گنجور

 
شمس مغربی

از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم

در کوی مغان با می و معشوق نشستیم

سجّاده و تسبیح به یک سوی فکندیم

در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم

در مصطبه ها خرقهٔ ناموس دریدیم

در میکده ها توبهٔ سالوس شکستیم

از دانه تسبیح شمردن برهیدیم

وز دام صلاح و ورع و زهد بجستیم

در کوی مغان نیست شدیم از همه هستی

چون نیست شدیم از همه هستی، همه رستیم

زین پس مطلب هیچ ز ما دانش و فرهنگ

ای عاقل هشیار که ما عاشق و مستیم

ما مست و خرابیم و طلبکار شرابیم

با آنکه چو ما مست و خراب است خوشستیم

المنة لله که ازین نفس پرستی

رستیم به کلی و کنون باده پرستیم

تا مغربی از مجلس ما رخت به در برد

او بود حجاب ره ما رفت برستیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

رو رو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم

وز دام هوای تو بجستیم و برستیم

چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی

ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم

از تفّ دل و آتش عشقت برهیدیم

[...]

مولانا

از اول امروز چو آشفته و مستیم

آشفته بگوییم که آشفته شدستیم

آن ساقی بدمست که امروز درآمد

صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم

آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست

[...]

کمال خجندی

ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم

معذور توان داشت اگر توبه شکستیم

با هیچ کسی کار نداریم درین ملک

ما را بگذارید درین حال که هستیم

آن عاقل دنیا طلب ار جاه پرستد

[...]

جهان ملک خاتون

تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم

واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم

در زلف پریشان تو مجموع گرفتار

وز نرگس شهلات نه مخمور و نه مستیم

ما وصل تو خواهیم که آیی بر آغوش

[...]

اهلی شیرازی

با هرگل نورسته که برخاست نشستیم

جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم

در قید تعلق پی دل چند توان بود

گفتیم طلاق دل آواره ورستیم

چون ذره به خورشید وشان مهر چه ورزیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه