گنجور

 
شمس مغربی

هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم

هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم

هر قبله که بگزید دل از بهر اطاعت

آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم

هر سرو روان را که درین گلشن دهر است

بر رسته ببستان و لب جوی تو دیدیم

از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم

با باد صبا قافله بوی تو دیدیم

روی همه خوبان جهان بهر تماشا

دیدیم ولی آینه روی تو دیدیم

در دیده شهلای بتان همه عالم

کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم

تا مهر رخت بر همه ذرّات بتابید

ذرّات جهان را به تکاپوی تو دیدیم

در ظاهر و باطن بمجاز و بحقیقت

خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم

هر عاشق دیوانه که در جملگی تست

بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم

سر حلقه رندان خرابات مغان را

دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیم

از مغربی احوال مپرسید که او را

سودا زده طره هندوی تو دیدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode