بدو آتبین گفت کای تند مرد
زبان تو مغز مرا بنده کرد
بدان گه که بابت بیفگند خوار
به بیشه درون زار و بیچاره وار
اگر من تو را اندر آن تیره خاک
رها کردمی، گشته بودی هلاک
نه امروز بودی تو او را پسر
نه باب تو را نیز نام پدر
تو نیواسب را ز آن بکشتی درست
که او مر تو را خواست کشتن نخست
به من برسپاسی نباید نهاد
درِ داد بر خود بباید گشاد
اگر تو مر او نکشتی به جنگ
ندادی تو را او زمانی درنگ
گرامی پسر با تو همشیره بود
ز دل دوستی بر تو بر خیره بود
بیامد چنانچون برادر پَسَت
نکوهش کند زین همی هرکست
مر او را به بیهوده کردی تباه
به تو بازگردد ز هر سو گناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.