گنجور

 
ابن یمین

ای خرده شناسان که بانواع فضایل

ارباب شرف را چو شما راهبری نیست

حیف است که با این هنر و فضل شما را

از حال دل مردم دانا خبری نیست

سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است

گنجی که از او دولت صاحبنظری نیست

باوی سخن خوش بتوان گفت که او را

گر در کف احسان شما سیم و زری نیست

محرومی ما هم زگدا همتی ماست

ما را لگد از بخت خودست از دگری نیست

 
 
 
قطران تبریزی

ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست

چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست

ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست

نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست

بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر

[...]

سنایی

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست

وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت

یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست

تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عطار

در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست

وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست

عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت

بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست

جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند

[...]

همام تبریزی

از سوز دل مات همانا خبری نیست

کاین ناله شب‌های مرا خود سحری نیست

هستند تو را عاشق بسیار ولیکن

دل‌سوخته در عشق تو چون من دگری نیست

از بهر دوای دل پر درد ضعیفم

[...]

کمال خجندی

گر یار مرا با من مسکین نظری نیست

ما را گله از بخت خود است از دگری نیست

اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش

اندیشه از آن است که با ماش سری نیست

دی بر اثر او رمقی داشتم از جان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه