گنجور

 
وفایی مهابادی

حسنت به فتح کشور دل اهتمام کرد

اسباب شهریاری خود را تمام کرد

از زلف و خال، لشکر چین و حبش کشید

وز مژهٔ کشنده دو صف انتظام کرد

با فوجی از کرشمه، دو از غمزه، صد ز ناز

در گوشهٔ نگاه تو آمد قیام کرد

چشم تو زان میانه امیر نظام شد

با یک اشاره کار دل ما تمام کرد

مژگان که کرد روی به محراب ابروان

مانا برای شاه دعای دوام کرد

قربان زور پنجه ی حسنم که یک نظر

چندین هزار شه، چو «وفایی» غلام کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode