گنجور

 
نشاط اصفهانی

با ما سخن ز نیک و بد کار می‌کنی

ما را گمان مردم هشیار می‌کنی

من با تو قالب تهیم سوی من ببین

از شرم اگر تو روی به دیوار می‌کنی

تنها نه دل ز من به نگاهی گرفته‌ای

در شهر ازین معامله بسیار می‌کنی

من از فریب دانه نیفتاده‌ام به دام

تو سنگ می‌زنی و گرفتار می‌کنی

شاید پسندت افتد با دوستان وفا

گاهی نکرده‌ای تو و انکار می‌کنی

تو آب جویباری و ما عکس شاخسار

ما ایستاده‌ایم و تو رفتار می‌کنی

ما همچو عکس توتی لب‌بسته از بیان

تو در قفای آینه گفتار می‌کنی

تا کی ز عشق روی نکویان سخن نشاط

ما را به درد خویش گرفتار می‌کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode