بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
چون گنج هنر گشاد بختم
نوباوهٔ غیب گشت رختم
ارزانی گوهر گران خیز
کرد از همه سو خزنده را تیز
میخواست بسی دل هوس باز
کز سحر قدیم نو کنم ساز
بیرون دهم از دم درونی
با جادوی رفته هم فسونی
پی بر، پی او، چنانک دانم
گفتم قدمی زدن توانم
از شیوهٔ خود رمیده گشتم
تسلیم همان جریده گشتم
چیدم به قلم نمونهای بیش
بر دم ز میان تکلف خویش
آرایش پیکر معانی
شستم به سلامت و روانی
زان سکه که مرد پر هنر داشت
زین به نتوان نمونه برداشت
گر خود به زلال من شدی غرق
ممکن نشدیش در میان فرق
زین پیش تفاوتی ندانم
کان از دل اوست وین ز جانم
مردم که به زاد توأمانند
هم هر دو به یکدگر نمانند
دو خط که نویسی از یکی دست
هم نوع تفاوتی درو هست
نقاش، که پیکری نشان کرد،
دیگر نتواند آن چنان کرد
مقصود من از بیان این حرف
طرز سخنت و صرفهٔ صرف
کاقبال کسان به زهرهٔ شیر
به زین نتوان ستد به شمشیر
ای آنکه به مرا نهی نام
وز غورهٔ خویش کنی کام
از من نظرت به چشم سوزن
واندر دف تو هزار روزن
گر ما ز هنر تهی میانیم
با روی تو بگوی، تا بدانیم
نبود چو فسانهٔ تو نامی
بیهوده چه لافی از «نظامی»
گفتی: دم اوست مرده رازیست،
آن زان ویست، زان تو چیست؟!
گر زان قدح آری آب خوردم
بی گفت تو اعتراف کردم
صد رحمت ایزدی بران مرد
کز کیسهٔ خود بود جوان مرد
زان کردهام این نوای خوش ساز
تا گوش زمانه را کنم باز
زندهست به معنی اوستادم
ور نیست منش حیات دادم
آن گنج فشان گنجه پرورد
بودست بدین متاع در خورد
وانگه ز جهان فراغ جسته
وز شغل زمانه دست شسته
باری نه به دل مگر همین بار
کاری نه دگر مگر همین کار
گنجی و دلی ز محنت آزاد
آسودگی تمام بنیاد
از هر ملکی و نیک نامی
اسباب معاش را نظامی
مسکین من مستمند بی توش
از سوختگی، چو دیگ، در جوش
شب تا سحر و ز صبح تا شام
در گوشهٔ غم نگیرم آرام
باشم ز برای نفس خود رای
پیش چو خودی، ستاده بر پای
مزدی که دهند، منت داد
وان رنج که من برم، همه باد
چون خر که علف کشد به زاری
ریزند جوش، ولی به خواری
گر از پس هفتهای زمانی
یابم ز فراغ دل نشانی
سهلست به فرصتی چنان تنگ،
کاونده چه زر برارد از سنگ؟
ممدوح خجسته را کنم یاد،
یا رغبت سینه را دهم داد؟
بخت این که سخن سبک عنانست
کان دل دل و گنج بر زبانست
کلکم که سرش زبان غیب است
گنجینه گشای کان غیب است
آواز دهد چو در روانی
لبیک زنان دود معانی
از جنبش نظم گرم رفتار
دلالهٔ فکر مانده بی کار
گر از تک و پوی آب و نانم
بودی قدری خلاص جانم
روشن گشتی که از چنین در
آفاق چگونه کردمی پر
با این همه هر که بیند این گنج
معلوم کند حد سخن سنج
از شکر خدای خوش کنم کام
کاغاز صحیفه شد به انجام
نامش که زغیب شد مسجل
«مجنون لیلی» به عکس اول
تاریخ ز هجرت آنچه بگذشت
سالش نودست و شش صد و هشت
امید که هر خرد پناهی
از چشم رضا کند نگاهی
زانکس که نگه کند به تمکین
انصاف طلب کنم، نه تحسین
یارب چو من سیاه نامه
کاراستم این ورق به خامه
هر چند بد آمد این شمارم
چشم از تو، به جز بهی ندارم
شعر، ار چه صلاح کار دین نیست
بر وی، ز شریعت آفرین نیست
این نامه، سزای آفرین باد!
انشاء الله که همچنین باد!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بررسی هنر و خلاقیت میپردازد. شاعر از قدرت هنر سخن میگوید و احساسات و افکار خود را درباره زیباییهای هنری بیان میکند. او به تفاوتهای بین انسانها و نتایج کارهای هنری اشاره کرده و تصریح میکند که هر اثر هنری منحصربهفرد است و نمیتوان دوباره آن را به همان صورت انجام داد.
شاعر همچنین در مورد معنای زندگی و تلاش برای خلق زیباییها مینویسد و از حال و هوای خود، ناتوانیها و آرزوهایش میگوید. به نظر میرسد که او پیوسته در جستجوی الهام و هنر است و میخواهد از زندگی و احساساتش در کارش استفاده کند. در نهایت، او با نگاهی مثبت به زندگی و هنر، امید به آینده و درک عمیق از معانی را با خواننده تقسیم میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که هنر و استعداد من به شکوفایی رسید، زندگیم به گونهای تازه و دلنشین تغییر کرد و چهرهام به زیبایی و روشنی دلایل و نشانههای غیبی تبدیل شد.
هوش مصنوعی: جواهر گرانبها به راحتی پیدا شد و خزندهها از همه طرف به سرعت حرکت کردند.
هوش مصنوعی: میخواست به یاد روزهای گذشته، دل را برای عشق و شادی پر از آرزو کند.
هوش مصنوعی: من از درون خود چیزی بیرون میآورم که با جادوی زندگانی ترکیب شده و تاثیر خاصی دارد.
هوش مصنوعی: من با او همراه شوم، آنطور که میدانم، گفتم که میتوانم یک قدم پیش بروم.
هوش مصنوعی: از راه و روش خود دور شدم و تسلیم شدم، به همان روندی که دیگران پیش میروند.
هوش مصنوعی: من نمونهای را با قلم به تصویر کشیدم که از دل تکلفهای خودم بر میخیزد.
هوش مصنوعی: من زیباییهای معانی را با دقت و نظم پاک کردم و به حالتی خوب و روان درآوردم.
هوش مصنوعی: او که سکهای با هنر و ویژگیهای خاص دارد، از آن نمیتوان نمونهای مشابه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اگر خودت در زلال وجود من غوطهور شوی، دیگر امکان ندارد که در میان فرق، غرق شوی.
هوش مصنوعی: از این پس برایم فرقی نمیکند که این احساس از دل اوست یا از جان من.
هوش مصنوعی: مردم مانند هم به دنیا میآیند، اما در ادامه زندگی، هر یک مسیر و سرنوشت متفاوتی را انتخاب میکنند و به هم شبیه نمیمانند.
هوش مصنوعی: دو خطی که مینویسی، نشاندهندهی دو دست متفاوت از یک نوع هستند و این نشان میدهد که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: نقاشی که یک چهره را با جزئیات و زیبایی خاصی خلق کرده، دیگر نمیتواند دوباره همان اثر را با همان کیفیت و ویژگیها بسازد.
هوش مصنوعی: من از بیان این مطلب هدفی دارم که شیوهی صحبت کردن تو و صرفهجویی در کلامت را نشان دهم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسانی که به مقام و منزلت بالایی دست یافتهاند، نمیتوانند با زور و قدرت به دیگران آسیب بزنند یا برتری پیدا کنند. در واقع، ارزش و اعتبار حقیقی افراد به ویژگیهای درونی و فضائل آنها برمیگردد، نه به خشونت یا تسلط بر دیگران.
هوش مصنوعی: ای کسی که نامم را بر زبان میآوری و از میوهٔ نارس خود مرا سیراب میکنی.
هوش مصنوعی: در نگاه من به اندازهی یک سوزن است، اما در صدای تو هزاران پنجره وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر ما از هنر و مهارت تهی باشیم، با روی تو سخن بگوییم تا بتوانیم درک کنیم و بفهمیم.
هوش مصنوعی: اگر نام تو مانند قصهای باشد که وجود ندارد، پس چه نیازی به فخر و لاف زدن از «نظامی» است؟
هوش مصنوعی: گفتی: اگر راز مردهای در نفس او نهفته است، این راز به او تعلق دارد. حالا راز تو چه بوده و به چه کسی تعلق دارد؟
هوش مصنوعی: اگر از آن جام آب بنوشم، بدون اینکه کلامی بگویم، به تو اعتراف کردهام.
هوش مصنوعی: به راستی مرحمت خداوند بر آن مردی که از مال خود برای دیگران generosity و انسانیت نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر همین، این نغمهی زیبا را مینوازم تا گوش جهانیان را نسبت به آن باز کنم و بشنوند.
هوش مصنوعی: اگر استاد یا معلمی وجود نداشت، من نمیتوانستم زندگی و حیات خود را پیدا کنم. به عبارتی دیگر، وجود و معانی عمیق زندگیام به او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: این گنج ارزشمند به خوبی پروردگار خود را دارد و با این کالاها و محصولات، در حال زندگی و شکوفایی است.
هوش مصنوعی: پس از رهایی از دنیای پرمشغله و دل کندن از کارهای روزمره، زندگی را بدون دغدغه تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: فقط همین یک مسئولیت را در دل دارم و هیچ کار دیگری برای انجام دادن ندارم.
هوش مصنوعی: خود را به گنجی ارزشمند و دلآسودهای تبدیل کن که از رنج و درد رهایی یافته و به آرامش کامل دست یافته است.
هوش مصنوعی: از هر صاحب مقام و نام نیکو، وسایل زندگی به سامان آمده است.
هوش مصنوعی: من بیچاره و نیازمند، به مانند دیگی که در حال جوشیدن است، از شدت درد و بیتابی دچار آتشآشوب شدم.
هوش مصنوعی: من در طول شب و تا صبح و همچنین از صبح تا شام در گوشهای نگران و غمگین هستم و نمیتوانم آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من برای برقرار کردن نفس و خواستههای خود ایستادهام و به خودم توجه میکنم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این نکته اشاره میکند که اگرچه ممکن است برای تلاش و زحمتی که میکشد، پاداشی دریافت کند، اما در واقع این زحمت و رنج او به هیچ معنا نیست و ارزشش کمتر از آن است که به چشم بیاید. به نوعی میتوان گفت که در برابر زحمتش، پاداشی که ارائه میشود، ناچیز و بیمعناست.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به وصف حالتی اشاره دارد که شخصی مانند خر با ناله و زاری مشغول خوردن علف است، اما این عمل او به خاطر ضعف و ذلتش است. به عبارتی، فردی در حالی که در وضعیت نامناسبی قرار دارد، در تلاش برای تأمین نیازهای خود است، اما این تلاش او با نشانههای خفت و ضعف همراه است.
هوش مصنوعی: اگر پس از یک هفته، نشانهای از آرامش خاطر پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به آسانی، در زمانی که فرصت بسیار محدود است، تلاش کردن برای به دست آوردن چیزهای با ارزش از شرایط سخت و دشوار، منطقی به نظر نمیرسد.
هوش مصنوعی: آیا یاد ممدوح را در دل خود زنده کنم یا اینکه ناگفتههای دل را بیان کنم؟
هوش مصنوعی: خوش شانسی این است که کلمات به راحتی بیان میشوند، چون دل و احساسات در پشت کلام نهفتهاند و ارزشهای واقعی در بیانهای انسانی نهفته است.
هوش مصنوعی: همه شما مثل سر انسان هستید که دارای زبان پنهان و اسرارآمیز است و به مانند گنجینهای که در دل زمین پنهان است، رازهای نهفته را باز میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که روحی به پرواز در میآید، به ندا و دعوت زندگی پاسخ میدهد و از اعماق معناها به سوی بالا حرکت میکند.
هوش مصنوعی: تحرک و نظم در حرکت، نشاندهندهٔ افکار و اندیشههاست که به خاطر این نظم، در حالتی بیفعالیت و بیکار ماندهاند.
هوش مصنوعی: اگر از تلاش و کوشش برای تامین معاش من کمی راحت میشدی، جانم آسودهبود.
هوش مصنوعی: تو روشن شدهای که چگونه در جهان به این اندازه پر و بال گرفتهام.
هوش مصنوعی: با وجود همهچیز، هر کسی که این گنج را ببیند، میتواند اندازه و ارزش کلام را درک کند.
هوش مصنوعی: از شکرگزاری خدا، خوشحالیام را ابراز میکنم و زندگیام مانند یک نوشتهی زیبا به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی نام او بهاصطلاح به ثبت رسید، مشخص شد که او «مجنون لیلی» است، درست مانند آنچه که در ابتدا مطرح شده بود.
هوش مصنوعی: تاریخ هجرت از زمانی که آغاز شد، حالا نود و شش سال و هشت قرن گذشته است.
هوش مصنوعی: امیدوارم که هر عقل و اندیشمندی از رحمت و لطف خدا نگاهی بیافکند و به امنیت و آرامش برسد.
هوش مصنوعی: از کسی که با احترام و به جدیت به من نگاه میکند، میخواهم که عدالت را طلب کند، نه اینکه فقط مرا ستایش کند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، من در زندگیام کارنامهام تاریک و پر از اشتباهات است، این صفحه را با قلم خودم نوشتهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه نگاه کردن به تو برایم سخت شده است، اما جز خوبیهای تو چیزی نمیبینم.
هوش مصنوعی: شعر، اگرچه به ظاهر در ارتباط با مسائل دینی نیست، اما از آنجا که خالق آن همانا خداوند است، نمیتوان آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: این نامه باید مورد ستایش قرار گیرد! ان شاء الله همیشه همینطور باقی بماند!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.