زهر سو بر بن در بینوایی
خداوندان فضل آخر عطایی
بدین بیگانگان سر چون توان برد
مگر دستم بگیرد آشنایی
ز ما تا کوی او راهیست پنهان
که در وی می نگنجد رهنمایی
برون از دهر باید شد نه از شهر
زخود باید شدن نه از سرایی
چه سود از سر بصحرا بر نهادن
اگر سر مینهی باری به پایی
بروز باز پس از ما چه خواهند
چه خواهد پادشاهی از گدایی
اگر تیغم زنی یا جام بخشی
نمیآید ز من جز مرحبایی
نشاط از تو خطا از وی صوابست
مجو جز این صوابی یا خطایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ وضعیت انسانی در جهان و جستجوی حقیقت و معنای زندگی است. شاعر از فقر و ناامیدی گلهمند است و بر این نکته تأکیید میکند که برای رسیدن به نیکویی و فضل الهی باید از دنیا و مظاهر آن فاصله گرفت. او اشاره میکند که کاروان زندگی را نمیتوان با دیوانگان و بیگانگان پیش برد و نیاز به آشنایی و رهنما دارد. در نهایت، شاعر به این حقیقت میرسد که خوشی و نشاط از خداوند و برکت اوست و نه از دستاوردهای دنیوی. لذا تنها خداوند میتواند راهنمایی حقیقی باشد و آدمی باید سعی کند خود را از قید و بندهای دنیا رها کند تا به سرمنزل مقصود برسد.
هوش مصنوعی: از هر سو در دروازهٔ بیچارگی، کسانی که دارای فضل و کرم هستند، در نهایت لطف و بخشش خود را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با بیگانگان صحبت کنم مگر آنکه کسی آشنا به من کمک کند؟
هوش مصنوعی: بین ما و مکان او راهی پنهان وجود دارد که در آن جا نمیتوان به راهنمایی پرداخت.
هوش مصنوعی: باید از زمان و دنیای بیرون فاصله گرفت، نه از وطن و جایی که در آن زندگی میکنیم. باید به درون خود نگاهی بیندازیم و به خودشناسی برسیم، نه اینکه فقط به محیط و دنیای اطرافمان توجه کنیم.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که سر خود را در بیابان بگذاری، اگر بر دوش تو باری سنگین باشد؟
هوش مصنوعی: پس از ما چه بر سر دنیا خواهد آمد؟ آیا پادشاهی به وجود خواهد آمد یا همه چیز به گدایی و بینوایی خواهد انجامید؟
هوش مصنوعی: اگر تو شمشیر بزنی یا جامی به من بدهی، از جانب من چیزی جز خیرخواهی و دوستی نمیشنوی.
هوش مصنوعی: شادی و نشاط از تو ناشی میشود، اما هر اشتباهی که پیش میآید، مربوط به اوست. بنابراین، نباید فقط به موفقیت یا اشتباهات دیگران نگاه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.