ای شکر اگر وانرسی خال مگس
زین جور که می کنی نداری غم کس
از مهر تو من هم ز تف کوره ی دل
برقی بفروزم نه تو مانی نه مگس
ای خواجه دگر شکر فشانی نکنی
طوطی نرهد ز دام این فکر و هوس
از مهر تو من هم به غراب آمیزم
در هم شکنم هم سر و هم پای قفس
محمل کش اگر چنین برانی شب و روز
بی چاره ی پیاده نشود قافله رس
از قهر تو من هم زدل آهی بکشم
کز نای شتر برآید آواز جرس
ای دوست اگر راه «وفایی» ندهی
تا بوسه زند بر قدمت یک دو نفس
از قهر تو من هم به خرابات روم
می گیرم دف و به نای و نی پیچم و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بلبل همی سرآید چون بارید
قالوس و قفل رومی و جالینوس
الله، به فریاد من بی کس رس
فضل و کرمت یار من بی کس بس
هر کس به کسی و حضرتی مینازد
جز حضرت تو ندارد این بی کس کس
ای کرده مرا خنده خریش همه کس
مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس
سبحان اله درین جوانی و هوس
روز و شبم اندیشه همین بودی بس
کاندر پیری ز من بباید کس را
خود پیر شدم مرا ببایست از کس
ای چون هستی برده دل من بهوس
چون بنشینم غم فراق تو نه بس
گر چون هستی بدستت آرم زین پس
پنهان کنمت چو نیستی از همه کس
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.