به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد
نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد
اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی
دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد
ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم
نماز عاشقان را در قیامت هم قضا باشد
به جز دلبر نمی گویم غم دل با کسی زان رو
غم دل با کسی گویم که با دل آشنا باشد
گرفتم قبله در دست آمد و عمری در احرامم
چه سود این سعی بی حاصل اگر دل بی صفا باشد
چنین از خنجر ناز تو خون می بارد از هر سو
به عالم هر که را بینی شهید کربلا باشد
به چشمان سیه بردی دل و دین «وفایی» را
ترا آهوی چین گفتم خطا نبود روا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج دل سخن میگوید و به حالتی از عشق و انتظار اشاره میکند که حاکی از بیتابی و yearning اوست. او از طرفی به اهمیت نگاه و محبت معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که حتی یک نگاه او میتواند همهی دردهایش را التیام بخشد. همچنین، عشق را به عبادت و نماز تشبیه میکند و میگوید که بدون عشق و صفای دل، تلاشها بیفایده است. به طور کلی، شاعر با استفاده از تصاویر قوی و استعارهها، احساسات عمیق عاشقانهاش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: دل به تنگ آمده و بیتاب است و جان به تنگ آمده و بیدارو. ای جان، به دل من نگاهی بینداز که فقط یک نگاه تو میتواند آرامشبخش باشد.
هوش مصنوعی: اگر در حالت یگانگیام از تنوع و کثرت دچار حیرت نشوم، پس باید دهانت پر از لبخند باشد تا به بقا و جاودانگی برسد.
هوش مصنوعی: از جایت بلند شو تا دور تو طواف کنم. در روز قیامت، حتی نماز عاشقان نیز به قضا میافتد.
هوش مصنوعی: جز محبوبم با کسی درباره غم دل صحبت نمیکنم، به همین خاطر، فقط با کسی که دلش با دل من آشنا باشد، غمهایم را در میان میگذارم.
هوش مصنوعی: وقتی قبله را پیدا کردم و در حال احرام هستم، چه فایدهای دارد اگر دل من پاک و صاف نباشد؟ این تلاش بیفایده است.
هوش مصنوعی: این خنجر نرم و نازک تو به قدری تاثیرگذار است که از هر طرف خون میریزد. هرکسی را که در دنیا ببینی، گویی در کربلا شهید شده است.
هوش مصنوعی: به چشمهای سیاه تو، دل و دینم را به تاراج بردی. به "وفایی" گفتم که تو مانند آهوهای چینی زیبا هستی و این کار من اشتباه نبود. باید بگویم که عملی که انجام دادم، قابل قبول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.