گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - فی المدیحه

 

ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست

چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست

ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست

نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست

بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر

[...]

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست

وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت

یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست

تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - مدح یوسف‌بن احمد مسعود شاه

 

ای بنده ره شوق ملک بی خطری نیست

از جان قدمی ساز که به زین سفری نیست

تیریست بلا در روش عشق که هرگز

جز دیدهٔ درویش مر او را سپری نیست

از خود غذایی ساز پس آنگاه بره پوی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست

حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست

از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما

یک زاویه‌ای نیست که پر خون جگری نیست

آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید

[...]

سنایی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹

 

در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست

وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست

عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت

بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست

جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند

[...]

عطار
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

از سوز دل مات همانا خبری نیست

کاین ناله شب‌های مرا خود سحری نیست

هستند تو را عاشق بسیار ولیکن

دل‌سوخته در عشق تو چون من دگری نیست

از بهر دوای دل پر درد ضعیفم

[...]

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٩

 

ای خرده شناسان که بانواع فضایل

ارباب شرف را چو شما راهبری نیست

حیف است که با این هنر و فضل شما را

از حال دل مردم دانا خبری نیست

سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است

[...]

ابن یمین
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۴۵

 

عمری ست که بر منتظرانت نظری نیست

وز حال دل بی خبرانت خبری نیست

یا در تو اثر می نکند آه جگرسوز

یا ناله دلسوختگان را اثری نیست

نومید مگردان ز در خویش کسی را

[...]

جلال عضد
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

گر یار مرا با من مسکین نظری نیست

ما را گله از بخت خود است از دگری نیست

اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش

اندیشه از آن است که با ماش سری نیست

دی بر اثر او رمقی داشتم از جان

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

از حال پریشان من او را خبری نیست

یا هست و به دلسوختگانش نظری نیست

گویند که دارد اثری آه دل ریش

فریاد که آه دل ما را اثری نیست

در ره گذرش خاک شدم تا گذر آرد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

از حال پریشان من او را خبری نیست

یا هست و بر احوال جهانش نظری نیست

تیر غم تو در سپر جان چو گذر کرد

بر خاک درت بهتر از این جان سپری نیست

ما جان و دل دیده به راه تو نهادیم

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

از یار سفر کرده کسی را خبری نیست

کان ماه مسافر بهمه کوی و دری نیست

مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه

بر یار توکل کن، اگر هم خطری نیست

آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

در صومعه و دیر مغان هیچ سری نیست

کز آتش عشق تو در آن سر شرری نیست

ذرات جهان آینه سر الهند

در کوچه ما عاشق صاحب نظری نیست

در مجلس زهاد خبر جستم از آن یار

[...]

قاسم انوار
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

نخل طلبم هیچ مرا برگ و بری نیست

فرزند خزانم ز بهارم خبری نیست

از باغ وفا مگذر اگر تشنه کامی

کآنجا همه گر بید بود بی‌ثمری نیست

بر بام و در دوست تجلی نفشاندند

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۱

 

در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست

غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست

در قافله فرد روان بار ندارم

هر چند به جز سایه مرا همسفری نیست

در پله سنگ است گهر بی نظر پاک

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

در خشک و ترِ طاعت ما چشم تری نیست

گر زاهدی خشک نه دامان تری نیست

آشفتگی طّرة او بی‌سببی نیست

گویا به پریشانی دل‌هاش سری نیست

عطری نفس‌ارای مشامست، مگر باز

[...]

فیاض لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

با خلق مجازی ز حقیقت خبری نیست

ز آن روی در ایشان ز محبت اثری نیست

سعیدا
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن را که به کف سیمی و در دست زری نیست

در بر بت سیمن بر و زرین کمری نیست

شادم که مرا یار اگر از سر یاری

باری نظرش نیست نظر با دگری نیست

هرگز سحری نیست شب تیره ی ما را

[...]

رفیق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶۶

 

ما را که بجز بر رخ خوبت نظری نیست

جز خاک کف پای تو کحل البصری نیست

شاها ز عطای تو کجا چشم بپوشم

هر چند ترا بر دل مسکین نظری نیست

چون مرغ دل از گوشه بام تو نخیرد

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

سرتاسر عالم به تن امروز سری نیست

کز خاک در شاه جهانش اثری نیست

در کار دل غم‌زدگانت نظری نیست

یا از من دل‌خسته هنوزت خبری نیست

حیرت‌زده می‌دید به حال من و می‌گفت

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode