عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد
در هستی خویشم به سر تو که سری نیست
بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد
هر چند که آرام تو جز باد گری نیست
در بند خسی وین عجبی نیست که امروز
اسبی که به کار آید بی داغ خری نیست
خصم به بدی گفتن من لب چه گشاید
من بنده مقرم که خود از من بتری نیست
بسیار جفا هات رسیدست به رویم
المنة الله که ترا دردسری نیست
بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن
دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست
بسیار گذر کرد در آفاق سنایی
افتاد به دام تو و از تو گذری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق و پیچیده عشق میپردازد. شاعر تاکید میکند که عشق به محبوب، بدین سادگیها نیست و تنها با یک نگاه از سوی معشوق جلب نمیشود. او از درد و رنجی که به خاطر عشق میکشد سخن میگوید و اذعان میکند که در عشق واقعی، دیگر هیچ چیز نمیتواند او را خوشحال کند. شاعر به بیوفایی و مشکلات ناشی از عشق اشاره میکند و درمییابد که هیچ کس نمیتواند مثل معشوقش برای او دلسوز باشد. در نهایت، او به ناامیدی از عشق و وابستگی عمیقی که به محبوب دارد، میپردازد.
هوش مصنوعی: عشق تو به خاطر چیزهای ناچیز نیست و ارتباط با لبهای تو برای هر کسی که بیخبر است مناسب نیست.
هوش مصنوعی: با اینکه مدام به حقیقت نگاه میکنم، اما یک لحظه هم از طرف تو نگاهی به دل ما نمیافتد.
هوش مصنوعی: زمانی که از دایرهٔ پیمان و وعدهها بیرون رفتی، در وجود من چیزی نمانده است؛ زیرا سر من به تو وابسته است و حالا که تو نیستی، هیچ چیز باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: برای تو ناز و کرشمهای نمیآورم و دیگر به یاد تو نخواهم بود، هرچند که آرامش تو بیشتر از وزش بادی نیست.
هوش مصنوعی: توی زندگی، اگر به چیزهای سست و بیارزش متکی باشی، عجیب نیست که امروز به چیزی نیاز داشته باشی که خود را به خوبی نشان نمیدهد و نشانهای از ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن بخواهد به من بد بگوید، چه چیزی میتواند بگوید؟ من بندهای humble هستم و کسانی که از من پایینترند، وجود دارند.
هوش مصنوعی: من با زحمات و سختیهای زیادی مواجه شدم، اما شکر خدا که تو برای من مشکل یا دردسری نداری.
هوش مصنوعی: در سراسر دنیا چیزهای زیادی وجود دارد که میتواند ما را شگفتزده کند، اما چیزی که بیشتر از عشق من و تو ما را تحت تأثیر قرار میدهد و دل ما را به درد میآورد، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سنایی در سفرهایش در جهان بسیار تجربه کرد و در نهایت به دام محبت تو گرفتار شد و دیگر راهی برای رهایی از این محبت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست
چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست
نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست
بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر
[...]
ای بنده ره شوق ملک بی خطری نیست
از جان قدمی ساز که به زین سفری نیست
تیریست بلا در روش عشق که هرگز
جز دیدهٔ درویش مر او را سپری نیست
از خود غذایی ساز پس آنگاه بره پوی
[...]
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
[...]
از سوز دل مات همانا خبری نیست
کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
هستند تو را عاشق بسیار ولیکن
دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست
از بهر دوای دل پر درد ضعیفم
[...]
ای خرده شناسان که بانواع فضایل
ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
حیف است که با این هنر و فضل شما را
از حال دل مردم دانا خبری نیست
سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.