زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب
دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب
از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی
در سینه هیچ شادی و در دیده هیچ خواب
زردست چهرهٔ من و از شرم دشمنان
هر شب کنم بخون جگر چهره را خضاب
گردون دهد زسفرهٔ حسرت مرا طعام
گیتی دهد زساغر محنت مرا شراب
زنبور وار بود لعابم زشهد و چرخ
چون زهر مار کرد مرا در دهان لعاب
امثال من مکرم و من سخرهٔ زمان
و اقرام من مرفه و من طعمهٔ ذئاب
گفتم که : در شباب کنم دولتی بدست
نامد بدست دولت و از دست شد شباب
عمرم زکوه چرخ شد و نیست خود مرا
جز اشک همچو سیم و رخ همچو زر ناب
گیرم در حساب من آنچ اختران دهند
وین عمر من که رفت نگیرند در حساب
آن لؤلؤ خوشاب که باریدمی ز طبع
بارم کنون زدیده همان لؤلؤ خوشاب
هست آفتاب طبع من از روشنی و لیک
در پیش او حجاب شد اندوه چون سحاب
تاریک از آن شدست اقالیم نظم و نثر
کاندر سحاب تیره بماندست آفتاب
بر من شدند خیره شیاطین حادثات
تا شد نهفته از فلک طبع من شهاب
عمر ارخیانتی نکند هم رسم بفضل
از بعد خکشال حوادث بفتح باب
من قانعم هر آنچه رساند بمن فلک
در هیچ حال نیست مرا با فلک حساب
در پیش لعبتان دو دیده دست شرم
سازم ز طیلسان قناعت همی نقاب
از اهل فیض حمل مذلت برای چیز
کاریست ناستوده و شغلیست ناصواب
اعراض کردم از همه آفاق و ساختم
مر درگه خدیو خداوند را مآب
خوارزمشاه اتسز غازی ، که سهم او
افگند در قبایل کفار اضطراب
شاهی که هست اطاعت او والی القلوب
شاهی که هست هیبت او مالک الرقاب
اقبالش از کمان حوادث ببرد تیر
انصافش از دهان نوائب بکند ناب
او شمس طالع و دگران ذرهٔ هوا
او بحر ذاخر و دگران جرعهٔ شراب
ای در فضای جاه تو اسلام را درنگ
وی بر فنای خصم تو ایام را شتاب
هست از ستاره بارهٔ چاه ترا مقام
هست از مجره خیمهٔ عمر ترا طناب
مثل تو خسروی ندهد دست در عنان
شبه تو صفدری ننهد پای در رکاب
شاها ، تویی که لشکر آمال خلق راست
بی فتنهٔ خزاین اموال تو نهاب
بشنو حدیث من ، که بود زاستماع آن
در عاجلت محامد و در آجلت ثواب
آنچ آمدست بر تنم از چرخ ، نامدست
از دودهٔ معاویه بر آل بو تراب
اشکم شد از جفای فلک چون رخ تذور
روزم شد از عنای جهان چون پر غراب
بر صف چرخ از قبل سهم من سهام
در کف صبح از جهت حرب من حراب
آن کس که طاعت تو گزیند رضا دهی
تا بی گناه چرخ رساند بدو عذاب ؟
جستیم ما دو تن : تو باحسان و من بجان
تو در این مدایح و من خاک آن جناب
من در خود و ندانم ، تا چیست مر ترا؟
باری ، مراست خاک جناب تو مشک ناب
از مهر تو نگیرد جان من احتراز
وز مدح تو نجوید طبع من اجتناب
این شش هزار بیت ، که گفتم بمدح تو
از شش هزار عقد جواهر ببرد آب
دارم من انتساب عنایات ایزدی
با انتساب داد مرا فضل اکتساب
لیکن چو هستم از همه اوباش خار تو
چه فخر ز اکتساب و چه راحت ز انتساب؟
تا از تواتر حرکات فلک شود
هر شب جمال چهرهٔ خورشید در حجاب
هر چان نشان و کام بود در جهان بران
هر چان جلال و جاه بود از فلک بیاب
تا آسمان بپاید ، با آسمان بپای ؟
تا مشتری بتابد ، چون مشتری بتاب !
در آخر قصیدهٔ بنده دعای خیر
اندر دوام دولت تو باد مستجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و ناخشنودیهای شاعر از زندگی و شرایطش میپردازد. شاعر از آتش سینه و اشکی که در چشمانش دارد، رنجهای ناشی از عمر کوتاه و ناامیدیها را توصیف میکند. او همچنین حسرتهایش را از بیدولتی و نرسیدن به آرزوها بیان میکند و به بیافتادگی و ذلت جامعهاش اشاره میکند.
شاعر با بیان اینکه زندگیاش پر از محنت و درد است، از وقایع زندگی شکایت میکند و در عین حال به ستایش یک پادشاه، خوارزمشاه، میپردازد. او صفات برجسته این پادشاه را بیان کرده و از او میخواهد که اسلام و مردم را در نظر داشته باشد. در نهایت، شاعر دعا میکند که دولت پادشاهی برقرار بماند و خود را مصروف به مدح او کرده است.
کل شعر نشاندهنده پیچیدگی احساسات انسانی و تضادهای موجود در زندگی فردی و اجتماعی است.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده احساسات عمیق و دردناک شاعر است. او از سینهای پر از آتش، که نماد شور و هیجان درونی اوست، و چشمانی پر از اشک، که نشاندهنده ناراحتی و غم است، صحبت میکند. دردی وجودش را فراگرفته و به همین خاطر از خراب شدن قواعد و اصول زندگیاش نگران است. تمام این احساسات نشاندهنده وضعیت روحی و عاطفی پرتلاطم اوست.
هوش مصنوعی: از ترس غرق شدن و سوزانده شدن، نه در دل من شادیای وجود دارد و نه در چشمهایم خوابی میبینم.
هوش مصنوعی: چهرهام زرد و رنگپریده است و از خجالت دشمنان هر شب با خون جگر صورتم را رنگ میزنم.
هوش مصنوعی: آسمان از سفرهٔ آرزوهایم خوراکی به من میدهد و دنیا از جام دردهایم ستارهای به من میافزاید.
هوش مصنوعی: من مثل زنبور، شیرین و خوشم شیرینی دارم، اما وقتی جستجو میکنم، مانند زهر مار مرا در کام میگیرد.
هوش مصنوعی: من افرادی با ارزش و احترام دارم، اما خودم در دنیای امروز به سخره و تمسخر درآمدهام. در عوض، دیگران در رفاه و آسایش به سر میبرند و من تبدیل به طعمهای برای شکارچیان و بدخواهان شدهام.
هوش مصنوعی: در جوانی آرزو داشتم که زندگی خوبی برای خود بسازم، اما به جای آن، فرصتها از دستم رفت و جوانیام نیز به پایان رسید.
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت گذشت و حالا جز اشک، که مانند سیم میدرخشد، چیزی از من باقی نمانده است و چهرهام هم مانند طلا خالص است.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که ستارهها در محاسبهی زندگی من تأثیر دارند، اما این عمر که گذشته است، هرگز در حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: آن مروارید زیبایی که از دل باران میریزد، اکنون از چشمانم همان مروارید دلپذیر جاری میشود.
هوش مصنوعی: طلوع و روشنی طبیعت من مانند آفتاب است، اما در مقابل او، غم و اندوه مانند ابر مانع میشود از اینکه این روشنی نمایان شود.
هوش مصنوعی: جهان نظم و نثر به دلیل حوادث تلخ و ناخوشایند به تاریکی گراییده است، زیرا حقیقت مانند آفتابی در گزاران ابری و تیره پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: شیاطین و اتفاقات ناگوار به من خیره شدهاند تا اینکه استعداد و خلاقیت من از آسمان پنهان بماند.
هوش مصنوعی: عمر اگر به خوبی گذرانده نشود، با فضیلت در یک دوران خوشی هم قابل توجه نخواهد بود و در زمان وقوع حوادث تلخ، همه چیز به یاد میآید.
هوش مصنوعی: من از هر آنچه که سرنوشت برایم رقم زده راضی هستم و در هیچ شرایطی خود را در مقایسه با سرنوشت نمیبینم.
هوش مصنوعی: در برابر بازیگران زندگی، دو چشمان خود را از شرم پایین میاندازم و با سادگی و قناعت، پوششی بر خود میزنم.
هوش مصنوعی: برداشتن بار ذلت از اهل خیر و نیکی کار پسندیدهای نیست و فعالیتی ناپسند به شمار میآید.
هوش مصنوعی: از تمام جنبهها و دنیای بیرونی فاصله گرفتم و بهدنبال ساختن مکانی برای خداوند بزرگ و با عظمت خود هستم.
هوش مصنوعی: خوارزمشاه اتسز، فاتح و جنگجویی است که نیروهایش در میان قبایل کافر ایجاد ترس و نگرانی میکنند.
هوش مصنوعی: شاهی که فرمانش را همه رعایت میکنند و دلها را تسخیر کرده است، شاهی که اقتدار و قدرتش بر گردنها حکمفرماست.
هوش مصنوعی: سرنوشت او تیرهایی از مشکلات را به سوی او پرتاب میکند، اما صدای حق و حقیقت که از گلوی بزرگمردان برمیخیزد، او را به سوی عدالت و انصاف هدایت میکند.
هوش مصنوعی: او مانند خورشید درخشان است و دیگران مانند ذراتی در هوا، او همچون دریایی پر از گنجینههاست و دیگران تنها مانند جرعههایی از شراب هستند.
هوش مصنوعی: ای که در جاه و مقام خود مغرور هستی، از اسلام غافل مشو. مراقب باش که در مقابل دشمنان خود تأخیر نکن و وقت را از دست نده.
هوش مصنوعی: تو در چاه وجود خود، ستارهای داری که نشان دهنده مقام و منزلت توست. همچنین در مسیر زندگیات، مانند خیمهای که برپا کردی، طنابی برای نگهداشتن و هدایت تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: مثل تو کسی نیست که به راحتی بر رهبری تسلط یابد و مانند تو کسی نیست که با شجاعت و دقت در میدان کارزار حاضر شود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو آن کسی هستی که آرزوهای مردم حول محور تو میچرخد و بدون درگیری و مشکل به ثروتهای تو دستیابی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به سخنان من گوش بسپار، زیرا شنیدن آنها در کوتاهمدت باعث به دست آوردن خوبیها و در بلندمدت منجر به پاداشهای ارزشمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: هرچه بر من از تقدیر و سرنوشت پیش آمده، نتیجهٔ کار چرخ روزگار است و نه از نسل و دودمان معاویه بر خاندان ابو تراب.
هوش مصنوعی: چشمهایم از ظلم و ستم زمانه پر از اشک شده است، و روزهای عمرم از لطف و محبت دنیا به مانند چهرهای غمگین و تار دگرگون گشته است.
هوش مصنوعی: در آغاز روز، زندگیام تحت تاثیر سرنوشت و تقدیر قرار گرفته است و این تاثیرات باعث شدهاند که مسیر مبارزات و چالشهایم شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو اطاعت کند، تو به او خوب میچشانی و آیا جز این است که بیگناهی را به عذاب میکشی؟
هوش مصنوعی: ما دو نفر به جستوجو پرداختیم: تو با نیکی و من با جان خود. تو به ستایشهای الوهی مشغولی و من به خدمت آن بزرگوار دل بستهام.
هوش مصنوعی: من در خودم به جستجوی حقیقت میپردازم و نمیدانم تو چه هستی. با این حال، من به مقام و جایگاه تو ارادت دارم و خود را خاک پای تو میدانم.
هوش مصنوعی: جان من از محبت تو دوری نمیکند و در وصف تو طبع من از کنارهگیری نمینماید.
هوش مصنوعی: این شش هزار بیتی که به ستایش تو گفتم، مانند شش هزار عقد جواهر است که آب آنها را میبرد.
هوش مصنوعی: من بهرهمند از لطفهای الهی هستم و به واسطهی تلاش و کوشش خودم به استعداد و فضیلت رسیدهام.
هوش مصنوعی: با این حال که من از میان تمام افراد بیدست و پا هستم، چه افتخاری میتوانم از به دست آوردن یا چه آسودگیای میتوانم از نسبتهای خانوادگی ببرم؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که حرکات آسمانی ادامه دارد، هر شب چهرهٔ زیبای خورشید در پوششی پنهان باقی میماند.
هوش مصنوعی: هر چه در دنیا هست، چه خوب و چه بد، به خاطر خواستهها و منافع ماست. هر آنچه که عظمت و قدرت دارد، از آسمان و طبیعت سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که آسمان پابرجاست، باید با آن استقامت کرد. وقتی که سیاره مشتری تابش میکند، باید مثل او درخشان و تابان باشی.
هوش مصنوعی: در پایان این شعر، از صمیم قلب برای استمرار و تداوم حکومت تو دعا میکنم و امیدوارم که دعایم مستجاب شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.