گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آن مرغ که بود زیرکش نام

افتاده به هر دو پای در دام

در دام بلا فتاد ز آغاز

تا خود به کجا رسد سرانجام!

آیا تو کجا و ما کجاییم

دردا که به هرزه رفت ایام

ترسم که به جور تو برآید

ناگاه به شهر فتنه عام

خرم دل آن که با نگاری

در گوشه خلوتی کشد جام

رخسار تو زیر زلف مشکین

صبح است مقیم بر در شام

چون کام دل از تو بر نیاید

صبر از تو همی کنم به ناکام

نومید مشو، دلا، چه دانی

باشد که بیایی، خسروا، کام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منتسب به هر دو سخنور
جهان ملک خاتون

آن مرغ که بود زیرکش نام

افتاده به هر دو پای در دام

امیرخسرو دهلوی

همین شعر » بیت ۱

آن مرغ که بود زیرکش نام

افتاده به هر دو پای در دام

سنایی

ای ساقی خیز و پر کن آن جام

کافتاده دلم ز عشق در دام

تا جام کنم ز دیده خالی

وز خون دو دیده پر کنم جام

ایام چو ما بسی فرو برد

[...]

عراقی

عشق است که هم می است و هم جام

عشق است می حریف آشام

این جام جهان‌نمای اول

عکسی بود از صفای آن جام

وین غمزهٔ نیم مست ساقی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

ای برده نماز من ز هنگام

هین وقت نماز شد بیارام

ای خورده تو خون صد قلندر

ای بر تو حلال خون بیاشام

عشق تو و آنگهی سلامت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

گل را مبرید پیش من نام

با حسن وجود آن گل اندام

انگشت‌نمای خلق بودیم

مانند هلال از آن مه تام

بر ما همه عیب‌ها بگفتند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه