آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد
غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد
آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم
به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد
ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی
زخم ها کرد به دل، خنجر جلاد نکرد
تا که را طلعت و بالای تو یغما که نساخت
راه گلزار نزد غارت شمشاد نکرد
پای بند غم تو کیست در آفاق که نیست
سرو را حسرت بالای تو آزاد نکرد
داغم از گریه که شد باعث رسوایی من
کیست کز دست جگر گوشه ی خود داد نکرد
تو شکر خنده چنانی که به هر جا گذری
نیست جایی که دهانت شکر آباد نکرد
سوخت از آه «وفایی» جگر سنگ، ولی:
اثری در دل آن ترک پری زاد نکرد!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و دردهای عاشقانه خود میگوید و به معشوقش اشاره میکند که حتی شکرخندش هم نتوانسته او را شاد کند. او بیان میکند که عاشقیاش بینتیجه است و زخمهای دلش هیچ کس را به درد نیاورده است. شاعر به زیباییهای معشوق و تاثیر بالای او بر دیگران اشاره میکند و حسرت میخورد که عشقش نتوانسته او را آزاد کند. در نهایت، از احساسات عمیق خود و تاثیری که این عشق بر زندگیاش گذاشته، سخن به میان میآورد و بیان میکند که درد دلش هیچ کس را بیتاثیر نگذاشته است.
هوش مصنوعی: آن لبخند شیرین ناشی از وصال، دلم را شاد نکرد، چون اگر کسی هم به یاد من نباشد، باز هم غفلت از این موضوع غمانگیز است.
هوش مصنوعی: من در غم تو، ای شاه خوبان، کارهایی کردم که فرهاد به خاطر لبخند شیرین تو هرگز نتوانست انجام دهد.
هوش مصنوعی: تو با ناز و عطر خود به قلب من زخم زدهای، اما این زخمها به شدت و خشونت خنجر کسی نبوده است.
هوش مصنوعی: تا کی زیبایی و چهرهات را نمیتوان دزدید؟ چون که هیچکس نتوانسته است به گلزار نزدیک شود و شمشاد را غارت کند.
هوش مصنوعی: کسی را که به غم تو گرفتار باشد در دنیا پیدا نمیکنی، چرا که هیچ درخت سرخی نتوانسته است به شوق زیبایی تو آزاد و رها شود.
هوش مصنوعی: ناراحتی من از این است که دلایل اشکهای من باعث خجالت من شدهاند.چه کسی میتواند بگوید که من به خاطر از دست دادن عزیزترین فردم چنین حالتی پیدا کردهام؟
هوش مصنوعی: تو آنقدر لبخند و شادی به چهره میآوری که در هر مکانی که قدم میگذاری، به گونهای زیبایی و شکرینی را به آنجا میآوری که هیچ جایی بدون تاثیر حضور تو نمیماند.
هوش مصنوعی: آه دلسوز «وفا» آنچنان تاثیرگذار بود که حتی سنگ هم از شدت احساسش سوخت، ولی با این حال، دل آن پرنده زیبای ترک هیچ تأثیری احساس نکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
[...]
لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد
کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد
می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل
به رگ جان کسی، نشتر فولاد نکرد
سرو ناز تو که عمر ابدی سایهٔ اوست
[...]
شاد باد آنکه ز ناشادی من یاد نکرد
شد ز ناشادی من شاد و مرا شاد نکرد
ناله ی من اثری در دل صیاد نکرد
پر و بالم نگشود از قفس آزاد نکرد
آه از آن شوخ که صد کشور آباد به جور
[...]
هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد
آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد
دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد
یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد
تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو
[...]
کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد
چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.