سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی
هر وصف که آید به زبانم به از آنی
آرام دلی دفع غمی مرهم دردی
بار کهنی عمر نویی مونس جانی
گر دوست بود جان و جهان نیز خوش ای دوست
تو دوست تر از جانی و خوشتر ز جهانی
پیش نظر اهل دل از بس که عزیزی
همچون دهن خویش نه پیدا نه نهانی
بی وصل تو ای عمر گرامی نتوان زیست
یک دم که چو عمر گذران تا گذرانی
غلطان سوی خاک قدمت باز بیایم
صد بار چو اشکم اگر از پیش برانی
گر عمر کمال از غم عشق تو شد آخر
غم نیست گر آخر به مرادش برسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دوستی است و بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوقش میباشد. شاعر به زیبایی و ویژگیهای معشوقش اشاره میکند و او را از هر چیزی ارزشمندتر میداند. او بیان میکند که بدون وصل معشوق نمیتواند زندگی کند و زندگی را چون عمر گذران مییابد. در انتها نیز اشاره به این دارد که اگرچه دلتنگی و غم عشق او را رنج میدهد، اما امیدوار است که در نهایت به آرزویش برسد.
هوش مصنوعی: عشق به زیباییهای او، به قد و قامت باشکوهش و به لبهای دلنوازش مرا به وصفهایی وادار میکند که هیچکدام به اندازهی واقعیات او دلنشین نیستند.
هوش مصنوعی: آرامشی به دل میبخشد که دردهای قدیمی را میزداید و زندگی تازهای را به همراه میآورد، همدمی برای روح انسان است.
هوش مصنوعی: اگر دوست باشی، زندگی و دنیا هم شیرین است؛ ای دوست، تو برای من عزیزتری از جان و خوشمنظرتری از تمام دنیا.
هوش مصنوعی: در برابر دیدگان مردم با ایمان، به دلیل جایگاه ارزشی که دارد، هیچوقت مانند دهان خود انسان نه در منظر واضح است و نه در خفا.
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برایم ممکن نیست حتی برای یک لحظه، چون عمر به سرعت میگذرد و من نمیخواهم بدون تو بگذرانم.
هوش مصنوعی: اگر تو اشکهای من را از خود دور کنی، من بارها و بارها به خاک پای تو بازخواهآمد.
هوش مصنوعی: اگر عمر و زندگیام تحت تأثیر غم عشق تو به پایان برسد، نگران نیستم؛ زیرا اگر در نهایت به آنچه میخواهم برسم، برایم کافیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.