گنجور

 
۱
۲
۳
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگر بار بیا

دفع مده دفع مده ای مَهِ عیار بیا

عاشقِ مهجور نگر عالمِ پرشور نگر

تشنهٔ مَخمور نگر ای شَهِ خَمَّار بیا

پای توی دست توی هستی هر هست توی

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا

یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا

نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی

سینهٔ مشروح تویی، بر در اسرار مرا

نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

رستم از این نفْس و هوا زنده بلا مرده بلا

زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا

می‌نکند محرم جان محرم اسرار مرا

نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش

پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا

گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را

لابه‌گری می‌کنمت راه تو زن قافله را

مست و خوش و شاد توام حاملهٔ داد توام

حامله‌گر بار نهد جرم منه حامله را

هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

شمع جهان دوش نَبُد نور تو در حلقه ما

راست بگو شمع رخت دوش کجا بود؟ کجا؟

سوی دل ما بِنِگر کز هوس دیدن تو

دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا

دوش به هر جا که بُدی دانم کامروز ز غم

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

کار تو داری صنما قدر تو باری صنما

ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما

دلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه ما

در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما

ذره به ذره بر‌ِ تو سجده‌کنان بر در‌ِ تو

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا

طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا

تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان

بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا

گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم

[...]

۱۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳

 

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود

هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود

گاه چو قطار شتر می‌کشدم از پی خود

گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود

گه چو نگینم بمزد تا که به من مهر نهد

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴

 

ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود

چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود

چونک به لطفش نگری سنگ حجر موم شود

چونک به قهرش نگری موم تو خود خاره شود

نوحه کنی نوحه کنی مرده دل زنده شود

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵

 

بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری

هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود

یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶

 

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود

خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد

یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود

هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷

 

سجده کنم پیشکش آن قد و بالا چه شود

دیده کنم پیشکش آن دل بینا چه شود

باده او را نخورم ور نخورم پس کی خورد

گر بخورم نقد و نیندیشم فردا چه شود

باده او همدل من بام فلک منزل من

[...]

۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴

 

عشق گزین عشق و در او کوکبه می‌ران و مترس

ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس

جانوری لاجرم از فرقت جان می‌لرزی

ری بهل و واو بهل شو همگی جان و مترس

چون تو گمانی ابدا خایفی از روز یقین

[...]

۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۷

 

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش

گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش

از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش

سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش

اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۸

 

ای شب خوش رو که توی مهتر و سالار حبش

ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش

عشق تو اندرخور ما شوق تو اندر بر ما

دست بنه بر سر ما دست مکش دست مکش

ای شب خوبی و بهی جان بجهد گر بجهی

[...]

۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

 

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و تُرش

چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش

یار چو آیینه بود، دوست چو لوزینه بود

ساعت یاری نبود خایف و فرّار و تُرش

هر کی بود عاشق خود پنج نشان دارد بد

[...]

۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

 

بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل

گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل

گفت که این خانه دل پر همه نقشست چرا

گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل

گفت که این نقش دگر چیست پر از خون جگر

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۲

 

یار شدم، یار شدم، با غم تو یار شدم

تا که رسیدم بَرِ تو، از همه بیزار شدم

گفت مرا چرخ فلک: «عاجزم از گردش تو»

گفتم: «این نقطه مرا کرد که پرگار شدم»

غلغلهٔ می شنوم روز و شب از قبهٔ دل

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳

 

مُرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا

زَهرهٔ شیر است مرا، زُهرهٔ تابنده شدم

گفت که: «دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای»

[...]

۲۱ بیت
مولانا
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۶