گنجور

 
مولانا

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و تُرش

چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش

یار چو آیینه بود، دوست چو لوزینه بود

ساعت یاری نبود خایف و فرّار و تُرش

هر کی بود عاشق خود پنج نشان دارد بد

سخت دل و سست قدم کاهل و بی‌کار و ترش

ور چشمش بیش بود هم تُرشی بیش کند

دان مثل بیشی او سرکهٔ بسیار ترش

بس کن شرح ترشان، این قدری بهر نشان

کی طلبد در دل و جان طبع شکربار ترش؟!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم