حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۹
هرگز نکنی به ما نگاهی
دادی ندهی به دادخواهی
تو برده به هر کرشمه جانی
ما سوخته عالمی به آهی
جز علّتِ دوستی ندارم
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۱
عشق است نه هر چنان که خواهی
دردست و نیازِ صبحگاهی
از خود به درآی تا نباشی
موقوفِ اوامر و نواهی
گر زآن که گدای کوی اویی
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۹
ای آنکه تمام هم چو ماهی
با زلف چو چتر پادشاهی
مردم ز برای نقش و زلفت
از دیده برون کشد سیاهی
گر خط سیاه خود ببینی
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۵ - مدح شیخ الطریقه نظام الحق والحقیقة محمدی، که عیسی آخر الزمانش فرستادند، تا دم جان بخش او: اسلام محمدی را از سر زنده گردانیده، و عمر جاوید بخشید متع الله المسلمین به طول بقائه
در حجرهٔ فقر پادشاهی
در عالم دل جهان پناهی

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۱ - پرده برداشتن دمهای سرد از روی لیلی، و دیدن مادر پژمردگی آن گل، و شمهای ازان پرده دریدگی در دماغ پدرش دمیدن، و روان کردن پیر، آب از دو دیده، و لیلی را، چون ریحان سفالین، در گوشهٔ محنت، پای در گل کردن
مادر به حدیث نیک خواهی
لیلی به هلاک و سینه گاهی

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۹ - جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن
آغاز سخن به نام شاهی
کار است چو چرخ بارگاهی

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
امید که هر خرد پناهی
از چشم رضا کند نگاهی

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۷
ای جان و جهان توام پناهی
بر جمله جهان تو پادشاهی
بر عشق رخ تو مردم چشم
در دیده ی ما دهد گواهی
خون جگرم ز دیده پالود
[...]

شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
بر تخت دلم نشسته شاهی
شاهی و چگونه شاه ماهی
قدسی ملکی ملک صفاتی
عالی قدری جهان پناهی
بر دست گرفته جام باده
[...]

شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
آئینهٔ حضرت الهی
تمثال جمال پادشاهی
دانندهٔ علم جمله اسماء
واقف ز کمال ما کماهی
آوازهٔ آفتاب حسنش
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اشعار الحاقی » شمارهٔ ۱
ای داده ز روی خود گواهی
زانروی سفیدی و سیاهی
کاندر شب و روز وجه ما داشت
نقش دو جهان، عیان، کماهی
زین روی به نزد اهل توحید
[...]

شمس مغربی » ترجیعات » شمارهٔ ۲
ای سایه حضرت اللهی
وی مایه ملک پادشاهی
در ملک تو کمترین غلامی
از ماه گرفته تا بماهی
تو پادشهی جهان سپاهت
[...]

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
هر لحظه فرو روم به راهی
خود را نبرم گمان گناهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
تا دل دهمت به بی گناهی
دستت بوسم به عذرخواهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - رفتن مجنون پیش لیلی و به بانگ زاغ فال نیکو گرفتن و نذر کردن که اگر دیدار لیلی میسر گردد یک حج پیاده بگزارد
لیلی به سریر پادشاهی
مجنون به نفیر دادخواهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - خشم گرفتن پدر لیلی از مجنون به جهت آمدن وی به خانه همسایه لیلی و به دادخواهی به درگاه خلیفه رفتن و سوگند خود را که پیش ازین مذکور شد راست کردن
برخواند به رسم دادخواهی
افسانه خویش را کماهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
زان پیش که آورم سپاهی
چون دور زمانه کینه خواهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - باز خریدن مجنون غزالی را از صیاد و آزاد کردن وی بر یاد لیلی کردن وی بر یاد لیلی
می کرد به دام و دد نگاهی
در سینه همی کشید آهی

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی
از موی به فرق چتر شاهی
وز تن چو خلیفه در سیاهی
