تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟
کز دست آن طلب شدم آواره طرب
من با عزیمت هرب و فتنه از قفا
من با هزیمت ضرر و چرخ در طلب
گه مالدم بعربدها دهر بوالفضول
گه بنددم بشعبدها چرخ بوالعجب
هر جا که من روم عقب من رود عقاب
هر جا که من بوم تبع من بود تعب
از بس که جور روز و شب آمد بروی من
چونان شدم که روز ندانم همی ز شب
هر روز چرخ حادثهای آردم عجیب
هر لحظه دهر واقعی ای زایدم عجب
گویند: هر رجب عجبی آورد جهان
پس عمر من شدست سراسر همه رجب
با من سپهر نرد محالات باخته
برده هزار گنج مرا در یکی ندب
اکنون ز درد بردمنم مانده در فغان
و اکنون ز رنج گنج منم مانده در شغب
دایم بدان سبب ز فلک در شکایتم
کزمن فلک دمار برآورد بی سبب
جرمی دگر نکرده جز از رادی و وفا
عیبی دگر ندارم جز دانش و ادب
معنی معجز من و لفظ بدیع من
سرمایهٔ عجم شد و پیرایهٔ عرب
با پاک زادگی من آزادگیست نیک
و آن به که ضم شود نسب پاک با حسب
کانیست طبع من که بود دانشش گهر
نخلیست جان من که بود حکمتش رطب
فخرم پس آنکه در صفت صدر دین حق
« لی منطق تحیر عن حدتی شطب»
چرخ علو علی که بنازد لقب بدو
گر سروران عصر بنازد بر لقب
صدری، که هست مرجع او از بلا
صدری، که هست مجلس او مأمن از نوب
بر صحن صدر او ز اکابر نشان رخ
بر پشت دست او ز افاضل نشان لب
فرزند حیدرست و خداوند مفخرست
چون او کراست منتسب امروز و مکتسب؟
فارغ شدست دولتش از خوف انتقال
آمن شدست حشمتش از بیم منقلب
از فتنهٔ سیاست او چرخ در هراس
وز حملهٔ مهابت او دهر در هرب
قدرش سپهر جاه و معالی درو نجوم
کفش درخت جود و ایادی برو شعب
از قدر او مراتب عیوق منتسحل
وز صدر او مطایب فردوس منتخب
ای ناصحت خزانهٔ رحمت چو بوتراب
وی حاسدت نشانه لعنت چو بولهب
منسوخ نفس صدق تو شد آیت ریا
مقهور آب عفو تو شد آتش غضب
مهر تو جرم مهر و نکوخواه تو گهر
جاه تو طبع ماه و بداندیش تو قصب
دوزخ بود ز تف نهیب تو یک شرار
کوثر بود ز آب عطای تو یک حبب
شخص ترا ز عصمت مردانگی لباس
جان ترا ز حکمت فرزانگی سلب
از خدمت جوار تو احباب در حرم
و ز ضربت نهیب تو حساد در ضرب
نزدیک خاص و عام بقدر و بمرتبت
تو چون ذوابه ای و عدوی تو چون ذنب
حاشا که گویمت چو تو خصمت کجا بود
«سیف من الحدید کسیف من الخشب»؟
از خدمت بساط تو حاصل شود نشاط
از قربت جناب تو زایل شود کرب
اولی تری بمجد و معالی ز کل خلق
«کالنمل بالورانة و الجار بالعصب»
جود تو طالبان عطار است مرتجی
عفو تو راکبان خطا راست مرتجب
دین را باجتهاد تو واضح شده طریق
حق را باعتقاد تو محکم شده سبب
داری ذهب برای عطا و سخای خلق
در مذهب تو نیست دفین کردن ذهب
ملک از جمال جاه تو خرم چنان که باغ
از عارض شکوفه و از دیدهٔ عنب
تا نام نیک خاطب ابکار نظم شد
جود تو شد صداق و ثنای تو شد خطب
منت خدای را که در ایام تو نماند
ابکار نظم بیوه و نام نکو عزب
هر کو تعصب تو گزیند ببردش
گردون بتیغ حادثه هم رسغ و هم عصب
بدگوی تو چو حاطب لیلست و عاقبت
اسباب ویل خویش ببیند در آن حطب
تو اندرین بلاد و سخای تو در حجاز
تو اندرین دیار و ثنای تو در حلب
تا در امور شرع فریضه است و نافله
تا در بحور شعر سریعست و مقتضب
بادا همیشه دولت تو ناظر الریاض !
بادا همیشه همت تو عالی الرطب!
ماه صیام آمد و آوردت از بهشت
خلعت ردای رحمت و تحفه رضای رب
صوم تو با صیانت و فطر تو بی شبه
فعل تو با امانت و قول تو بی ریب
روز قضا مقام تو در ظل مصطفی
و آن عدو چو بولهب اندر تف لهب
باد آن زمان نصاب کرامت نصیب تو
و آنگاه از نصیب تو بدخواه در نصب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج شاعر از حوادث زندگی و دوری از آرامش میپردازد. او احساس میکند که همواره تحت فشار و تعرضات روزگار است و هر جایی که میرود، مشکلات به دنبالش هستند. شاعر به تضادهایی که با آنها مواجه است، اشاره میکند و همچنین از خوبیها و نیکیهای خود و رابطهاش با افراد بزرگ و محترم سخن میگوید.
او به ویژگیهای مثبت خود، مانند دانش و ادب، و نیز مفخر بودن به نسب خود اشاره میکند و به ستایش شخصیتهای بزرگتری که با آنها نسبت دارد، میپردازد. در نهایت، با ذکر نعمتها و کرامتهایی که از سوی خداوند به او بخشیده شده، امید به آیندهای بهتر و خوشحالتر دارد. شاعر به خوبی در تضاد با مشکلات انسانی و مشکلات روزگار، سعی در حفظ ارزشهای اخلاقی و انسانی خود دارد.
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانم تا حوادث زندگی به دنبال من بیایند؟ زیرا از دست این دنبال کردن، به شدت دچار آشفتگی و بیقراری شدهام.
هوش مصنوعی: من با مشکلات و چالشها از پشت سر فاصله میگیرم و در پی بهرهبرداری از فرصتها و تلاش برای رسیدن به اهدافم هستم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ثروتمند و بیخیال هستم و در برابر روزگار بیادب، احساس قدرت میکنم، و گاهی نیز در شرایطی قرار میگیرم که دچار سرگشتگی و تعجب میشوم.
هوش مصنوعی: هر جایی که بروم، عقابی به دنبالم میآید و هر جا که باشم، غم و رنج همراهم خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و سختیهایی که در روزها و شبها به من تحمیل شده، به حالتی رسیدم که دیگر تشخیص نمیدهم روز است یا شب.
هوش مصنوعی: هر روز حوادث جدید و غیرمنتظرهای برایم پیش میآید و هر لحظه، زمان واقعیتهای شگفتانگیز و عجیبی را برایم به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: میگویند: هر سال در ماه رجب اتفاقات شگفتانگیزی رخ میدهد، بنابراین زندگی من نیز تماماً پر از این شگفتیها شده است.
هوش مصنوعی: من با سرنوشت بازیهای سختی کردهام و در این بازیها شکستهای زیادی را تجربه کردهام؛ اما همه آن شکستها به من گنجهایی ارزشمند عطا کردهاند که نمیتوان آنها را به سادگی از دست داد.
هوش مصنوعی: اکنون از درد خود به شدت فریاد میزنم و در حال حاضر به خاطر رنجی که کشیدهام، گنجی در اضطراب و آشفتگی درونم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر این موضوع از آسمان شکایت دارم که بدون دلیل زندگیام را بیخود و بیجهت نابود کرده است.
هوش مصنوعی: جز از عشق و وفاداری گناهی نکردهام، و تنها عیب من همین علم و ادب است.
هوش مصنوعی: معنی شگفتآور سخن من و کلام زیبا و نوآور من، به دارایی و میراث فرهنگ عجم تبدیل شد و زینت و زیبایی زبان عرب را به خود اختصاص داد.
هوش مصنوعی: منزلهی والای من به خاطر خانوادهی پاک و اصیلم است و این بهتر است که شرافت و ریشهی نیکو به هم بپیوندند.
هوش مصنوعی: طبع من همچون درختی است که میوهاش دانش و علم است و جانم مانند خرماست که درونش wisdom و حکمت نهفته است.
هوش مصنوعی: من به خود میبالم که در وصف مقام والای دین حق، گفتهام که سخن من به حدی است که انسان را به حیرت میافکند.
هوش مصنوعی: اگر چرخ هستی و سرنوشت بر علی برتری میجوید، پس سروران زمان هم باید به مقام او افتخار کنند.
هوش مصنوعی: سینهای که پناهگاهی است از دردها و مشکلات، سینهای که محفلش مکانی امن برای حفظ سلامتی و آرامش روحی است.
هوش مصنوعی: در جلوی او نشانههای بزرگان نمایان است و بر روی دستش نشانههایی از افراد بافضیلت دیده میشود.
هوش مصنوعی: او فرزند حیدر (علی) است و به عنوان افتخار و بزرگمنشی شناخته میشود. حالا چه کسی میتواند امروز خود را به او نسبت دهد و به مقام او برسد؟
هوش مصنوعی: دولت او دیگر از ترس انتقال بیخبر است و مقامش از نگرانی تغییر حالت، در امان مانده است.
هوش مصنوعی: از درگیریهای سیاسی، روزگار در نگرانی است و از شدت تأثیرگذاری او، زمانه در اضطراب به سر میبرد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ارادت و عظمت فردی میپردازد که دارای مکارم اخلاقی و ویژگیهای والا است. اشاره به این دارد که موقعیت و مقام او مانند ستارهای در آسمان درخشان و ارزشمند است و دستیاران و ویژگیهای خوب او به مانند ریشههای درختی است که به آن قوت و استواری میبخشد.
هوش مصنوعی: از ارزش و جایگاه او میتوان فهمید که او چقدر محترم و بزرگمقام است، و از سیرت و اخلاق او میتوان به منبعی از خوشیها و نعمتهای بهشتی دست یافت.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگزار، تو مانند خزانهای پر از رحمت هستی، اما حسادت تو به مانند نشانهای از لعنت است، همانگونه که ولید بن مغیره مورد لعنت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: سخن راستین تو دیگر تأثیر خود را از دست داده و به جایی نمیرسد، در حالی که بخشش تو توانسته است خشم و غضب را خاموش کند.
هوش مصنوعی: دوستت داشتن برای من گناهی بزرگ است و خوبی تو همچون گوهری ارزشمند است. مقام و جایگاه تو به زیبایی ماه است و افکار منفی تو همچون چیزی بیارزش و خُسن است.
هوش مصنوعی: عذاب و شکنجهای که از خشم تو نشأت میگیرد، مانند آتش دوزخ است و در عوض، خیر و برکت ناشی از بخششهای تو، شبیه به آب روحبخشی است که زندگی را nourish میکند.
هوش مصنوعی: شخصیت تو از پاکی و مردانگی شکل گرفته و جان تو از خرد و دانایی بیبهره شده است.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان من از نزدیکی و خدمت در کنار تو لذت میبرند و به نوعی حسادت میکنند از قدرت و تأثیر تو که میتواند آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: تو به اندازهی مقام و مرتبتت برای خاص و عام نزدیک هستی، مانند نزدیک شدن آب به همدیگر؛ و دشمنیات نیز مانند دمی است که از خود دور نمیشود.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهم گفت که دشمنی چون تو کجا وجود دارد؛ چرا که همانند شمشیر تیزی که از فولاد ساخته شده، تو نیز به شدت تاثیرگذار و قوی هستی، مشابه یک چاقوی کُند که از چوب ساخته شده است.
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادابی از خدمتگزاری و نزدیک شدن به تو به دست میآید، و از دوری و جدایی از تو، دلها دچار غم و اندوه میشوند.
هوش مصنوعی: شخصی که در علم و فضیلت سرآمد باشد، به مانند موری که در جمعیت به کار خود مشغول است و همسایهای که به کار و تلاش خود ادامه میدهد، برتری دارد.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو، آرزوی عطاران را برآورده میکند و بخشش تو، امید خطاکاران را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: با تلاش و اجتهاد تو، دین به روشنی رسیده و راه حق به خاطر ایمان و اعتقاد تو استحکام یافته است.
هوش مصنوعی: شما که طلا و ثروت را برای بخشش و کمک به دیگران دارید، در دین شما پنهان کردن wealth ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: ملک به happiness زیبایی و مقام تو خوشحال و شاداب است، چنان که باغ به خاطر گلهای شکفتهاش و انگورهایی که در چشم میآید، سرزنده و خوشبخت است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام نیک تو در نظم و شعر ذکر میشود، generosity (سخاوت) تو به عنوان یک ارزش و صفات ستودنی معرفی میگردد و مدح و ثنای تو به شکل پیوندی عمیق بیان میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که باید شکرگزار خداوند باشی که در روزگار تو، از نعمتهای مختلف بهرهمند شدهای و در عین حال، درد و رنجهای خاصی را نیز تجربه نکردهای. این در حالی است که زندگی همچنان به تو اجازه میدهد تا از خوبیها و یادهای نیکو بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: هر کس که با تعصب و جزمگرایی رفتار کند، گردونهی سرنوشت او را با شدت و سختی از پا در خواهد آورد و هم روح و هم جسمش تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: بدگویی تو همچون کار حاطب شب است و در پایان، خود جراحت و عذابهای ناشی از آن را خواهد دید.
هوش مصنوعی: تو در این سرزمین حضور داری و بخششهایت در حجاز معروف است، و تو در این دیار زندگی میکنی و ستایشهایت در حلب شنیده میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در مسائل شرعی واجب و مستحب وجود داشته باشد، در دنیای شعر هم سادگی و پرهیز از زیادهگویی حاکم است.
هوش مصنوعی: همواره خواهان آن هستم که حکومت و قدرت تو بر باغها و سرزمینها حاکم باشد! همچنین آرزومندم که تلاش و اراده تو همیشه در اوج و فراتر از بهترین ثمرات باشد!
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرا رسید و با خود لباس رحمت و هدیه رضایت پروردگار را برایت آورد.
هوش مصنوعی: روزهات با حفاظت و حفظ حرمت است و عید فطرت با هیچ تردیدی همراه نیست. کردار تو با صداقت و گفتارت بدون شک و شبهه است.
هوش مصنوعی: در روز سرنوشت، جایگاه تو در سایهی پیامبر است و دشمن تو مانند ولید بن مغیره در آتش شوم نفاق خواهد بود.
هوش مصنوعی: در آن زمان که باد به تو لطف و کرامت میکند، بدخواهان نیز از بداقبالی تو بهرهای خواهند برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای
بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب
چون ننگری که چه مینویسد بر این زمین
[...]
ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
[...]
ای داده روی تو دل غمناک را طرب
از عجب دور باش که باشد ز تو عجب
اندر غم فراق تو جانم به لب رسید
تا با تو در وصال تو لب بر نهم به لب
بس شب که تابه روز دلم بی قرار بود
[...]
دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا
در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب
لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی
کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.