بی پرتو رخسار تو پیدا نتوان شد
بی مهر تو چون ذرّه هویدا نتوان شد
جز از لب تو جام لبالب نتوان خورد
جز در رخ تو واله و شیدا نتوان شد
تا موج تو ما را نکشد جانب دریا
از ساحل خود جانب دریا نتوان شد
تا جذبه او برنرباید من و ما را
هرگز نفسی بی من و بی ما نتوان شد
از مهر رخش سایه صفت پست نگشته
اندر پی آن قامت و بالا نتوان شد
در خلوتداگر دیده ز اغیار نشد پاک
از خلوت خود جانب صحرا نتوان شد
بی دیده نشاید بتماشا شدن ایدوست
تا دیده نباشد بتماشا نتوان شد
چون مغربی از مشرق و مغرب نرسیده
خورشید صفت مفرد و یکتا نتوان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.