ای بی خبر از سوز دل و داغ نهانی
ما قصه خود با تو بگفتیم، تو دانی
دل مینگرد سوی تو، جان میرود از دست
داریم از اینروی بسی دل نگرانی
ای شمع، که ما را به سخن شیفته کردی
پروانه خود را مکش از چرب زبانی
ما حال دل از گریه بجایی نرساندیم
ای ناله، تو شاید که بجایی برسانی
عمری است که با عارض تو شمع بدعویست
وقتست که او را پی کاری بنشانی
چون غنچه، ز خوناب درون لب نگشادیم
افسوس که بر باد شد ایام جوانی
چون دفتر گل، سر بسر از گفته شاهی
هر جا ورقی باز کنی، خون بچکانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان افکار و احساسات عمیق عاشقانه و عواطف دردناک شاعر اشاره دارد. شاعر از ناکامیها و دلتنگیهای خود برای محبوب سخن میگوید و به سوز دل و غم نهانی اشاره میکند. او از عشق و وابستگیاش به محبوب سخن میگوید و نگرانیهای خود را ابراز میکند. شاعر به شمع و پروانه تشبیه میشود که در دنیای عشق، شمع به محبوب و پروانه به خود شاعر اشاره دارد. همچنین به ناپایداری ایام جوانی و افسوس بابت از دست رفتن فرصتها اشاره میکند. در نهایت، شاعر از درد و رنج خود مینالد و امید دارد که نالهاش به جایی برسد.
هوش مصنوعی: ای آنکه از درد و غم پنهانی ما بیخبری، ما داستان خود را با تو در میان گذاشتیم و تو از آن مطلع هستی.
هوش مصنوعی: دل به سوی تو میتراود و جانم در حال رفتن است؛ از این طرف نگرانیهای بسیاری در دل دارم.
هوش مصنوعی: ای شمع، تو با گفتارت ما را مجذوب خود کردی، اما پروانه را به خاطر زبان شیرینت به خود مگیر.
هوش مصنوعی: ما با گریه کردن نتوانستیم به نتیجهای برسیم، اما ای ناله، شاید تو بتوانی ما را به جایی برسانی.
هوش مصنوعی: سالهاست که چراغ شمع همچنان به خاطر چهره تو روشن است، وقت آن رسیده که او را به کار دیگری مشغول کنی.
هوش مصنوعی: ما چون غنچهای که درونش پر از غم و اندوه است، هیچگاه لب به سخن نگشودیم. افسوس که روزهای جوانیمان به هدر رفت.
هوش مصنوعی: هر جا که به مطالب و گفتگوهای پادشاه نگاه بیندازی، مثل دفتر گل که پر از زیبایی است، متوجه خواهی شد که در پس این زیباییها، دردی و غمی نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.