گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار

هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار

روی تو در هر دلی افروخته شمع و چراغ

زلف تو در هر تنی جان سوخته پروانه‌وار

هر کجا بوییست خطت تاخته آنجا سپاه

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

هر کرا در دل بود بازار یار

عمر و جان و دل کند در کار یار

خاصه آن بی دل که چون من یک زمان

بر زمین نشکیبد از دیدار یار

کبک را بین تا چگونه شد خجل

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر

اقبال گیا روید در عین سراب اندر

ور رای شکار آری او شکر شکارت را

الحمد کنان آید جانش به کباب اندر

جلاب خرد باشد هر گه که تو در مجلس

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

ماهی که ز رخسارش فتنه‌ست به چین اندر

وز طرهٔ طرارش رخنه‌ست به دین اندر

افسون لب عیسی دارد به دهان اندر

برهان کف موسی دارد به جبین اندر

کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر

یکی از سر لطف بر ما نگر

سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای

زهی ما بر تو غلام سفر

نظرمان مباد از خدای ار به تو

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

تا کی از ناموس هیهات ای پسر

بامدادان جام می هات ای پسر

ساغری پر کن ز خون رز مرا

کاین دلم خون شد ز غمهات ای پسر

خوش بزی با دوستان یک دم بزن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

راحتی جان را به گفتار ای پسر

آفتی دل را به کردار ای پسر

هر چه باید داری از خوبی ولیک

نیست کردارت چو گفتار ای پسر

مهر و ماهی گر بدندی مهر و ماه

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر

خفتگان از خواب ناپاکی برانگیز ای پسر

مجلس ما از جمال خود برافروز ای غلام

می ز جام خسروانی در قدح ریز ای پسر

یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

حلقهٔ زلف تو در گوش ای پسر

عالمی افگنده در جوش ای پسر

کیست در عالم که بیند مر تو را

کش به جا ماند دل و هوش ای پسر

هم تویی ماه قدح‌گیر ای غلام

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر

بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر

زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان

بر امید دانه در دام اوفتادیم ای پسر

گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر

میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر

آب حیوان داری اندر در و ور جان ای پسر

در و مرجان خوانمت یا آب حیوان ای پسر

باغ خندانی به عشرت ماه تابانی به لطف

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

من ترا ام حلقه در گوش ای پسر

پیش خود میدار و مفروش ای پسر

جام می بستان ز ساقی ای صنم

بوسه‌ای ده زان لب نوش ای پسر

چنگ بستان و قلندروار زن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر

پس به شوخی لب چرا خاموش داری ای پسر

در ره عشق تو ما را یار و مونس گفت تست

زان بگفتی از تو می‌خواهم یاری ای پسر

دیر زی در شادکامی کز اثرهای لطیف

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر

یک زمان از دوش برگیر ای پسر

زان که تا در بند و زنجیر توایم

از در بندیم و زنجیر ای پسر

عرصه تا کی کرد خواهی عارضین

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر

پیوسته بلا کردن تا کی بود ای دلبر

من با تو دل یکتا وانگه تو ز غم تشنه

چون زلف دوتا کردن تا کی بود ای دلبر

پیراهن صبر ما اندر غم هجرانت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

ای سنایی کفر و دین در عاشقی یکسان شمر

جان ده اندر عشق و آنگه جان ستان را جان شمر

کفر و ایمان گر به صورت پیش تو حاضر شوند

دستگاه کفر بیش از مایهٔ ایمان شمر

ور نمی‌دانی که خود جانان چه باشد در صفا

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر

از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور

زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران

با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر

ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

ساقیا می ده و نمی کم گیر

وز سر زلف خود خمی کم گیر

گر به یک دم بمانده‌ای در دام

جستی از دام پس دمی کم گیر

رو که عیسی دلیل و همره تست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

هر زمان چنگ بر کنار مگیر

دل مسکین من شمار مگیر

یک زمان در کنار گیر مرا

ور نگیری ز من کنار مگیر

جز به مهر تو میل نیست مرا

[...]

سنایی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۹۱