بیا دور ساقی بگیریم جامی
که دوران گردون نگردد به کامی
بیا و بیاسا به میخانه کآنجا
نه گنجی نه رنجی، نه ننگی نه نامی
بیا تا ببینی به رویی و مویی
چه خواهی ز صبحی چه جویی ز شامی
بنازم به بزمی که سازند سرخوش
یکی را به سنگی یکی را به جامی
بهاری که بینی خزان دارد از پی
اگر مرغ شاخی اگر صید دامی
سحر خفته بودند یاران دریغا
که باد صبا داشت از وی پیامی
غم اوست امروز و فرداست دوزخ
کشندم به آتش از آتش که خامی
من از تو، تو از من گریزی نباشد
مرا خواجه باید تو را هم غلامی
نشاطا بهارت خزان دارد از پی
اگر مرغ شاخی وگر صید دامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به شادی و خوشی در میخانه و کنار هم بودن است. شاعر از معشوق میخواهد که با هم جام بگیرند و از غم و رنج دور شوند. او به زیبایی و لذت زندگی تأکید میکند و از گذرای زندگی و خوشیهای آن یاد میکند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که خوشیها و غمها همواره در کنار یکدیگر هستند و از این رو باید از لحظهها بهره برد.
هوش مصنوعی: بیا با هم دور ساقی جمع شویم و جامی بنوشیم که دوران زندگی به خواستهامان تغییر نکند.
هوش مصنوعی: بیا و استراحت کن در میخانه، زیرا در آنجا نه ثروتی وجود دارد و نه زحمتی، نه عیب و ننگی هست و نه نام و شهرتی.
هوش مصنوعی: بیایید تا ببینید که با داشتن ظاهری زیبا و موی خوشحالتی، چه چیزهایی از صبح تا شب میتوان خواهش کرد و به دنبال چه چیزهایی میتوانید باشید.
هوش مصنوعی: در این بیس خوشی و شادمانی در یک محفل یا مجلس را توصیف میکند. در این مجلس، بسته به حال و شرایط هر فرد، برخی با سنگی و برخی دیگر با جامی به سرور و شادی میپردازند. این به معنای این است که هر کس به نوعی از لذت و خوشحالی بهره میبرد، خواه با چالش و سختی (مثل سنگ) یا با شادی و سرور (مثل جام).
هوش مصنوعی: بهاری که میبینی، در واقع نشانههای خزان را دارد. اگر پرندهای روی درختی نشسته باشد، ممکن است در حال شکار باشد.
هوش مصنوعی: دوستان در بامداد خواب بودند و افسوس که باد صبا پیامی از او داشت.
هوش مصنوعی: امروز و فردا به خاطر غم او، در آتش دوزخ زجر میکشم، چون از آتش عشقش هنوز ناآگاه و خام هستم.
هوش مصنوعی: من و تو نمیتوانیم از هم فاصله بگیریم و جدا شویم. من نیاز دارم که تو برای من یک سروری و در عوض تو هم به یک کسی که اطاعت کند، نیاز داری.
هوش مصنوعی: بهار شاداب جلوههای خود را از دست میدهد، اگر پرندهای بر روی شاخهای نباشد یا اگر شکارچی دام خود را پهن نکرده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه کن سحرگه به زرین حسامی
نهان کرده در لاژوردین نیامی
که خوش خوش برآردش ازو دست عالم
چو برقی که بیرون کشی از غمامی
یکی گند پیر است شب زشت و زنگی
[...]
در ایام سلطان حسین، آنکه نامش
سرآمد بعدل از سلاطین نامی
شنیدم: وحید زمان عبد رحمن
چه الطاف آن خسروش گشت حامی
چنان در فن نظم شد شهره آخر
[...]
یکی مرغ زیرک، ز کوتاه بامی
نظر کرد روزی، بگسترده دامی
بسان ره اهرمن، پیچ پیچی
بکردار نطعی، ز خون سرخ فامی
همه پیچ و تابش، عیان گیروداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.