تنها نه منم عاشق تو بلکه جهانی
گر جان طلبی هان بسپارند روانی
هر سو که نظر می کنم ای نور دو چشمم
بینم چو خودی بر سر کویت نگرانی
گر نام من ای یار بر آید به زبانت
در هر دو جهان یابم از آن نام و نشانی
خواهی که به پیری رسی ای جان ز جوانی
زنهار مکن قصد دل هیچ جوانی
این علم معانیست که کردیم بیانش
خود خوشتر از این قول که کرده است بیانی
ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
بی نقش خیال تو نباشیم زمانی
در آینهٔ دیدهٔ سید همه بینند
آن نور که دیدیم در این دیده عیانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر ابراز میکند که عشق او به معشوق تنها منحصر به خود او نیست و جهانیان نیز عاشق او هستند. شاعر به زیبایی معشوقش اشاره میکند و میگوید که در هر جا به او نگاه کند، نشانی از معشوق میبیند. او به یار خود میگوید که اگر نام او به زبان آید، اثرش در دو جهان قابل مشاهده خواهد بود. شاعر همچنین به جوانی و پیری اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به عشق جوانان فکر نکند. در پایان، او بیان میکند که عشق و خیال معشوق در وجود او نقش بسته است و بدون وجود او، هیچ حسی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که به عشق تو گرفتار شدهام، بلکه جهانی از عاشقان وجود دارد که اگر تو بخواهی، جانشان را برای تو میسپارند.
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، ای روشنی چشمهایم، میبینم که در کنار خیابان تو، احساس نگرانی و دلواپسی دارم.
هوش مصنوعی: اگر نام من، ای دوست، بر زبان تو بیفتد، در هر دو جهان به خاطر آن نام و نشانی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به پیری برسی، ای جان، از جوانیات مراقب باش و به دل هیچ جوانی نگاه نکن.
هوش مصنوعی: این دانش و معانی را که توضیح دادیم، خود این بیان و تشریح از گفتن و گفتار بهتر و زیباتر است.
هوش مصنوعی: ما در دیدگانمان تصویر تو را به صورت خیال ترسیم میکنیم و بدون خیال تو، نه شکلی داریم و نه وجودی، هرگز.
هوش مصنوعی: در نگاه سید، همگان میتوانند آن نوری را مشاهده کنند که ما با چشمان خود در این دنیا مشاهده کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.