گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

بیا دور ساقی بگیریم جامی

که دوران گردون نگردد به کامی

بیا و بیاسا به میخانه کآنجا

نه گنجی نه رنجی، نه ننگی نه نامی

بیا تا ببینی به رویی و مویی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

تو بدین شکل و شمایل که به خود می‌نگری

جای آن است که بر ما به تکبر گذری

گر نه خود جان منی از چه برون می نایی

گر نه خود عمر منی از چه بغفلت گذری

من چنان رفته ام از خود که زخود بی خبرم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

ای روی دلارایت آرایش زیبایی

زیباتر از این رو چیست تا خود بوی آرایی

رویی که جهانسوز است با غازه چه افروزی

زلفی که دلاویز است زآویزه چه پیرایی

ذکر تو فراغ من از مشغله ی تنها

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

من در این جمع و پریشان دلم از غوغایی

دیده جایی نگران دارم و خاطر جایی

گر هلاکم طلبد دوست چه پرهیز ز خصم

ور نجاتم طلبد از که دگر پروایی

عزت این بس که مرا بندهٔ خود می‌خوانی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

بیا از دور ساقی گیر جامی

که دور جم نمی ارزد بجامی

از این زلفش همی بینم بدان زلف

چو مرغی کافتد از دامی بدامی

ببازاری فتادستم که ندهند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

مرهم دل‌های ریش از مشک ناب آورده‌ای

یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آورده‌ای

زلف مشک‌افشان بر آن عارض پریشان کرده‌ای

یا عیان در ظلمت شب آفتاب آورده‌ای

جز نیاز و جز تظلم از کسی نادیده‌ای

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

سرم خوش است برآنم که از سر مستی

سری بر آورم از جیب و زاستین دستی

هوای سرکشی و لاف عاشقی حاشا

که سیل ره نبرد جز بجانب پستی

جمال روی تو راز دل منست مگر

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

من فاش کنم غم نهانی

حاشا نکنم که خود تو دانی

با تو بزبان چه راز گویم

هم راز منی تو هم زبانی

نیک و بد من تو میشناسی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

زهر سو بر بن در بینوایی

خداوندان فضل آخر عطایی

بدین بیگانگان سر چون توان برد

مگر دستم بگیرد آشنایی

ز ما تا کوی او راهیست پنهان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

روزها رفت و نکردی بسوی ما نظری

خبرت باد که عمریست زما بی خبری

بر سر راه تو تا چند نشینم که مرا

بتحسر بگذاری بتکبر گذری

گر تو بر من بسر زلف پریشان نازی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای جم از این می اگر جامی زنی

دست یازد بر تو کی اهریمنی

از رکابی گر بر انگیزی کمیت

باز داری چرخ را از توسنی

دست بر کاری زدن بیحاصلی ست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

یک بار نخواندند و نگفتند کجایی

تا چند توان رفتن تا خوانده بجایی

ترسم ز خرابی دل ای دوست که گویند

این خانه نبودست در آن خانه خدایی

تا غیر شود شاد ز آزردگی من

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

شب تیره وره سخت، چنین سست چرایی

بشتاب اگر بر اثر ناقه ی مایی

زاندیشه ی رهزن بود این راهبران را

در دست نه شمعی و نه بر ناقه درایی

رهبر ز پس قافله و راهرو از پیش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

این شهد نمیرسد بکامی

این صید نمی فتد بدامی

سد جو برهش ز دیده بستم

این سرو نمیکند خرامی

دستم رسد ار بچین زلفش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

ای نفس اگر بخود نفسی نیک بنگری

مقصود خود ز خود طلبی نی ز دیگری

هرچ آن فزون ز درک تو افزون ز قصد تست

وز آنچه مدرک تو بود کی تو کمتری

بیخود شو آنگه از خود مقصود خود طلب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

در عشق روانیست نه دعوی نه گواهی

فرسوده دلی باید و آسوده نگاهی

دیدیم چو روی تو دگر هیچ ندیدیم

بستیم نظر از همه عالم به نگاهی

از دوزخ عشقم مگر آرند عقوبت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

ما را که جام نبود رنجیم کی ز سنگی

آن کس که نام دارد گو رنجه شو ز ننگی

ز ابنای دهر ما را غیر از ستم طمع نیست

دیوانه‌ایم و سرخوش از کودکان به سنگی

در بوستان چو مزکوم در گلستان چو اعمی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

نه دل به دست یاری نه سر به زیر باری

آسوده بایدم زیست یک چند بر کناری

خرم به روزگاران از دوستان بخشمی

خرسند در بهاران از بوستان بخاری

آیینه دل ما دیریست تا ندیدست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

نبود عجب ار برقی در خرمن ما بینی

باشد عجب ار برگی در گلشن ما بینی

دیوانگی ما را امروز مبین، فرداست

کان سلسله ی مشکین در گردن ما بینی

جز جام سفالینم خشتی دو ببالین نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

با ما سخن ز نیک و بد کار می‌کنی

ما را گمان مردم هشیار می‌کنی

من با تو قالب تهیم سوی من ببین

از شرم اگر تو روی به دیوار می‌کنی

تنها نه دل ز من به نگاهی گرفته‌ای

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
sunny dark_mode