گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان

آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان

تن کی سبک پی از بند دل گرانان

خفته خبر ندارد سر در کنار جانان

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۱

 

آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم

داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم

رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم

بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم

می رود و نمی رود ناقه به زیر محملم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۲

 

تا شدی از کنار من نیست جز این دو حاصلم

اشک مدام ساغرم آه چراغ محفلم

با تو هلاک کام دل بی تو حیات مشکلم

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بردلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

دل همی خواست که ریزد سر و جان در پایت

اینک اندر پی خون تیغ به کف اعدایت

رخصت حرب گر از آن لب جان بخشایت

سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۴

 

دیدی آخر که فلک ریخت چه خاکی به سرم

کز سر نعش تو باید نگران درگذرم

اینک از کوی تو پیش آمده راه سفرم

می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم

خبر از پای ندارم که زمین می سپرم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۵

 

آه که شد برادرم غرقه به خون برابرم

خاک عجب مصیبتی ریخت زمانه برسرم

کاش از این خبر صبا قصه برد به مادرم

کشته برادر از جفا گشته اسیر خواهرم

وای که بی برادرم ساخت زمانه آخرم

[...]

صفایی جندقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱

 

خداوند ذوالجلال روان‌بخش ذوالکرم

بر آرنده حدوث بر آزنده قدم

منزه ز چون و چند مقدس ز کیف و کم

نه در بود او زوال نه در داد او ستم

کند هست هر چه را بهستی است مستحق

[...]

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در دریای سرمدی

 

شاهنشهی که بحر سخا راست گوهرا

مهر افسری که عرش خدا راست زیورا

حق را ولی و دخت نبی راست همسرا

بعد از نبی به خلق اوست رهبرا

زیرا که اوست لایق محراب و منبرا

[...]

ترکی شیرازی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۸ - مخمس در تضمین قصیدهٔ منوچهری

 

ایدون که جهان تیره تر از پر غراب است

وقت من از اندوه وز تیمار خراب است

چشم من از اندیشه این رنج پر آب است

«کامد شب و از خواب مرا رنج و عذاب است

ایدوست بیار آنچه مرا داروی خواب است»

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۳ - درد بی دوا

 

گفتم به یار غمزه چشم تو دلرباست

لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست

زلف تو عنبر است ز کوتش به ما رواست

ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست

عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست

[...]

حاجب شیرازی
 

شاطر عباس صبوحی » مخمّسات

 

ای زلف تو چون مار و رخ خوب تو چون گنج

بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج

از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج

دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج

بر باد شده در صدد روی تو، هر پنج

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۱

 

سرنوشت جبهه می‌دانیم نقش پات را

قسمت تقدیر می‌خوانیم ما غم‌هات را

باعث شور قیامت قامت رعنات را

رونق بازار شکر خنده لب‌هات را

نایب عیسی مریم لعل روح‌افزات را!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

عاقبت ابروی تو تاراج ایمان کرد و رفت

چشم مخمورت ز مستی غارت جان کرد و رفت

کعبه دل را رخت بگداخت ویران کرد و رفت

شربت لعلت خلل در شکرستان کرد و رفت

عکس رخسار تو صد آیینه حیران کرد و رفت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۳

 

تا به باغ حسن نخل قامتت شد جلوه‌گر

شاخ طوبی گشت از بار خجالت پرثمر

ز آتش غم سوخت قمری را سراپا بال و پر

سرو و شمشاد و صنوبر پیش پات انداخت سر

چشم نرگس شد به سوی باده حیرت اثر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۴

 

حلقه زنار شد تا زلف عنبرسای تو

خون مردم ریخت یکسر نرگس شهلای تو

سرو و طوبی شد خجل از آن قد بالای تو

ای که یوسف را به بازار آورد سودای تو

معجز عیسی نماید لعل جان‌افزای تو!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی

 

چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی

دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی

از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی

تا کی ای دلبر دلم بی‌موجبی غمگین کنی

گریه‌های تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

چین ابرو خون چکاند مد احسان تو را

آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را

خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را

شرم حسن آیینه داند روی تابان تو را

چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم

 

قماش ناله را با ناقه تمکین درا کردم

فغان را سایبان محمل راه صدا کردم

به آهنگ جرس فریاد «عشاق» از نوا کردم

خموشی را ز بن دادم ادب را بی‌ابا کردم

به جانان هرچه باداباد عرض مدعا کردم!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۸ - بر غزل شمس الدین شاهین

 

جعد طره‌اش دیدم خاطرم پریشان شد

یاد عارضش کردم کلبه‌ام گلستان شد

درس محنتش خواندم مشکلاتم آسان شد

محو جلوه‌اش گشتم تا رخش نمایان شد

رفتم آنقدر از خود کآیینه به سامان شد!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۹ - بر غزل گلشنی بخارایی

 

به ایمان آورد کفر سر زلف تو ایمان را

تسلسل‌ها به دور ماه رویت اهل دوران را

به قیمت بشکند مرجان گفتار تو مرجان را

به آتش افکند لعل لبت لعل بدخشان را

قد سرو تو بنشاند ز پا سرو گلستان را

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode