گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۱

 

آن مرغ که بود زیرکش نام

افتاده به هر دو پای در دام

در دام بلا فتاد ز آغاز

تا خود به کجا رسد سرانجام!

آیا تو کجا و ما کجاییم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۲

 

نه دست رسی به یار دارم

نه طاقت انتظار دارم

هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در دل غم تو کنم خزینه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۳

 

من کشته روی یار خویشم

در مانده روزگار خویشم

زین غم که به کس نمی توان گفت

شبهاست که غمگسار خویشم

در خون خود ار نباشمت یار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴

 

ای روی تو عمر جاودانم

عمری ست که بی تو در فغانم

از نرگس جادوی تو هر روز

پیداست که چیست در نهانم؟

چون سحر دو چشم تو ببینم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۵

 

من عاشق آن رخ چو ماهم

گو زار مکش که بی گناهم

تاراج غمت شدم که فتنه

زد در شب گیسوی تو راهم

از شعله بسی گریخت پشمم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶

 

ای گریه، ترا چه شکر گویم؟

کز تست هزار آبرویم

آید همه، بوی آتش دل

هر بار که از جگر ببویم

بیگانه و آشنا به یک بار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲۶

 

روزی که به عالم است شب دان

پرسیدن گرم را ز تب دان

ز اشکال زمانه نور هر کار

خورشید به عقده ذنب دان

لافیدن سفله باشد از مسال

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲۷

 

از همچو تویی برید نتوان

بر تو دگری گزید نتوان

تا چند کشم جفایت آخر

محنت همه عمر دید نتوان

زین پس من و جور عشق و تسلیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲۸

 

ای میر همه شکر فروشان

توبه شکن صلاح کوشان

عشاق ز دست چون تو ساقی

خونابه به جای باده نوشان

در میکده غمت سفالی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲۹

 

زین خوش پسران و شکل ایشان

بیگانه شدم ز جمله خویشان

خوبان همه شهر و یک دل من

بیچاره دلم به دست ایشان

با ما سر راستی ندارند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۰

 

ای آرزوی امیدواران

ای مرهم درد دل فگاران

از دشمنی آنچه بود، کردی

ای دوست، چنین کنند یاران؟

تا سایه زلف تو بدیدم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۱

 

سر مست رود چو در گلستان

پامال کند جمال بستان

من ناله کنان ز غم همه شب

او خفته به ناز در شبستان

یارب که از آن خدای ناترس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۲

 

تا از بر تو جدا شدم من

یارب که غمت چه کرد با من

از دیدن تو ز دست رفتم

ای کاش ندیدمی ترا من

سیماب شدی و از خیالت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۳

 

جانا، گذری به بوستان کن

باده خور و رخ چو ارغوان کن

جان ها که گرانست نرخ ایشان

یک بار بخند و رایگان کن

از غمزه روانه کن خدنگی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۰

 

تا دل ز توام به غم نشسته

جان در گذر عدم نشسته

بر خاک در تو من مقیم

مانند سگ حرم نشسته

هر کس که بدید حسن رویت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۱

 

در خون منم، ای صنم، نشسته

وز عشق تو در الم نشسته

مانند تو دلبری به خوبی

در ملکت حسن کم نشسته

آن ابروی شوخ دلربایت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۲

 

ای در دل من مقیم گشته

دل بی تو اسیر بیم گشته

خال تو چو نقطه دو ابروت

یک دایره دو نیم گشته

پشت صدف از لبت شکسته

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۳

 

ای در دل من چو جان نشسته

در سینه درون نهان نشسته

بالات که راست کرده تیری ست

تیری ست به مغز جان نشسته

من رفتن جان چگونه خواهم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۴

 

ای آرزوی دل شکسته

ما در دل تو شکسته بسته

بس دل که به دولت فراقت

از ننگ حیات باز رسته

مجروح لبت بسی ست، کس دید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۵

 

ای آمده جان هر شکسته

می ده ز شکسته بر شکسته

نشکسته ام از تو هیچ عهدی؟

ای عهد ببسته بر شکسته!

کم کرده درست هیچ عاشق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode