گنجور

 
ابن یمین

شاد آنک عیش برطرف بوستان کند

وین موسم بهار بفصل خزان کند

فصل بهار موسم گلها و لاله هاست

فصل خزان حقیقت آنرا بیان کند

اطفال باغ فصل خزان گر شوند پیر

باد بهار باز ز سرشان جوان کند

سرمایه نشاط درین هر دو موسم است

شاد آنک او موافقت هر دوشان کند

رنگ بهار رنگرزان را مدد دهد

برگ خزان معاونت زرگران کند

چون کار روزگار بیک حال کس ندید

غافل کسی که فکرت دور زمان کند

داند که بس بهار و خزان آید و رود

کایام نام او ز جهان بی نشان کند

شادی و غم چو بر گذرست آن صوابتر

کآزاده شاد باشد و از غم کران کند

راحست آنکه راحت روح از نسیم اوست

خون در عروق خلق روان چون روان کند

بنگ است آنکه فطرت گردون نورد اوست

بر خاطرت سرایر انجم عیان کند

بنگ و شراب هر دو بهم میخورند از آنک

تا بنگ لوت خواهد و می هضم آن کند

هرکس که سود خویش یکی زین دورا شناخت

سرمایه حیات ز سودا زیان کند

ای دل حدیث ابن یمین محض حکمتست

تحقیق آن شنو که برمز آن بیان کند

بیتی که بر تخلص شعرم مقدم است

آنرا بیاد گیرد وزان حرز جان کند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند

وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود

دست شرف از آن به تفاخر نشان کند

آن شهریار عدل کانصاف او همی

[...]

ادیب صابر

گیرد قدر عنانش و بوسد قضا رکاب

گر پای و دست قصد رکاب و عنان کند

هرگز به سالها نکند ابر نوبهار

آن مکرمت که دست تو در یک زمان کند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز

کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند

آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید

با آدمی مطالبهٔ نان همان کند

بس مور کو به بردن نان ریزه‌ای ز راه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
امیرخسرو دهلوی

چشمت که قصد جان من ناتوان کند

گویم مکن به قصد دل، همان کند

مرغ دل آشیانه به زلف تو می کند

چون طوطیی که میل به هندوستان کند

آن کس که مانده بسته سودای زلف تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه