گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

بتم چو طره به رخسار خود فشان می‌کرد

بنفشه بر ورق لاله سایبان می‌کرد

اگر به دیدهٔ من عکس عارضش می‌دید

به شاخ هر مژه صد بلبل آشیان می‌کرد

به غیر نقطه، شیرینی لبش نگذاشت

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

حسنت به فتح کشور دل اهتمام کرد

اسباب شهریاری خود را تمام کرد

از زلف و خال، لشکر چین و حبش کشید

وز مژهٔ کشنده دو صف انتظام کرد

با فوجی از کرشمه، دو از غمزه، صد ز ناز

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چشم سیاه مستت با ما ببین چه ها کرد

با یک نگه دل و دین از دست ما رها کرد

یک بوسه خون بها کرد لعل لبش ندانم

گر دشمنی به دل داشت این دوستی چرا کرد؟

با هر نگاه و نازم صد بار کشت و خون ریخت

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد

غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد

آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم

به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد

ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد

نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد

اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی

دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد

ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

شادی من نه به خلد و نه به کوثر باشد

شادی آن جا طرب آن جاست که دلبر باشد

هر که دید آب حیات دهن دوست چو من

بگذرد از دل، اگر خضر پیمبر باشد

جای حیرت بود این خال سیه بر لب یار

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

دل دیوانه ای دارم دمی بی غم نخواهد شد

سر شوریده ای دارم به سامان هم نخواهد شد

دلارام من از روزی که آرام دلم برده

دلم یک دم نیارامد به من همدم نخواهد شد

به زلف خویشتن حال دلم زیر و زبر کردی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

مرا که دوش دو چشم از غم نگار تر آمد

پگاه آن که ستاره روان شود سحر آمد

چنان که گل شکفد سرو بالا از اثر ابر

ز گریه ام صنم من به خنده جلوه گر آمد

که هان مرغ «وفایی» شب فراق سرآمد

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

شکل و بالای ترا، یارب، چه شیرین بسته‌اند

کآفتابی را فراز سرو سیمین بسته‌اند

دلربا آمد خط از روی عرقناکت، مگر

دلربا زاده است و از مه عقد پروین بسته‌اند؟

زلف بر روی تو یا سر صفحهٔ گل مشک چین

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

در ازل سنبل گیسوی ترا شانه زدند

رقم شیفتگی بر من دیوانه زدند

من ازان روز خرابم که به خلوت گه حسن

سرمه ی ناز بر آن نرگس مستانه زدند

قبله ی راهب صد ساله شد از معجزه ات

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

بت من طره چو بر برگ سمن بر شکند

رونق ماه برد، قیمت عنبر شکند

گنه از چشم تو نبود ز دل آزردن ما

ترک چون مست بود شیشهٔ ساغر شکند

بسته زلف تو به هر حلقه هزاران دل زار

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

من توبه ز هر چه شیخ گوید پس ازین

صد بار اگر نماز و گر روزه بود

دورم مفکن ز دلستان بهر خدا

از بحر مگو که آب در کوزه بود

گر جان بدهم ز روی دلبر نظری

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

مستانه چو از میکده بیرون آید

خون دل عاشقان چو جیحون آید

در بزم دگر منت ساقی نکشم

آن مغ بچه تا با لب می گون آید

از باد وزان طره به رویش گویی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ای شکر اگر وانرسی خال مگس

زین جور که می کنی نداری غم کس

از مهر تو من هم ز تف کوره ی دل

برقی بفروزم نه تو مانی نه مگس

ای خواجه دگر شکر فشانی نکنی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

جانا شب دوش مرغکی غالیه فام

از بهر وفایی چه خوش افتاده به دام

یک پشت، دو هفت گردن و یازده رو

دو چار سر و دو شش قدم و هفت اندام

دو شهپر و سیزده دم و شش منقار

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

خوشا روزی ز دنیا دربه در بم

ز جستجوی عالم بی اثر بم

شبان و روز نالان در بیابان

حریف شب رو باد سحر بم

نفهمد هیچ کس نام و نشانم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

نگارینم! دل و جانم! حبیبم!

همه درد درونم را طبیبم

شنیدستم غریبان می نوازی

منت هم عاشقستم، هم غریبم

گناه نرگس و زلف دراز است

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هم چو شاهین به هوس بال و پری بگشادم

در سر سیر و تماشا سر خود بنهادم

ز آشیان شهپر سیاره کشی کردم راست

یک نظر جلوه کنان بر سر چرخ استادم

پس آینه چو طوطی به شکر بالیدم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

رنجیده ی یاران ز دوران گله دارم

آزرده ی خارم ز گلستان گله دارم

با زاغ و زغن هم قفسم کرده زمانه

از صحبت ناجنس به چندان گله دارم

چشم تو مرا کشت چو با ابرو و مژگان

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

من که در گوشه کاشانه دلی خوش دارم

پادشاهم دل خویش از چه مشوش دارم

یک طرف نغمه ی نی، یک طرف آوازه ی دف

یک طرف دیده به روی بت مهوش دارم

خلوت دل به خیال رخ و زلف دلبر

[...]

وفایی مهابادی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode