ای روی تو عمر جاودانم
عمری ست که بی تو در فغانم
از نرگس جادوی تو هر روز
پیداست که چیست در نهانم؟
چون سحر دو چشم تو ببینم
«هذین لساحران » بخوانم
رویت دیدم نکو نکردم
هر بد که کنی سرای آنم
غم خور که ز عاشقی زبونم
می ده که ز بیدلی زبانم
می نالم زار، ازانکه چون نای
بی مغز شده ست استخوانم
در اول عشق رفتم از دست
تا چون شود آخرش، ندانم
بر خاک درت فتاده ماندم
مگذار که هم چنین بمانم
گفتی «غم خود بگو» چه گویم؟
چون کار نمی کند زبانم
نی با تو دمی همی نشینم
نی خاستن از تو می توانم
غم خسرو را به هیچ بفروخت
بستان که غلام رایگانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و درد فراق است. شاعر به معشوقش اشاره میکند که عمرش بدون او بیمعنا و پر از غم شده است. او از زیبایی چشمهای معشوقش میگوید که مانند سحر است و حسی جادویی دارد. شاعر احساس تنهایی و بیتو بودن را تحت فشار میبیند و به ناامیدی و گوشهگیری خود اشاره میکند. او از عشقش میگوید که او را از پا درآورده و در کنار درگاه معشوقش به حالت زاری افتاده است. در نهایت، شاعر از این مینالد که نمیتواند غم خود را به خوبی بیان کند و هیچ راهی جز انتظار برای وصال معشوق ندارد.
هوش مصنوعی: ای چهره تو، عمر من بیپایان است، زیرا در غیاب تو همیشه در درد و ناله هستم.
هوش مصنوعی: هر روز زیبایی و جاذبهی چشمهای تو را میبینم و میپرسم در دل من چه رازهایی نهفته است؟
هوش مصنوعی: وقتی که صبح بیدار میشوم و چشمان تو را میبینم، احساس میکنم که گویی دو جادوگر در برابر من هستند.
هوش مصنوعی: من زیبایی چهرهات را دیدم و به همین دلیل هیچ کار بدی از تو را نادیده نمیگیرم.
هوش مصنوعی: غمگین باش و غم خود را داشته باش، زیرا عشق سبب شده است که من احساس ضعف و ناتوانی کنم و از ناامیدی و درد، زبانم بسته شده است.
هوش مصنوعی: من ناله میکنم و از اینکه مثل نای بیمغز شدهام، استخوانهایم خالی و بیروح هستند.
هوش مصنوعی: در ابتدا با عشق به شدت درگیر شدم و از همه چیز دست کشیدم، اما نمیدانم سرانجام این عشق به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: بر زمین در خانۀ تو افتادهام و خواهش میکنم نگذار که این حالت ادامه پیدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی گفتی «غم خود را بگو»، چه بگویم؟ چون زبانم قادر به بیان آن نیست.
هوش مصنوعی: من فقط برای لحظهای با تو همراه میشوم و نمیتوانم از تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: غم خسرو را به بهای ناچیز فروخت، زیرا من در دل خود، بندهای آزاد از بند غم و اندوه هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم
ای ناگزران عقل و جانم
وی غارت کرده این و آنم
ای نقش خیال تو یقینم
وی خال جمال تو گمانم
تا با خودم از عدم کمم کم
[...]
ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
از بردن نام و زلف و خالت
[...]
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم.
از تف دل آتشین دهانم
زان نام تو بر زبان نرانم
ترسم که چو صبر از غم تو
نام تو بسوزد از زبانم
فریاد کز آتش دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.