گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۴

 

امروز در این شهر نفیر است و فغانی

از جادوی چشم یکی شعبده خوانی

در شهر به هر گوشه یکی حلقه به گوشی است

از عشق چنین حلقه ربا چرب زبانی

بی‌زخم نیابی تو در این شهر یکی دل

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است

 

بربود دلم در چمنی سرو روانی

زرین کمری، سیمبری، موی میانی

خورشیدوشی، ماهرخی، زهره جبینی

یاقوت لبی، سنگدلی، تنگ دهانی

عیسی نفسی، خضر رهی، یوسف عهدی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی

هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی

شکرانهٔ زور آوری روز جوانی

آنست که قدر پدر پیر بدانی

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۵

 

قندست ندانم دهن تنگ فلانی

یا خود شکرست آن شکرستان، نه دهانی

چندین شکر اندر دهنی نادره گنجد

وین نادره بین کز دهنش نیست نشانی

بر سینه هر دل که زند جان نبرد زان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۶

 

باز آمده‌ام تشنه لبی خشک دهانی

آشفته سری در هوسِ پسته دهانی

از من رمقی بیش نمانده‌ست کی‌ام من

مجروح تنی خسته دلی سوخته جانی

گر هیچ به سر وقتِ من آید به عیادت

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

ایعارض مه پیکر تو صورت جانی

وی پسته شیرین سخنت شور جهانی

گلزار رخت هست چنان تازه بهاری

کورا خللی نیست زهر باد خزانی

تابان رخ چونماه تو از زلف چو عقرب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

ایزلف تو سر تا قدم آشوب جهانی

وی در چمن حسن قدت سرو روانی

یکنقطه موهوم سخنگوی نمودی

در دایره ماه که این هست دهانی

چون سایه رخسار تو خورشید ندیدست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

ای آنکه بخوبی بمه چارده مانی

از دیده چرا همچو هلالی تو نهانی

هستی صنما غایت آمال و امانی

افسوس که غارتگر ایمان و امانی

بس صافتر و پاکتر از آب روانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

دی بر در دلدار نشستیم زمانی

گفتیم بگوئید که اینجاست فلانی

آنعاشق سرگشته که جز زلف تو کس را

ز آشفتگی حال دلش نیست نشانی

چون نام من شیفته بشنید نگارم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣۶

 

در قصه شنیدیم کزین پیش بزرگی

یک بدره زر داد بیک بیت فلانی

ما هم بطمع پیش بزرگان زمانه

بستیم میانی و گشادیم زبانی

بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی

جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی

کردم گله زین چرخ سیه روی بداختر

کز بهر دو قرصم به جهان چند دوانی

جان من دلسوخته را هیچ مرادی

[...]

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۴

 

سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی

هر وصف که آید به زبانم به از آنی

آرام دلی دفع غمی مرهم دردی

بار کهنی عمر نویی مونس جانی

گر دوست بود جان و جهان نیز خوش ای دوست

[...]

کمال خجندی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵

 

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

شیرین‌تر از آنی به شکرخنده که گویم

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۴

 

تنها نه منم عاشق تو بلکه جهانی

گر جان طلبی هان بسپارند روانی

هر سو که نظر می کنم ای نور دو چشمم

بینم چو خودی بر سر کویت نگرانی

گر نام من ای یار بر آید به زبانت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶

 

ای آتش سودای تو در جان جهانی

وی از تو بهر گوشه خروشی و فغانی

از درد تو خواهم که دمی زار بگریم

گر زانکه بجانم دهد این آتش امانی

هر کس بجهان مرتبه ای دارد و مالی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷

 

ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی

می نوش می ناب بگل بانگ اغانی

سودن سر خود بر در می خانه فراوان

سودیست که اسرار خرابات بدانی

اسرار خرابات که اسرار عظیمست

[...]

قاسم انوار
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

ای بی خبر از سوز دل و داغ نهانی

ما قصه خود با تو بگفتیم، تو دانی

دل مینگرد سوی تو، جان میرود از دست

داریم از اینروی بسی دل نگرانی

ای شمع، که ما را به سخن شیفته کردی

[...]

امیر شاهی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

شد باز به دیدار سحر چشم جهانی

بیدار نشد بخت عجب خواب گرانی

ما را خبر از محنت و اندوه زمانه

وقت است که بی یاد تو باشیم زمانی

شک نیست که طفل ره ارباب طریق است

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی

هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی

روشن به تو گویم که شب قدر کدام است

گر زانکه تو ادراک شب قدر توانی

آنست شب قدر که بر جان محمد

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۴ - عمارهٔ مروزی

 

اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن

تا بر لب تو بوسه زنم چونش بخوانی

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode