گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا‏

‏وی روی تو در آینۀ کَون هویدا‏

‏‏تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد‏

‏عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا

هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب

وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب

بر صفحه رخساره هر ماه پری روی

حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب

محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

دل غرقه انوار جمالی و جلالی است

بر وی نظر از جانب دلبر متوالی است

دل منظر عالی و نظرگاه رفیع است

یار است که او ناظر این منظر عالی است

خالی است حوالی حریم دل از اغیار

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

بر آب حیات تو جهان همچو حیاتی است

او نیز اگر باد رود از سرش آبیست

بهر تو یک تاب جهان کرد پدیدار

ذرات جهان جمله عیان گشته ز تابیست

حرفیست جهان از ورق دفتر علت

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

این جوش که از میکده برخاست چه جوش است

این جوش مگر از خم آن باده فروش است

این دیده ندانم که چرا مست و خراب است

وین عقل ندانم که چرا رفته ز هوش است

دل باده کجا خورده ندانم شب دوشین

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

این کرد پریچهره ندانم که چه کرد است

کز جمله خوبان جهان کوی ببرده است

موسی کلیم است که دارد ید بیضا

عیسی است کزو زنده شود هر که نمرده است

چون چرخ برقص است و چو خورشید فروزان

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد

بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد

شیرین لب او تا که به گفتار درآمد

عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد

چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل

با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد

آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه

در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد

هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

بی پرتو رخسار تو پیدا نتوان شد

بی مهر تو چون ذرّه هویدا نتوان شد

جز از لب تو جام لبالب نتوان خورد

جز در رخ تو واله و شیدا نتوان شد

تا موج تو ما را نکشد جانب دریا

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

ای حسن ترا دیده ما گشته به دیدار

گر دیده نباشد که کند حسن تو اظهار

خورشید جمال همه خوبان جهان را

از دیده عشاق بود گرمی بازار

خود آینه در دو جهان حسن ترا نیست

[...]

۱۳ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم

هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم

هر قبله که بگزید دل از بهر اطاعت

آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم

هر سرو روان را که درین گلشن دهر است

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

تا مهر تو دیدیم، ز ذرّات گذشتیم

از جمله‌ صفات از پی آن ذات گذشتیم

چون جمله‌ جهان مظهر و آیات وجودند

اندر طلب از مظهر و آیات گذشتیم

با ما سخن از کشف و کرامات مگوئید

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم

در کوی مغان با می و معشوق نشستیم

سجّاده و تسبیح به یک سوی فکندیم

در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم

در مصطبه ها خرقهٔ ناموس دریدیم

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ایدوست بیا بر نظر ما نظری کن

بر دیده جان و دل شیدا نظری کن

اول به‌رخ خویش مدد بخش جلائی

وانگاه دران عین مجالی نظری کن

تاریک بود آینه از رخ ننماید

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

ای حسن تو در آیینه صورا و معنی

بر دیده ارباب نظر کرده تجلی

چشم تو شده بهر تماشای رخ خویش

از دیده مجنون نگران بررخ لیلی

در مملکت حسن ت غیر از توکسی نیست

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ای هر نفس تافته بر دل ز‌ تو نوری

از سرّ تو جان یافته هر لحظه سروری

در سایه جان ز آتش سودای تو سوزیست

آن نیست که خاص است ظهورت به ظهوری

تا پرتو خورشید تو بر کون بتابید

[...]

۷ بیت
شمس مغربی