بدو گفت کای دیو چهره به رنگ
نداری مگر داستان نهنگ؟
نهنگی ز دریا بیفتاد و رفت
مر او را یکی ساروان برگرفت
ز سرما شده خشک و بسته دو لب
گذشته بر او ماه دی، روز و شب
بر اشتر نهاد و بپوشید گرم
خورش داد و گفتارها گفت نرم
همی بود تا پیش دریای آب
نهنگ دژم چون برآمد ز خواب
به دیدار دریا برآمد بزرگ
همان گاه با ساروان شد سترگ
دو کارت بدو گفت پیش اندر است
که آن هر دو از یکدگر بتّر است
فزونتر نخواهم که خواهی ز من
اگر بیسراک، ار تن خویشتن
یکی زین دو گونه مرا بیش نیست
که هرگز فزون خوردن از کیش نیست
بدو خواجه گفت ای گزیده نهنگ
زمانی نگهدار دندان و چنگ
نه افتاده بودی فسرده به راه
تو را برگرفتم ز خاک سیاه
خورش دادمت تا شدی زورمند
ز تو دور کردم ز سرما گزند
نهنگ جفا پیشه گفت ای جوان
مخواه از من این کِم نباشد توان
تو را پیشه آن و مرا پیشه این
به دست تو دادم کنون به گزین
همی چشم داری ز من مردمی
مگر تو نهنگی و من آدمی
بدو گفت پس ساروان بیسراک
رها کرد خود را ز دام هلاک
چو لختی بشد ساروان لنگ لنگ
شتر دید در کام و چنگ نهنگ
همی گفت : هر کس که با بدگهر
کند مردمی، آن دهد بار و بر
مرا با تو این داستان اوفتاد
چنین داستان هیچکس را مباد
مر این را که خوانی تو اکنون پدر
ببین تا چه کرد او بجای پسر
همان شب که زادی تو ای مستمند
بیاورد و در بیشه ی چین فگند
تو را خورده ی شیر درّنده کرد
زمانه به من مر تو را زنده کرد
بدیدمْت و از خاک برداشتم
گرامیتر از هر پسر داشتم
چو بالا برآوردی و بر شدی
بر ایرانیان سر بسر برشدی
سرا پرده دادمْت و اسب و ستام
سپهدار و سالار کردمْت نام
به چشم تو دیدم همی بر جهان
بزرگی شدی در میان مهان
تو را بهره ور کردم از هر چه بود
نه خشنود یزدان و رنجه جهود
به شاهی مرا چون چنان است امید
تو را دادم از کامگاری نوید
تو بی آن که دیدی جفایی ز من
گر از نامداران این انجمن
به من پشت یکباره برگاشتی
مرا خوار کردی و بگذاشتی
بکشتی تو فرزند من را به تیغ
دریغ آن نبرده گرامی دریغ!
چنانچون برادر تو را لابه کرد
که از بهر من رنجه شو بازگرد
نه با او سلاح و نه با او سپاه
توان کرد از این سان یلان را تباه
همان آمد از تو که از تو سزید
جهان آفرین بد چو تو نافرید
همانا که تو شیر سگ خورده ای
وگر با گرازان بپرورده ای
که شرمت نیامد ز دیدار من
نه یاد آمدت هیچ کردار من
که بر من چنین تیغ کین آختی
دل از مهر و آزرم پرداختی
زهی پیل دندان وارونه چهر!
سپهر از تو یکسر ببرّاد مهر
مرا گر بیفگندی ای ناسپاس
نیفگند یزدان نیکی شناس
بدویم امید و بدویم پناه
نه کنده، نه کوش و نه ایران سپاه
کند هرچه خواهد که چون خواست کرد
از اوی است درمان و زوی است درد
از این بی گمانم که پروردگار
نه تا دیر، کآید همین روزگار
مر این تخمه را شهریاری دهد
شما را غم و سوگواری دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان درباره نهنگی است که از دریا به خشکی افتاده و توسط ساروانی نجات داده میشود. ساروان با نهنگ مهربانی میکند و او را گرم میکند تا نیروی خود را باز یابد. اما وقتی نهنگ به دریا برمیگردد، با ساروان صحبت میکند و به او میگوید که انسانها و نهنگها هر کدام وظایف و پیشههای خود را دارند. نهنگ از ساروان درخواست میکند که از او انتظار نداشته باشد که مانند یک انسانی که به او کمک کرده رفتار کند.
ساروان از این موضوع ناراحت میشود و بیان میکند که همواره کسی که با بدجنسی رفتار کند، عاقبت این کار را خواهد دید. او به نهنگ میگوید که هر یک از ما داستانی داریم و یادآور میشود که او از سختیها و زحماتش چه کرده و چگونه در نهایت با نهنگ برخورد نموده است. تراژدی این داستان در این است که نهنگ بیمحابا بیاحترامی میکند و فراموش میکند که ساروان به او کمک کرده است. در نهایت، ساروان بیان میکند که هیچ کس نباید به بیوفایی بپردازد و عواقب این کار را متوجه شود.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای دیو، آیا تو رنگ و رویی نداری، مگر اینکه داستان نهنگ را روایت کنی؟
هوش مصنوعی: یک نهنگ از دریا به بیرون افتاد و یک راهنما او را برداشت و همراه خود برد.
هوش مصنوعی: لبهای او به خاطر سرما خشک و بسته شده است، و ماه دی در حال گذر است، چه در روز و چه در شب.
هوش مصنوعی: او بر شتر سوار شد و خود را به خوبی پوشانید، خورشید به او گرما میبخشید و او به آرامی سخن میگفت.
هوش مصنوعی: همچنان که تا به حال در کنار دریای عمیق و طوفانی بودهایم، این حالتی است که از خواب بیدار شده است.
هوش مصنوعی: بزرگ به دیدن دریا رفت و همانطور که در این سفر پیش میرفت، با هدایتکنندهای همراه شد که بسیار باعظمت و با تجربه بود.
هوش مصنوعی: دو کار خوب است که یکی از دیگری برتر است، اما انسان باید با شتاب به سمت آن برود.
هوش مصنوعی: من بیشتر از آنچه که خودت میخواهی، از تو نخواهم؛ اگر که از وجود خودم رها شوم.
هوش مصنوعی: فقط یکی از این دو حالت برای من وجود دارد و هیچگاه نمیتوانم از راه و اصول خود فراتر بروم.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، اینجا وقت آن است که دندان و چنگ خود را در نظر داشته باشی و آن را درست مدیریت کنی.
هوش مصنوعی: تو در مسیر زندگی، در حالت بیحالی و افسردگی بودی که من تو را از زمین تاریک و سخت بلند کردم.
هوش مصنوعی: به تو خورشید بخشیدم تا قوی و نیرومند شوی و از تو دور کردم گزند سرما را.
هوش مصنوعی: نهنگ ستمگر به جوان گفت: از من چیزی نخواه که برای من ممکن نیست.
هوش مصنوعی: من برای تو کاری انتخاب کردم و تو هم برای من کاری انتخاب کن. حالا زمان آن رسیده است که از میان آنها یکی را برگزینی.
هوش مصنوعی: مگر تو نهنگی و من آدمی، چطور میتوانی از من انتظار داشته باشی که به تو، که در عظمتی چون نهنگ هستی، نگاه کنم و تو را ببینم؟ در واقع، به نوعی نشان میدهی که فاصله زیادی بین ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: پس ساروان به او گفت که خود را از دام خطرناک نجات دهد و آزاد کند.
هوش مصنوعی: ساربان که در حال حرکت بود، لحظهای خسته شد و در میان راه، شتری را دید که همزمان در دریا در حال بازی با نهنگی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با افراد نیکخوی و درستکار رفتار کند، در نهایت از آن بهرهمند خواهد شد و به خوبیهایی دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: این داستان که برای من و تو پیش آمد، هیچکس دیگری نباید تجربه کند.
هوش مصنوعی: اینجا به یادداشتی اشاره شده که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و به پدر و تاثیر او بر فرزندش اشاره دارد. حالا که تو این نکته را میخوانی، باید تأمل کنی که پدر چه کارهایی را برای فرزند انجام داده و نتیجه آن چه بوده است.
هوش مصنوعی: در همان شبی که تو به دنیا آمدی، ای نیازمند، در جنگل چین هدیهای آوردند و پراکنده کردند.
هوش مصنوعی: زمانه تو را به خطر انداخت، ولی من توانستم تو را نجات دهم.
هوش مصنوعی: من تو را دیدم و از خاک بر داشتم کسی را که برایم از هر پسری گرامیتر و عزیزتر بود.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به اوج رسیدی و برتری خود را بر ایرانیان نشان دادی، تمامی وجودت بر بالا رفت.
هوش مصنوعی: من به تو مقام و قدرت بخشیدم و مسئولیت رهبری و فرماندهی را به تو سپردم.
هوش مصنوعی: من در چشمت دیدم که چقدر بر جهانیان تأثیر گذاشتهای و چگونه در میان بزرگان جا باز کردی.
هوش مصنوعی: من تو را از هر آنچه ممکن بود بهرهمند کردم، اما نه خدای یکتا از این کار راضی است و نه یهودیها رنجیده خاطر شدند.
هوش مصنوعی: من به خاطر امیدی که به تو دارم، به مقام سلطنت رسیدن را برای خودم ممکن میدانم و از تو بشارت کامیابی را خواستهام.
هوش مصنوعی: تو بدون اینکه از من بدی دیده باشی، اگر از کسانی که در این جمع هستند، به من بدگویی کنی.
هوش مصنوعی: تو ناگهان به من بیاعتنی کردی، مرا خفیف و حقیر کردی و رها کردی.
هوش مصنوعی: تو فرزند من را با شمشیر کشتی، ای کاش که آن را از من نمیگرفتید! افسوس که آن را از من جدا کردید!
هوش مصنوعی: وقتی برادر تو از من خواهش کرد که به خاطر من زحمت نکشی، برگرد.
هوش مصنوعی: فردی نه سلاح دارد و نه یار و سپاهی که بتواند در برابر او قرار بگیرد، در نتیجه این وضعیت باعث میشود که شیران (مردان شجاع) نیز آسیب ببینند و تحت تاثیر قرار گیرند.
هوش مصنوعی: همانطور که تو سزاوار هستی، آفریننده جهان نیز به وجود تو نیاز دارد و او همچون تو هیچکس دیگری را نمیتوانست بسازد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از نژاد و تربیت خاصی برخوردار هستی، و اگر به واقع چنین است، به خوبی توانستهای در میان موجودات وحشی و سرسخت بزرگ شوی.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کسی اشاره میکند که از دیدن او شرم نکرده و به هیچ یک از کارهای خوب او فکر نمیکند. به نوعی نشاندهنده بیتوجهی و فراموشی طرف مقابل است.
هوش مصنوعی: تو با کینه و دشمنی به من حملهور شدی، در حالی که من قلبم را پر از محبت و احترام به تو کرده بودم.
هوش مصنوعی: به راستی چقدر زیبا است! آسمان به خاطر تو کاملاً درخشان و پرنور شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو به من ظلم کنی و نسبت به خوبیهایم ناسپاس باشی، خداوند نیکیها را فراموش نخواهد کرد و آنها را میشناسد.
هوش مصنوعی: به سوی امید میدوم و به سوی پناهگاه؛ نه اینکه بگریزم، نه اینکه مبارزه کنم و نه اینکه به سپاه ایران وابسته باشم.
هوش مصنوعی: هر کسی هرچه بخواهد، به خواستهاش خواهد رسید. درمانی که میجوید از همان سرچشمه میآید و دردی که تحمل میکند نیز از همان جا نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: من مطمئنم که خداوند همواره در زمان مناسب به ما کمک خواهد کرد و روزگار به بهترین شکل تغییر خواهد یافت.
هوش مصنوعی: این تخمه که به معنای دانه یا نطفه است، بیدار کنندهای خواهد بود که به شما حزن و اندوه خواهد بخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.