ای آتش سودای تو در جان جهانی
وی از تو بهر گوشه خروشی و فغانی
از درد تو خواهم که دمی زار بگریم
گر زانکه بجانم دهد این آتش امانی
هر کس بجهان مرتبه ای دارد و مالی
ماییم و هوای تو و سودا زده جانی
منعم مکن ار بنگرمت، زانکه نشاید
زان حسن دل افروز تو منع نگرانی
گر بی تو زیانند گروهی و ندانند
در مذهب ما بدتر ازین نیست زیانی
در دوزخ اگر پرتوی از حسن تو تابد
دوزخ شود از پرتو حسن تو جنانی
گر خوان غمت فوت شود از دل قاسم
فریاد بر آرد که: دو صد کاسه بنانی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و longing (اشتیاق) نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از آتش عشق خود سخن میگوید که در جان او شعلهور است و این احساس درد و اندوهی را به همراه دارد. او میخواهد در غم معشوق گریه کند و از درد عشقش بیتابی کند. شاعر به این موضوع اشاره میکند که هر کسی در دنیا مقام و مالی دارد، اما او تنها به عشق معشوق فکر میکند.
او همچنین بیان میکند که اگر به معشوق نگاه کند، نمیتواند خود را از زیبایی او محروم کند. حتی اگر گروهی از زیبایی معشوق بیخبر باشند و در زشتی غرق شوند، او نگران این موضوع نیست، زیرا در عشق او عذابی یافته است که بدترین عذابهاست. اگر حتی در جهنم هم نوری از جمال معشوق بتابد، آن جهنم به بهشت تبدیل میشود. در پایان، شاعر به حال دل قاسم اشاره میکند و میگوید که اگر عشق او از دل قاسم برود، فریاد او بلند خواهد شد.
به طور کلی، شعر بیانگر تشویش، عشق عمیق و تأثیر زیبایی معشوق بر زندگی شاعر است.
هوش مصنوعی: ای آتش عشق تو در دل جهانی، تو برای گوشهای از این دنیا آوای شوق و نالهای داری.
هوش مصنوعی: از شدت درد تو، میخواهم که مدت کوتاهی زار زار گریه کنم، چرا که این آتش درونم اگرچه سوزان است، اما به من اجازه میدهد تا ادامه بدهم.
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا جایگاه و مقام خاصی دارد، ما هم مانند دیگران تحت تأثیر عشق و خواستههای تو هستیم و به خاطر این عشق دچار تلاطم و شیدایی شدهایم.
هوش مصنوعی: اگر به تو بنگرم و از حسنت بهره بگیرم، لطفاً مرا از دیدن زیباییات محروم نکن، زیرا زیبایی تو باعث آرامش دل من است و نمیتوانم از آن دوری گزینم.
هوش مصنوعی: اگر گروهی بدون تو خسارت ببینند و نتوانند درک کنند، در دین ما هیچ زیانی بدتر از این نیست که این آسیب را ندانند.
هوش مصنوعی: اگر در دوزخ حتی یک پرتو از زیبایی تو بتابد، دوزخ نیز با آن نور، بهشتی میشود.
هوش مصنوعی: اگر یاد تو از دل قاسم برود، او به شدت فریاد خواهد زد که به من دوصد کاسه بنوشانید!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.