گنجور

 
وفایی مهابادی

حسنت به فتح کشور دل اهتمام کرد

اسباب شهریاری خود را تمام کرد

از زلف و خال، لشکر چین و حبش کشید

وز مژهٔ کشنده دو صف انتظام کرد

با فوجی از کرشمه، دو از غمزه، صد ز ناز

در گوشهٔ نگاه تو آمد قیام کرد

چشم تو زان میانه امیر نظام شد

با یک اشاره کار دل ما تمام کرد

مژگان که کرد روی به محراب ابروان

مانا برای شاه دعای دوام کرد

قربان زور پنجه ی حسنم که یک نظر

چندین هزار شه، چو «وفایی» غلام کرد

 
 
 
امیر معزی

تا شهریار دادگر آهنگ شام کرد

صبح مخالفان همه در شام‌شام کرد

پیرار بر عدو ظفر از سوی بلخ یافت

وامسال بر ظفر سفر از سوی شام‌ کرد

یک سال شد به شرق و دگر سال شد به غرب

[...]

حکیم نزاری

یارم ز در درآمد و بر من سلام کرد

درباب التفات بسی احترام کرد

دل خود نبود با من و جانم ز بس شتاب

بر پای جست و از سر عزت سلام کرد

پیشش به سر دویدم ودر بر گرفتمش

[...]

ناصر بخارایی

رفتی به باغ سرو به پیشت قیام کرد

دوتاه شد بنفشه و بر تو سلام کرد

سوسن زبان گشاد که گوید ثنای تو

چون انتها ندید زبان را به کام کرد

گل وام خواست از رخ خوب تو رنگ و بوی

[...]

جامی

آن سرو دی به قصد سلامم قیام کرد

شرط وفا و رسم تفقد تمام کرد

جای جواب خواستمش جان دهم چو او

دست ادب به سینه نهاد و سلام کرد

یک دم نکرد در نظر من مقام لیک

[...]

اهلی شیرازی

هردل که جز خیال تو در وی مقام کرد

خلوتسرای خاص ترا وقف عام کرد

تا خون خلق بر لب لعلت حلال شد

آب حیات بر همه عالم حرام کرد

از نوش وصل جان فلک سوختم زرشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه