گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان

 

ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب

یعنی فکنده سایه سنبل بر آفتاب

دانی عرق چگونه بود بر عذار او

چون بر صحیفه گل تر قطره گلاب

در هیچ فصل چون قد و خد تو سرو و گل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠ - ایضاً قصیده در مدح و تهنیت ورود امیر یحیی

 

فرخنده باد مقدم دستور کامیاب

بر روزگار دولت شاه فلک جناب

سلطان مشرقین که از اوج سروری

رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب

آن کز صریر خامه او گوش سایلان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣ - وله ایضاً فی التوحید

 

ایدل گرت شناختن راه حق هواست

خود را بدان که عارف خود عارف خداست

غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند

زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست

هر دم سر از دریچه دیگر برون کند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴ - وله ایضاً

 

ای دیده در شناختن حال کاینات

باید که باشدت نظری از سر انات

بنیاد کارها همه بر هفت و چار دان

نه از سر تهتک رأی از ره ثبات

زان هفت و زین چهار که مجموع یازده است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۶ - وله ایضاً در تعریف بنا و مدح حکیم الدین بانی آن

 

اینمنزل خجسته که بس روحپرورست

از فرخی و خوش نفسی خلد دیگرست

سوزد چو آتشی غم دلها هوای او

گوئی که خاکش از ارم آبش ز کوثرست

بس دلفریب خلق فتادست وضع او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٧ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد وزیر

 

امروز در زمانه دلم شاد و خرم است

وین خرمی ز مقدم دستور اعظم است

دستور جانپناه که با دولت جوان

از بدو فطرتش خرد پیر همدم است

دارای ملک و دین که ز یمن وجود او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٠ - ایضاً له

 

ای سایه خدای توئی همچو آفتاب

با خاص و عام بر سر اظهار تربیت

گرد بسیط خاک فلک دورها بگشت

قادر نیافت کس چو تو برکار تربیت

مهر ترا مهندس فکر تو دوختست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢۴ - قصیده فی المنقبه

 

خرم دلی که مجمع سودای حیدرست

فرخ سری که خاک کف پای حیدرست

جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد

برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست

در دعوت ملائکه بر خوان آرزو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢۶ - وله ایضاً قصیده در مدح علاءالدین محمد

 

ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست

هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست

منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی

هر جا که میروی همه جای تبذلست

بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣٢ - قصیده در مدح حضرت ولایت

 

نوری که هست مطلع آن هل اتی علیست

خلوت نشین صومعه اصطفا علیست

مهر سپهر حکمت و جان و جهان فضل

فهرست کارنامه اهل صفا علیست

آنکس که بت پرستی و میخوارگی نکرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣٧ - ایضاً قصیده در منقبت حضرت علی مرتضی(ع) والصلوه

 

آنرا که پیشوای دو عالم علی بود

نزد خدای منزلتی بس علی بود

اقبال دارد آنکه زند دم ز دوستیش

بل بندگی قنبرش از مقبلی بود

امروز هر دلی که تهی باشد از ولاش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٣ - قصیده ایضاً له در مدح طغا یتمور خان و تهنیت ورود او

 

ایدل بیار مژده که شاه جهان رسید

فرمانده ملوک زمین و زمان رسید

شاه جهان طغایتمور خان که ملک را

چون او رسید با تن آزرده جان رسید

چون عز پایبوس شهنشاه یافت تخت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - قصیده

 

بار دگر زمانه مراد دلم بداد

گردون ز کار بسته من بندها گشاد

هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت

دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد

بازم بسوی مرکز عز و شرف رساند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - وله

 

با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود

دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود

دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص

نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود

حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٣ - وله قصیده در مدح طغا یتمور خان

 

زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند

آشوبها به پشتی دور قمر کند

چون روی تست فاتحه خرمی دلم

اخلاص بندگی تو دائم زبر کند

بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - قصیده در مدح طغا یتمور خان

 

شاه جهان چو رخش بمیدان در آورد

مه را چو گوی درخم چوگان در آورد

آنشاه دین پناه که ارباب کفر را

تیغش بعنف از در ایمان در آورد

نوشیروان و حاتم و داد و دهش ولیک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٧ - وله ایضاً

 

شاد آنک عیش برطرف بوستان کند

وین موسم بهار بفصل خزان کند

فصل بهار موسم گلها و لاله هاست

فصل خزان حقیقت آنرا بیان کند

اطفال باغ فصل خزان گر شوند پیر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٨ - وله در مدح طغا یتمور خان

 

شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد

دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد

دارای دین طغایتمور خان که بر دلش

ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد

از زخم تیر کرد عدو را چو خارپشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶٠ - ایضاً له قصیده در مدح طغاتیمور خان

 

صبح سعادت از افق خرمی دمید

ساقی بیار باده که وقت طرب رسید

خیز آتش گداخته در آب بسته ریز

یعنی که آبگینه ملون کن از نبید

بهر گشاد کار بده جام خوشگوار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٣ - قصیده

 

باد بهار میوزد از روی مرغزار

جان تازه میکند نفس باد نو بهار

چون بوی عنبرست بدم خاک بوستان

چون آب صندلست برنگ آب جویبار

گر عکس آسمان نفتادست بر زمین

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode