سخنهای شیرین و امید بخت
جوان را یکایک فرو بست سخت
به دستور شاه آن زمان گفت کوش
که بر من کنون راز خسرو مپوش
نباشم من ایمن ز پاداش شاه
که بر دست من شد برادر تباه
بترسم کز آن کُشته یاد آیدش
روان من از خشم باد آیدش
دلش را کشد دیو وارون بدان
که برگیرد آیین ورای بدان
به پاد افره از من برآرد دمار
کس آگاه نه از دل شهریار
بدو گفت به مرد کای شاهزاد
از این کارت اندیشه در دل مباد
گناه از نخست از وی آمد پدید
از آن گه که یزدان تو را آفرید
چنان آفرینش نبودش پسند
تو را برد و در بیشه ی چین فگند
وز آن پس فرستاد چندان سپاه
بدان تا کند بیگناهت تباه
تو نیواسب را هیچ نشناختی
نه خود بر پی اسب او تاختی
گر او بر تو خود دسترس یافتی
همانا به خون تو بشتافتی
دو تن چون به کُشتی ببندد میان
به خاک اندر آید یکی بی گمان
چو باشند دو نامور هم نبرد
یکی را بر آرد زمانه به گرد
از این کار هرگز تو را باک نیست
و دیگر که فرزند ضحاک نیست
نه باب تو دارد جز از تو پسر
بترسد که تاج کیانی مگر
پس از مرگ ایشان به دشمن رسد
بر آن بد کزان کار بر من رسد
اگر شاه چین بر تو آرد گزند
به دشمن دهد تاج و تخت بلند
کرا گفت یابی تو از روزگار
از این پادشاهی برآرد دمار
نه دیوانه گشته ست شاه بزرگ
که سوی گله راند از کوه، گرگ
تویی دیده ی شهریار بلند
به انگشت کس دیده ی خود نکند
چو فرمان دهی بازگردم به راه
بگیرم به سوگند، من دست شاه
که هرگز نیندیشد از کار تو
نیارد به روی تو از کار تو
به سوگند چون شاه را بندگشت
به مرگ پسر خوار و خرسند گشت
چو بند گران است سوگند مرد
به سوگند داننده یاری نکرد
تو نیز ای سرافراز فرزندِ کوش
به دل جستن شاه لختی بکوش
مگر ز آن نبیره ی سواران جم
یکی مار گردد به دست تو کم
دل شاه گردد به تو رام و شاد
نیایدش دیگر ز نیواسب یاد
بدو کوش گفت ای سرِ راستان
شنیدم سراسر ز تو داستان
همه هرچه گفتی بجای آورم
سر آتبین زیر پای آورم
ولیکن تو سوگند کن یاد نیز
که از من نداری نهان هیچ چیز
بگویی به شاه آنچه گفتی به من
به پیمانش بسته کنی جان و تن
جهاندیده به مرد سوگند خورد
به خورشید و بر گنبد لاجورد
به ماه و به مهر و روان و سروش
که گر بد سگالد به تو شاه کوش
نباشم بدین کار همداستان
تو را بازگویم همه داستان
ببندم به سوگندها جان اوی
ستانم به کام تو پیمان اوی
ز به مرد چون شد دل کوش رام
همی خواست تا بازگردد ز کام
بدو گفت به مرد کای نیکرای
زمانی هم ایدر نگهدار جای
به من بر یکی حمله آور درشت
بدان تا نمایم ز پیش تو پشت
بر آن تا سپه را نیاید گمان
که ما را فتاد آشتی این زمان
کشیدند بر یکدگر تیغ تیز
گهی در نبرد و گهی در گریز
چو هور از هوا سوی هامون رسید
شب تیره بر کوه دشمن کشید
چنین گفت به مرد کای شرزه شیر
دل من ز پیگار تو گشت سیر
کنون بازگردم برِ شهریار
به پیمان کنم جان شاه استوار
وز آن جایگه بازگردم دوان
بدین جایگه با سپاهی گران
یکی شمع بر نیزه بندم دراز
میان من و تو همین است راز
چو بینی بدان، کآمدم با سپاه
تو بر ساز کار و برآرای گاه
بُنه با سراپرده و هرچه هست
رها کن که ایدر خود آید بدست
تو باید که زی ما رسی تندرست
تن دشمن و رای بدخواه، سست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گفتگویی بین یک جوان و شاهزادهای است که به توصیههای شاه درباره نگرانیهایش نسبت به پاداش شاه پرداخته شده است. جوان به یاد برادر کشتهشدهاش نگران است و میترسد که آسیب به او برسد. ولی دیگر شخصیت در حال تسلی دادن اوست و میگوید که از سرنوشت نباید نگران باشد و این طبیعی است که گاهی جنگ و قضا و قدر مجازاتها را برای افراد مختلف به دنبال داشته باشد.
شخصیت دوم به جوان این نکته را یادآوری میکند که هر جنگی دو طرف دارد و در نهایت ممکن است هر دو طرف زیان ببینند. او همچنین اشاره میکند که با یکدیگر نمیتوانند در این کار به توافق برسند، اما اگر به جنگ بروند باید با تدبیر و با یکدیگر همکاری کنند. در نهایت، نیت دو شخصیت این است که در حین جنگ و مبارزه عزم و اراده خود را حفظ کنند و از هم حمایت کنند.
هوش مصنوعی: سخنان دلنشین و آرزوهای جوانان به تدریج به سختی محو شدند.
هوش مصنوعی: به فرمان شاه آن زمان، بگو که دیگر رازهای خسرو را از من پنهان نکن.
هوش مصنوعی: من از پاداش و مجازات شاه در امان نیستم، زیرا برادری که در دست من است، نابود شده است.
هوش مصنوعی: از اینکه او به یاد کشته بیفتد، میترسم و این موضوع به قدری برای من سنگین است که خشمگین میشوم.
هوش مصنوعی: فردی که دلش را به گناه و کارهای ناپسند وا میدارد، از این نکته آگاه باشد که در نهایت به اصول و ارزشهای واقعی باز خواهد گشت.
هوش مصنوعی: کسی از حال و روز شهریار و دل او باخبر نیست و هیچکس نمیتواند به او کمک کند یا مشکلات او را حل کند.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای شاهزاده، از این کارها در دل خود فکر نکن.
هوش مصنوعی: گناه از ابتدا از او نمایان شد، زمانی که خداوند تو را خلق کرد.
هوش مصنوعی: آفرینش چنین نبوده که تو بپسندی و او را در دشت چین پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، او لشکری را نفرستاد تا بیدلیل و بیگناه، آنها را نابود کند.
هوش مصنوعی: تو هیچوقت به درستی نیواسپ را نشناختی و خودت هم بر پشت اسب او ندویدی.
هوش مصنوعی: اگر او به تو دسترسی پیدا کند، به یقین به خون تو خواهد هجوم آورد.
هوش مصنوعی: دو نفر وقتی در wrestling همدیگر را درگیر میکنند، بدون شک یکی از آنها به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی دو شخصیت برجسته و معروف وجود دارند، زمانه نمیتواند یکی از آنها را بر دیگری غالب کند.
هوش مصنوعی: تو هیچ نگرانی از این کار نداشته باش، و فراموش کن که فرزند ضحاک نیستی.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی این است که تنها فرزندی که از تو بترسد، میتواند به مقام و قدرت واقعی دست یابد. به طور کلی، به نظر میرسد که به نوعی تأکید بر این دارد که ریشه و اصل قدرت در وجود توست و تاج پادشاهی تنها متعلق به کسانی است که از تو فرمان میبرند.
هوش مصنوعی: پس از مرگ آنها، بر دوش دشمن خواهد افتاد آن بدی که به من رسید.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه چین به تو آسیب برساند، او تاج و تخت بزرگ را به دشمن میدهد.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند از زندگی و حکومت این پادشاه، به خوبی و آرامش دست یابد؟
هوش مصنوعی: شاه بزرگ دیوانه نشده است که به سمت گلهای از دام برود و گرگی را از کوه بترساند.
هوش مصنوعی: تو چشمان پادشاهی بلند مرتبه هستی که هیچ کس نمیتواند به قدر تو به خود نگاهی بیندازد.
هوش مصنوعی: هر زمان که تو دستور دهی، دوباره به مسیر درست برمیگردم و با قسمتی که خوردهام، میکوشم تا در خدمت شاه باشم.
هوش مصنوعی: هیچکس هرگز از کار تو فکر نخواهد کرد و به روی تو نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: به سوگند، هنگامی که شاه به مرگ پسرش دچار شد، همگان در غم و اندوه بودند و او خود احساس خرسندی میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی که سوگند گران و سنگینی بر دوش مردی باشد، کسی که دانایی و آگاهی دارد، به او کمک نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای فرزند عزیز، تو هم به خودت افتخار کن و در دل خود به دنبال شاه باش، هرگز از تلاش کوتاه نیا.
هوش مصنوعی: جز این نیست که شاید از نسل سواران بزرگ، یکی به دست تو دچار مشکل و نقصان شود.
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر تو آرام و شاد میشود و دیگر به یاد اسبهای نازنین نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: به او بگو که ای کسی که همیشه راست و درست عمل میکنی، داستانی را که دربارهات شنیدم شنیدم.
هوش مصنوعی: من هر چه تو بگویی را انجام میدهم، حتی اگر بخواهی زیر پای آتش بروم.
هوش مصنوعی: اما تو قسم بخور که هیچ چیز از من را در دل پنهان نداری.
هوش مصنوعی: اگر به شاه بگویی آنچه را که به من گفتی، باید به عهدی که بستهای جان و جسم خود را فدای آن کنی.
هوش مصنوعی: مرد experienced و باتجربهای سوگند خورد به خورشید و بر گنبد آبی آسمان.
هوش مصنوعی: به ماه و خورشید و جان و فرشته، اگر به تو بدی کنند، شاه باید تلاش کند.
هوش مصنوعی: من در این کار شریک تو نیستم و نمیخواهم داستان تو را تعریف کنم.
هوش مصنوعی: من به سوگندها جان او را محکم میکنم و برای تو به دست میآورم.
هوش مصنوعی: زمانی که دل از مردی سر به فرمانی میآورد، او به شدت longing و آرزو دارد که دوباره به حالت گذشتهاش برگردد و از لذتها و خواستههایش دست بکشد.
هوش مصنوعی: به او گفت کسی که تو را میشناسد: ای نیکوکار، در این زمان از این مکان مراقبت کن.
هوش مصنوعی: به من حمله کن و با شدت به من حملهآور تا نشان دهم که چگونه میتوانم در برابر تو ایستادگی کنم و به تو پشت کنم.
هوش مصنوعی: برای اینکه سپاه دشمن به ما شک نکند، بهتر است که در این زمان آشتی کنیم.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع، آنها با شدت و جدیت با یکدیگر درگیر میشوند و در دیگر زمانها، در حال فرار یا دوری از یکدیگر هستند.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از آسمان به سمت دریاچه هامون میتابد، شب تاریک بر کوه دشمن سایه میاندازد.
هوش مصنوعی: مردی به دیگر مردی گفت: ای شیر دل و دلیر، به خاطر تو، این شجاعت و دلیریام به کمال رسیده است.
هوش مصنوعی: اکنون به نزد پادشاه بازمیگردم تا با وفاداری، جان خود را برای او حفظ کنم.
هوش مصنوعی: از آن مکان به سرعت بازمیگردم به این مکان با نیرویی قوی.
هوش مصنوعی: یک شمع را بر سر نیزه میزنم، این علامت و نشانهای است که میان من و تو ارتباطی برقرار کند و همین تعبیر راز و رمز ماست.
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که من با نیروهای تو آمدهام تا کار را به سامان برسانم و مکان را آماده کنم،
هوش مصنوعی: دنیا و هر چیز مادی را ترک کن و رها کن، زیرا حقیقت و معنا به زودی به دستت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: تو باید سالم و تندرست به ما برسی، زیرا بدن دشمن و نقشههای بدخواهانه ضعیف هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.