گنجور

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۱ - گفتگوی فرستاده ی شاه چین با کوش

 

چو دستور، گفتار خسرو شنید

برآمد ز جای، آفرین گسترید

چنین گفت کز دانش ورای شاه

چنین زیبد و جز چنین نیست راه

شگفتی یکی داستان بینم این

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۲ - آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش

 

ز گفتار او گشت به مردشاد

فرود آمد از اسب مانند باد

فراوان ببوسید پیشش زمین

چنین گفت کای شاه ایران و چین

تو فرزند شاهی و ما کهتریم

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش

 

بیا تا برآیی هم اکنون به تخت

چنانچون بود مرد فرخنده بخت

پدر شاه چین و برادر پدر

شهنشاه روی زمین سربسر

تو همچون دد و دام در مرغزار

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۴ - پاسخ کوش درباره ی پیوستن به شاه چین

 

سخنهای شیرین و امید بخت

جوان را یکایک فرو بست سخت

به دستور شاه آن زمان گفت کوش

که بر من کنون راز خسرو مپوش

نباشم من ایمن ز پاداش شاه

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۵ - در لشکرگاه ایرانیان و چینیان

 

از آوردگه کوش چون گشت باز

سوی آتبین رفت و بردش نماز

بدو آتبین زود بر پای خاست

بر آورد و بنشاند بر دست راست

بدو گفت کامروز با چینیان

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۶ - پیوستن کوش به سپاه پدر

 

دل مرد دستور از او گشت شاد

برون آمد او، سر سوی ره نهاد

چنان لشکری برد با خود گزین

که خسته شد از نعل اسبان زمین

برآمد به جای نشان با سپاه

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۷ - کشته شدن پسر آتبین به دست کوش

 

چو از کارش آگاه شد آتبین

بفرمود تا برنهادند زین

به اسب اندر آمد برآمد ز جای

شمالی شد از زیر او بادپای

چو نزدیک کوش آمد آواز داد

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۸ - دیدار کوش با پدر

 

ز ره چون یکی میل ببرید بیش

سپاه پدرش اندر آمد به پیش

پیاده شدش پیش، به مرد زود

مر او را فروان ستایش نمود

زمین را ببوسید پیشش سپاه

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۹ - نامه ی شاه چین به ضحاک در کشتن پسر آتبین

 

همان گه نویسنده را پیش خواند

وزاین داستان چند با او براند

چو بر پرنیان بر گذر کرد نی

یکی مژده را شادی افگند پی

که شاه جهان تا جهان شاه باد

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۰ - گفتگوی پدر و پسر در بزم

 

همان شب یکی بزمگه ساخت کوش

برآمد خروشیدن نای و نوش

به روی پسر جام می کرد یاد

به دیدار و رویش همی گشت شاد

اگر چند فرزند را روی زشت

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۱ - آگاه شدن آتبین از اندیشه ی کوش

 

از ایرانیان کودکی نیکدل

که خورشید گشتی ز رویش خجل

که با کودکان دگر، آتبین

ببخشیده بُد کوش را پیش از این

از آن کودکی بود پیشش بپای

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۲ - آماده شدن آتبین برای جنگ با کوش

 

همان گه بفرمود تا زآن گروه

تنی صد شدند از بر تیغ کوه

همی راه دشمن نگهداشتند

خروش از بر چرخ بگذاشتند

همان شب یکی کنده فرمود شاه

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۳ - کوش در برابر آتبین

 

سر ماه چون ماهِ نو شد پدید

همه دامن کوه لشکر کشید

بیاورد کوش از یلان شش هزار

دلیران و گردان خنجر گزار

همی گشت بر کوه تا چون کند

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۴ - جواب دادن آتبین کوش را و تمثیل نهنگ

 

بدو گفت کای دیو چهره به رنگ

نداری مگر داستان نهنگ؟

نهنگی ز دریا بیفتاد و رفت

مر او را یکی ساروان برگرفت

ز سرما شده خشک و بسته دو لب

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۵ - پاسخ کوش به آتبین

 

بدو گفت کوش ای سبک مایه مرد

به گرد در پادشاهی مگرد

تو تا من نبودم چو روباه لنگ

نبودت شب و روز جایی درنگ

همه روز با بیم بگذاشتی

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۶ - پاسخ آتبین

 

بدو آتبین گفت کای تند مرد

زبان تو مغز مرا بنده کرد

بدان گه که بابت بیفگند خوار

به بیشه درون زار و بیچاره وار

اگر من تو را اندر آن تیره خاک

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۷ - پاسخ کوش

 

....................................

....................................

بدین سان که داری دلی گشته ریش

یکی تیر کرد او برون را بپیش

زمانی بگردیم و بازی کنیم

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۸ - آهنگ جنگ

 

بدو آتبین گفت دادی تو داد

از این بیش گفتار دیگر مباد

سپه باز گردان تو ایدر بپای

که با تو بکوشم به زور خدای

بفرمود تا بازپس شد سپاه

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۹ - جنگ آتبین و کوش و پیروزی آتبین

 

بگفت این و شد تا به نزدیک کوش

بر او حمله آورد چون شیر زوش

چنان هردوان بر هم آویختند

کز اسبان همی خون و خوی ریختند

گهی این برآن و گهی آن بر این

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۰ - گریختن کوش

 

گریزان شد از بیم جان زی سپاه

همی تاخت او تا برِ اسب شاه

سپاهش دگر باره بشتافتند

مر او را چنان خسته دریافتند

بر اسبش نشاندند بردند تیز

[...]

ایرانشان
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۹
sunny dark_mode