو :
«وافیت دام عزک ، اهلا و مرحبا!»
بحر محیط پیش بنان تو چون شمر
بدر منیر پیش سنان تا چون سها
تا آب امر و نهی او روان شد بجوی تو
سرگشته شد عدوی تو چون چرخ آسیا
در چشم من زنور لقای تو روشنیست
مصروف باد چشم بد از نور آن لقا
والله: که نزد من بیکی منزلت بود
نادیدن لقای تو و دیدن فنا
جرمی بزرگ کرده ام و جز دو حال نیست:
یا عفو و یا عقوبت، یا خوف و یا رجا
لایق بود به حال من و روزگار تو
گر همت تو عفو کند ذلت مرا
پس گر عقوبت کنی، اهل عقوبتم
لابد گناه را به عقوبت بود جزا
وز جمله حکم حاکم تو و امر امر تست
گفتن خطاست با تو: این چون و آن چرا
ای در نهاد تو همه سرمایهٔ کرم
وی در سرشت تو همه پیرایهٔ سخا
در فوت من مکوش، مبادا زحب فضل
وقتی تحسری بود از فوت من ترا
در خون من مشو، که بخون شستهام دورخ
بی تو، به حق خون شهیدان کربلا
هستند در هوای تو بر سر پاک من
روحانیان و خالق روحانیان گوا
نظمم مدیح توست و چه باشد به از مدیح؟
نثرم دعای توست و چه باشد به از دعا؟
تاریخ دستبرد تو چون نظم من کدام؟
فهرست کارکرد تو چون نثر من کجا؟
ماند نهان شعار مقامات ملک تو
گر نظم من هدر شود و نثر من هبا
کارم همیشه محمدت بارگاه تست
ای بارگاه تو بهمه محمدت سزا
گویم همه ثنای تو در غیبت و حضور
جویم همه رضای تو در شدت و رخا
تا شاخ گل ز وصل دی و هجر بلبلست
از برگ و از نوا شده بی برگ و بی نوا
از روی ساقیان و ز آواز مطربان
بزم تو با پر گل و جشن تو پر نوا
تا گاه اندهست در آفاق و گه نشاط
تا گاه راحتست در ایام و گه عنا
بادا ترا کرامت و ضد ترا هوان
بادا ترا ترا سعادت و خصم ترا شقا
با ناصحت گشاده جهان چهرهٔ لطف
بر حاسدت کشیده فلک دهرهٔ هجا
شغلت همه متابعت شرع ایزدی
کارت همه مشایعت دین مصطفا
نفس ترا کمال عقول ملائکه
جان ترا سعادت ارواح انبیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به مدح و ستایش شخصی بزرگ و قدرتمند پرداخته و ویژگیهای او را مورد ستایش قرار میدهد. شاعر از اعتقاد خالص و دوری او از کبر و ریا صحبت میکند و میگوید که دست و طبیعت او مملو از سخاوت است. او به اوج جلال و عظمت این فرد اشاره میکند و بیان میکند که مهر و محبت او بدون زیان است و درد کین او بیدرمان. شاعر همچنین از قدرت او در راستای عدالت و حمایت از آسیبدیدگان سخن میگوید و اینکه وجود او باعث آرامش و رفاه مردم است. اثر به ارتباط تنگاتنگ این شخص با خداوند و ایمان او به دین محمدی اشاره میکند و پایان مییابد به درخواست دعا و خیر برای او و همچنین دعایی برای موفقیت و پیروزی در مسیر درست.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، مقام و منزلت تو به اوج رسیده است. اعتقادت خالص و پاک است و از تکبر و نفاق دوری میکنی.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شکوه محبوب اشاره شده است. محبوبی که در نظر دیگران، به واسطهٔ جذابیت و درخشندگیاش، جلوهای خاص دارد. محبوبی که مانند مروارید درخشان به نظر میآید و سبب جلب توجه و تحسین دیگران میشود. در واقع، این بیت به قدرت جاذبهٔ زیبایی و تاثیر آن بر دیگران پرداخته است.
هوش مصنوعی: دست پر از نعمت و روح سخاوتمند تو تنها به بخشش و generosity وابسته است.
هوش مصنوعی: هنر تو از زیباییهای تو الهام گرفته و با وعدههای تو، وفاداری و پایبندی همراه شده است.
هوش مصنوعی: اسیر مشکلات و آسیبهای روزگار، با تلاش و همت تو به آرامش و بهبودی میرسد.
هوش مصنوعی: محبت تو آنقدر ارزشمند است که هیچکس نمیتواند از آن ضرر ببیند. دردی که ناشی از عشق توست، به قدری عمیق است که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه تو به اندازهی بلندی آفتاب است و خاک زیر پای تو ارزشمندی چون طلا دارد.
هوش مصنوعی: خوشی و شادابی سینه ناهید (مروارید) از طبیعت توست و نور و روشنی چشمه خورشید به خاطر اندیشه و رأی توست.
هوش مصنوعی: در باغ خوشی و خوشبختی، مردم امیدهای خود را بر روی برکات باارزش تو قرار دادهاند، که با رشد و زیبایی خود جلوهگر میشوند.
هوش مصنوعی: از دشمن صد حکومت و از تو فقط یک پیام وجود دارد و از مال صد خزانه، اما تنها یک بخشش از توست.
هوش مصنوعی: حسادت آنچه که از تو و قدرت تو دیگران دیدهاند، فرعون حتی از موسی و عصای او هم مشاهده نکرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که درگیریها و نزاعها آغاز میشود، مکانی که آسمان پر از ستاره است، به میدان جنگ و آتش تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: زمین از خون کشتهها زنده و آباد میشود و هوا به سبب گردی که از سم اسبها بلند میشود، لطیف و صاف خواهد گردید.
هوش مصنوعی: روحهای سرکش و آزاد مانند باد هستند که هیچ خطری ندارند، در حالی که جسمهای نیرومند و مقاوم، مانند خاک بیارزش و بیفایده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در آسمان، تقدیر مرگ برای انسانها نوشته شده و این جهان، لباس جاودانگی را از تن به در کرده است.
هوش مصنوعی: در آنجا که خرد را به کار میگیری و مقام والایی را به دست میآوری، آنگاه چنان قدرتی پیدا میکنی که میتوانی سرنوشت را تحت تأثیر قرار دهی و دیدگاهها را تغییر دهی.
هوش مصنوعی: نگران زهر و زخم خنجر زیبای تو هستم و رنگ چهرهام مانند کهربا تغییر میکند.
هوش مصنوعی: آسایش تو باعث رنج و زحمت من میشود و اگر به دوستی با ملت بپردازی، در واقع پشت سر من قدم میزنی.
هوش مصنوعی: اگر از مشکلات و جنگها خود را کنار بکشی و تسلیم شوی، به راحتی میتوانی به اموری مهمتر پرداخته و افتخار را برای خود به ارمغان بیاوری.
هوش مصنوعی: سرهای سرکشان در میدان نبرد مانند گندمهایی هستند که با ضربهی شمشیر درو میشوند.
هوش مصنوعی: شیر در وصف تو مانند اژدهایی است که در فرم و شکل ظاهر میشود. چه کسی میتواند در برابر قدرت شیر و اژدها مقاومت کند؟
هوش مصنوعی: ای گنج محمد، تو مثل یک قهرمان نادیدهای و تخت پادشاهی مثل تو هم نامرئی است.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وجود تو آرامش مییابد و باد به سبب اراده تو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: خشم و قدرت تو مانند شعلهای است که در آتش و آب تأثیرگذار است و زیبایی و آرامش را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: افراد آزاد و آگاه، در عشق و ارادت به تو، مانند روزه و نماز به توجه و خلوص نیاز دارند. همچنین، کسانی که به زیارت تو میآیند، تو را مانند مروه و صفا، دو مکان مقدس در مناسک حج، میشناسند و میستایند.
هوش مصنوعی: آرامش و خوشی تو در بهشت است، اما بدبختی تو در چنگال بلا و سختی گرفتار است.
هوش مصنوعی: زائر به شخص محترم تو میگوید: «به خاطر عزت تو، خوش آمدی و خوشحالیم که اینجا هستی!»
هوش مصنوعی: دریای وسیع در برابر دستان تو مانند ستارهای درخشان در برابر نیزهای است که به سوی آن نشانه گرفته شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان و اراده او جاری شد، دشمن تو به مانند چرخ آسیاب در جوی آب، سرگردان و حیران شد.
هوش مصنوعی: در چشمان من، دیدار تو مانند نوری درخشان است و من نگران این هستم که چشم بدی به این نور بیفتد.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، برای من بهتر است که با یکی از انسانها رابطه داشته باشم تا اینکه تو را نبینم و به زوال و فنا نگاه کنم.
هوش مصنوعی: من مرتکب گناهی بزرگ شدهام و حالا فقط دو گزینه پیش رو دارم: یا باید منتظر بخشش باشم و یا عذابی را که شایستهام تحمل کنم. یا در حالت ترس از عواقب کارم باشم و یا امیدوار به رحم و بخشش.
هوش مصنوعی: اگر تو اراده کنی که حال و روز من را بهبود ببخشی، شایسته است که من این ذلت را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که مجازات کنی، پس کسانی که مستحق مجازات هستند، طبیعی است که باید برای گناهانشان مجازات شوند.
هوش مصنوعی: از میان تمام احکام و دستورات تو، گفتن این که چرا و چطور اشتباه است، زیرا همه چیز به تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: تو در وجود خود، تمام سرمایهٔ نیکوکاری را داری و در ذاتت، همهٔ زینت و زیبایی سخاوت نهفته است.
هوش مصنوعی: در زمان فوت من ناراحت نشو، زیرا ممکن است که در آن لحظه از دست دادن من حسرتی در دل تو ایجاد شود و باعث شود که از من به خوبی یاد نکنی.
هوش مصنوعی: در من نفوذ نکن، زیرا که من خود را از خون پاک کردهام، دوری از تو را به حق خون شهیدان کربلا تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: در فضای عشق تو، عدهای از انسانهای پاک و فرزانه حضور دارند و حتی خالق این روحانیان نیز شاهد و گواهیست بر این عشق.
هوش مصنوعی: شعر من درباره توست و چه چیزی بهتر از تمجید تو میتواند باشد؟ نثر من دعا برای توست و چه چیزی ارزشمندتر از دعا میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: تاریخ مربوط به کارهای تو چه نسبتی با نظم و سرود من دارد؟ و فهرست فعالیتها و اعمال تو چه ارتباطی با نثر و گفتار من خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: پیغام و نشانههای مقام و جایگاه تو به صورت پنهان باقی مانده است، حتی اگر نظم شعر من بیفایده باشد و نثر من بیهدف.
هوش مصنوعی: همیشه کار من در بارگاه توست، ای بارگاه که شایسته محمدی.
هوش مصنوعی: هر زمان که در حضور تو هستم یا در غیبتت، همواره ستایش و محبت تو را در دل دارم. در شرایط سخت یا آسان، همیشه seek رضایت و خوشنودی تو هستم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بلبل به وصال گل نرسد و از جدایی رنج ببیند، نه تنها برگی برای او باقی نمیماند بلکه نغمهای نیز از او شنیده نمیشود.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شیفتگی ساقیان و صدای دلنواز نوازندگان در جشن و حال و هوای تو، پر از گل و سرود و شادی هستم.
هوش مصنوعی: گاهی در دنیا غم وجود دارد و زمانی شادمانی، گاهی آرامش در زندگی یافت میشود و زمانی سختی و مشکلات پیش میآید.
هوش مصنوعی: باشد که کرامت و بزرگواری نصیبت شود و دشمنی برای تو نداشته باشی. باشد که خوشبختی همراه تو باشد و سختی و شقاوت از تو دور باشد.
هوش مصنوعی: با نصیحت و راهنمایی دلسوزانه، دنیا به روی تو لبخند میزند و زمان، حسادتها را به فراموشی میسپارد.
هوش مصنوعی: تو باید همه کارهایت را بر اساس قوانین الهی انجام دهی و در تمام اعمالت پیرو دین پیامبر اسلام باشی.
هوش مصنوعی: نفست را میتوان به کمال اندیشههای ملائکه تشبیه کرد و جانت منبع سعادت و خوشبختی ارواح پیامبران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.