گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای گریه، ترا چه شکر گویم؟

کز تست هزار آبرویم

آید همه، بوی آتش دل

هر بار که از جگر ببویم

بیگانه و آشنا به یک بار

دانند که من غلام اویم

ای دیده، به جای اشک خون ریز

یا دست ز دیدنت بشویم!

گفتی که «اسیر کیست خسرو؟»

از غمزه بپرس، من چه گویم؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

درمان دل خود از که جویم

افسانهٔ خویش با که گویم

تخمی که نروید آن چه کارم

چیزی که نیابم آن چه جویم

آورد فراق زردرویی

[...]

سعدی

گر نیست جمال و رنگ و بویم

آخر نه گیاهِ باغِ اویم؟

حکیم نزاری

ای خاک درِ تو آب رویم

بر باد مده چو خاکِ کویم

بی‌چاره بمانده‌ام کزین پس

ره نیست به عقل چاره جویم

در کوره‌ی آتشِ فراقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه