گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای گریه، ترا چه شکر گویم؟

کز تست هزار آبرویم

آید همه، بوی آتش دل

هر بار که از جگر ببویم

بیگانه و آشنا به یک بار

دانند که من غلام اویم

ای دیده، به جای اشک خون ریز

یا دست ز دیدنت بشویم!

گفتی که «اسیر کیست خسرو؟»

از غمزه بپرس، من چه گویم؟